جستاري در تعامل عقل و دين

جستاري در تعامل عقل و دين

جستاري در تعامل  عقل و دين

                                                                                                                      زهرا خيراللهي[*] 

   چكيده

    اين نوشتار، درصدد بيان راهكارهاي حياتي دين ونقش آن در سرنوشت فردي واجتماعي انسان است .وهمچنين مكانيزم حساس عقل در قلمرو دين مورد بررسي وتحليل قرار مي گيرد.

 در بخشی آسيب شناسي عقل ودين مورد تحلیل قرار گرفته و در بخشی دیگر، به رابطه تنگاتنگ آن دو پرداخته شده است.

    همچنین حجيّت ذاتي عقل ووحي مورد بحث قرار گرفته و تعهد دینی به عنوان گران سنگ ترين انگيزه در اخلاق ووظايف انساني معرفي گردیده است.  

    روش انبیاء، بر خلاف گرایش های افراطی، نه تنها عقل ستیز نیست بلکه از سویی فراعقل و از سوی دیگر مکمل عقل و هماهنگ با فطرت انسانهاست.

    در پایان مقاله نیز کوشش می شود بين دو رويكرد عقل گرايي ودين گرايي، تنش زدايي نموده و امکان قرابت و نزدیکی آن دو آشکار گردد.

واژگان كليدي: عقل، دين، حجیت، تعامل، تعارض

***

  مقدمه

   گر چه اين موضوع از دير باز مورد توجه دين باوران و عقل گرايان بوده است و در پيرامون آن بحث ها و گفتگوهاي فراواني به ميان آمده است ولي حساسيت موضوع ما را بر آن داشت كه نقطه نظرهاي خويش را مطرح نموده و در اين راستا به تحقيق و كاوش بپردازيم. رابطه عقل و دين هرگز به صورت آرام و صلح‌آميز نبوده است. از آنجا كه عقل نقش بارزي در تقويت دين داشته است و دين هم در ترويج تعقل گام هاي مؤثري برداشته است، طبيعي است كه بين اين دو گزينه رابطه تنگاتنگي برقرار باشد، ولي از سوئي دين  موضوعاتي را مطرح مي سازد كه گاهي به طور كلي در دسترس و اختيار عقل نيست و نيز گاهي موضوعاتي در دين مطرح مي شود كه حداقل هر كسي توان هضم و ظرفيت آن را ندارد، از اين رو طبيعي است كه يك نوع ناسازگاري بين عقل و دين در ظاهر احساس شود.

    البته پايه و مباني دين بر عقل استوار است ولي وقتي با عقل به عنوان كليد به درب ورودي اين بوستان رسيديم، از اين به بعد بسياري از مسائل در وادي دين، اصولاً غيبي بوده و در شعاع ديد عقل نيست. چه بسا مربوط به گذشته باشدنظير مغيباتي كه تاريخ آن گذشته است(1). يا پيشگويي هايي كه مربوط به آينده است و يا مسائل برزخ و معاد و ابعاد و مراحل مختلف اين حقيقت، و همچنين معجزاتي كه توسط انبياء الهي به وقوع پيوسته است؛ اينها همه از دسترس عقل خارج است. و اصولاً اين گونه امور چيزي نيست كه با عقل بتوان به ماهيت آن پي برد، يا با يك فرمول عقلي، بتوان آن را كليت بخشيد.

 

كدام عقل؟

    هنگامي كه سخن از محوريت عقل و نقش و ارزش آن به ميان مي آيد به سرعت اين سؤال به ذهن انسان متبادر مي شود كه منظور كدام عقل است؟ عقل تك تك افراد يا عقل جمعي و كلي؟ روشن است كه منظور از عقل در اينجا عقل فردي نيست، بلكه عقل نوعي و عقل جمعي منظور است و گرنه عقل هاي فردي ممكن است اسير هوي و هوس گشته-كم من عقل اسير عند هوي امير- و نتواند قضاوت لازم را ارائه دهد. و باز پيداست كه عقل جزئي نگر نزديك بين هم نيست، يك عقل مصلحت انديشي كه تنها پيش پاي خود را ببيند و به جاي منافع آتي و آجل منافع آني و عاجل را در نظربگيرد(2). بلكه منظور عقل كلي نگري است كه چشم اندازهاي دور را تماشا نموده و خيرخواهانه به آينده بشريت مي انديشد.(3) و باز نه عقل حس گرايي كه نسبت به غيب ناآگاه و بي اعتناست و چون آن را خارج ازدسترس عقل مي بيند انكار مي كند. بنابراين محور بحث در اينجا عقل جمعي است، كه مي توان از آن تعبير به «عقل كلي انسان» نمود.

حجيت عقل و وحي

    نكته در خور دقت و توجه اين كه: حجيت عقل و وحي ذاتي است با اين تفاوت كه عقل ذاتاً از خود مي جوشد و نمي توان گفت كه حجيت عقل از كجا نشأت گرفته است؟ و گر نه مستلزم دور خواهد بود.

    و اما حجيت «وحي» چگونه است؟ تا مادامي كه وحي ثابت نگشته در مباني تصوري و تصديقي وحي بايد از عقل استمداد نمود، ولي وقتي وحي به اثبات رسيد در آن صورت، وحي از آن جهت كه از ساحت قدس الهي است حجت است. نظير«يقين»، مادامي كه يقين به اثبات نرسيده، بايد با استدلال و برهان به جستجوي آن  پرداخت ولي  وقتي انسان به يقين نائل گشت، حجيت آن ذاتي است.

    بدين ترتيب اعتبار عقل ذاتي و درون جوش است ولي اعتبار وحي به مرجع صدور خويش باز مي گردد. عقل ناچار است با استدلال، مقايسه، و دقت دروني بسنجد و انتخاب كند ولي وحي چون از ساحت احديت است، حجت بوده و داراي اعتبار است «عبارات وحياني اعتبارشان را نوعاً از مرجع صدور خويش مي گيرند و در تمامي حالات از آن انفكاك ناپذيرند، اما افادات عقلاني اصولاً متكي به منطق و برهان دروني خويش اند و در يك استنتاج منطقي و سالم از حيث ماده وصورت، حق اخذ و اعتبار از مرجع صدورخويش را ندارند وكوچكترين تأثيري از شرايط بيروني را نبايد بپذيرند!» (شجاعي زند، 1379، ص 248) 

تعارض عقل ودين

    در اين راستا به ديدگاه هاي گوناگوني بر مي خوريم كه شايسته بررسي و تحليل است. گروهي چنين تصور كرده اند كه جامعه بشري(همچون يك فرد) دوران طفوليت، كودكي، بلوغ و رشد را سپري نموده ومرحله به مرحله پيش مي رود.وبر همين اساس مسئله نياز به دين در فصل و دوره خاصي بوده و هم اكنون دوره آن سپري گشته است. به ديگر عبارت نياز به وحي مربوط به دوران طفوليت و كودكي بشر بوده و با ختم وحي، بشر نيز به بلوغ رسيده و نيازش از وحي به پايان رسيده است.

    برخي وحي را (با توجه به اصل پذيرش آن) مربوط به دوران كودكي بشر دانسته است و خاتمه نزول آن از آسمان را با بلوغ بشر همزمان شمرده اند. اين تلقي در طيفهاي افراطي تر، به مرز اعلام بي نيازي بشر به پيام الهي در دوران خردگرايي كشيده است(همان) برخي نيز در صدد جداسازي عقل و دين بر آمده و تلاش آنان بر اين است كه به طور كلي هر گونه معاضدت ميان اين دو حيطه را نفي كنند «تلقي ديگري به جاي ترميم مرز بندي هاي زماني ميان عقل و وحي، مرز مفارق را در شكاف ميان قلمروهاي اختصاصي عقل و وحي بر پانموده و تلاش كرده است تا از هرگونه آميزش و تعاضد ميان اين دو حيطه ي نا به هم جنس جلوگيري نمايد». (همان)

    ظاهراً ابن رشد نيز به نوعي تمايز ميان دو قلمرو عقل و وحي، قائل است و هركدام را واجد مرتبه اي از حقيقت مي داند، طبق اين رأي گزاره هاي وحياني، با عقل فلسفي قابل درك نيستند و موضوعات فلسفي كه با تأملات عقلي ادراك مي شود، محل اعتناي وحي نمي باشند. (همان، ص 258) «ازجمله مغالطاتي كه در آثار برخي از نويسندگان به چشم مي خورد، قراردادن عقل در مقابل دين و تعارض و تقابل آن دواست». (مصطفي خليلي ،1376 ،ص 85) شكي نيست كه عقل و وحي دو منبع متفاوت هستند يكي الهي وديگري بشري كه از حيث زبان ولحن ومحتوا و پيام با هم تفاوتهايي دارند ولي آيا اين تفاوتها به طور كلي قلمرو آن دو را از هم متمايز مي سازد؟

    «عقل و وحي را گاهي از آن جهت كه به دو مرجع متفاوت بشري و الهي مربوطند از هم متمايز مي كنند، گاهي از حيث زبان و لحن مورد استفاده در آنها، وگاهي هم از حيث محتوا و پيامي كه با خود دارند و البته غالباً از هر سه جنبه، با اين حال هنوز مرزها چندان روشن ومرز بندي ها ‌آنچنان قاطع نيست». (شجاعي زند، همان، ص 247)

    خلاصه و جان كلام اينجاست، كه در دعوت به حق، با دو روش روبرو هستيم: يكي روش انبياي الهي و ديگري روش استدلالي و منطقي. روش انبياي الهي نه تنها با روش استدلالي تضادي ندارد، بلكه در صدد تأييد روش استدلالي بوده و نارسايي هاي عقل را تكميل مي كند.

    «اصولاً بين روش انبياء در دعوت به حق وحقيقت، وبين ‌آنچه انسان ازطريق استدلال درست و منطقي به آن مي رسد، فرقي وجودندارد، تنها فرقي كه هست، عبارت از اين است كه پيغمبران از مبدأ غيبي استمداد مي جستند و از پستان وحي شير مي نوشيدند.» (مصطفي خليلي، همان، ص 81)

    مع الاسف پيروان مسيحيت نسبت به بعد عقلاني بي اعتنا بوده و فرض ايمان را با استدلال و برهان و بعد عقلاني سازگار نمي بينند. «در باب كم اعتنايي مسيحيت به بعد عقلاني و نظري ايمان نوعي اجماع و توافق عمومي وجود دارد و در بياني صريح تر حتي مي توان گفت كه ايمان مسيحي آگاهي را مخل و معارض با خويش مي بيند، در حالي كه ايمان اسلامي آن را مساعد و موافق خود مي يابد.» (شجاعي زند ، همان ، ص 242 و 244)

    و همين گرايشات افراطي در بعد ايمان، وفاصله گرفتن از معرفت و تعقل در جهان مسيحيت، انگيزه بر افروختن گروهي بر عليه دين، و بد بيني نسبت به ايمان مذهبي، و ضديّت با تعقل ديني، وگسترش سكولاريزم شده است.

    «بي اعتنايي ايمان مسيحي به معرفت، بعدها در دوره رنسانس و اصلاح طلبي ودر واكنش به رسوخ آراء ابن رشد و كلام تومائي(4)، به نوعي بد بيني و ضديت با تعقل ديني منجر گرديد». ( شجاعي زند، همان، ص 259)  علامه مجلسي(ره)نيز به گونه اي استدلال هاي عقلي را ناديده گرفته و جستجو در افكار و انديشه فيلسوفان را خلاف سيره ي انبياء و ائمه هدي(ع) مي داند، در عبارت ذيل دقت بفرماييد:

    «درسيره ي انبياء (ع) و ائمه هدي(ع) درنگ كن كه آنان اصحاب خود را به تلاش علمي و پژوهش فكري و جستجو در كتاب هاي فيلسوفان و اقتباس از دانش زنديقان احاله نكرده اند، بلكه آنان را به اذعان به توحيد و ديگر عقايد، فراخوانده وسپس به تكميل نفوس در اثر اطاعت وبندگي خدا دعوت نموده اند». ( محمد باقر مجلسي، بي تا، ج 5، ص 224)  و همچنين در عبارت ديگري مي فرمايد: علم و دانش نافع نخواهد بود مگر آن كه از چشمه زلالي بجوشد كه از منبع وحي و الهام نشأت گرفته باشد و حكمت نافع نخواهد بود مادامي كه از پيشوايان بزرگ دين سرنزده باشد». (همان،‌ ج 1، ص 5) شگفتا! مگر نه آن است كه خود آن پيشوايان بزرگ(ع) مي فرمايند: حكمت و دانش را از هر كجا كه به تو روي آورد فراگير. نيك بينديش كه محتواي كلام چيست؟ و در اين كه چه كسي آن را بيان مي دارد هيچ مينديش». (6)(مصطفي درايتي، ‌1413 ص 1341 )   و مگر نه آن است كه پيامبر اكرم(ص) براي تحقيقات و فناوري دانشجو اعزام مي فرمود تا فنون نبرد وابزار كارزار را فرا گيرند؟شكي نيست كه سرچشمه هاي وحي  الهي واحاديث پيشوايان دين، بحر مواجي از علوم و معارف را در رشته هاي گوناگون در اختيار بشر مي گذارد، ولي هرگز در همين فرامين مقدس، علم نافع را به وحي و سخن انبيا و اوصياء منحصر نفرموده است، بلكه انسان را تشويق نموده كه به هر طريق ممكن، به سوي اين اقيانوس بي كران رفته و جرعه هاي علم و معرفت را بنوشند.

    و اصولاً اين پيامبر درون و عقل زلال انسان است كه بايد از بين دانش و معارف بيگانگان سره را از ناسره تشخيص داده و گزينش نمايد.

    «پيامبرا، كمال و سعادت را به بندگان شايسته من بشارت ده، هم آنان كه سخنان گوناگون را شنيده و بهترين آنها را گزينش مي نمايند.» (7) شگفتا! كه اجازه دهيم درب كتابخانه هاي ما به روي پويندگان راه از بيگانگان باز باشد و آنان در درياي بي كران دانش و حكمت اسلامي ما به غواصي بپردازند، ولي ما با اين گرايشها اجازه ندهيم كه پويندگان ما از درياي فكر و هنر ديگران صيدي داشته باشند.

نقش وارزش دين

   برخي در عقل گرايي افراط نموده و انسان را بي نياز از وحي دانسته اند و عقل را براي تأمين زندگي سعادتمندانه انسان خودكفا مي دانند. «محمد بن زكرياي رازي معتقد بوده است كه با پيروي از عقل مي توان از هدايت نقل بي نيازگشت». (ابراهيم ديناني  ، 1379 ، ص 62)  عقلي گرایي جانبدار اين معناست كه بشر قادر است به ياري عقل و بدون نياز به هيچ منبع معرفتي و راهنماي ديگر، واقعيت جهان را درك كرده و اعمال و رفتار خود را متناسب با آن تنظيم نمايد». (شجاعي زند، 1380، ص88) چنين افراط وگرايشي از ژرفاي نقش دين و پشتوانه نيرومندي كه در ابعاد گوناگون و از جمله در بعد معرفتي، براي انسان ايجاد مي كند، غفلت ورزيده است. از اين رو توجه به نقش و ارزش دين ضروري مي نمايد.

   هر انساني از دو سيستم عقل برخوردار است: عقل نظري وعقل عملي. آن نيرويي كه ما را به حق و فضيلت اخلاقي دعوت مي كند عقل عملي انسان است. عقل عملي مقدمات حكم خود را از احساسات دروني دريافت مي كند. غضب و شهوت خاستگاه احساساتي است كه در اولين مراحل زندگي به انسان دست مي دهد. اين احساس فطري، در نهايت به اختلاف و نزاع منجر مي شود. قدرت نطق و تعقل و به طور كلي ادراك انسان كه يك توان قدسي است، در مراحل نخست، تنها به صورت استعداد و پتانسيل نهفته است و طبيعي است كه خروج از اين مرحله، نيازمند تربيت است. نتيجه آن كه وقتي فرد و يا جامعه اي تربيت درست را از دست بدهد جنگلي ساخته اند كه جز وحشي گري در اين جنگل حكمفرما نيست ولو آنكه عقل و فطرت در نهاد آنان به صورت استعداد نهفته باشد. با اين وصف آيا انسان از امدادهاي الهي و هدايت هاي وحياني بي نياز خواهد بود؟ و مي يابيم كه اين كمك هاي وحي است كه به ياري عقل مي شتابد و آن را كمال مي بخشد. (محمد حسين طباطبائي، 1379، ج 2، ص153)

   عقل منهاي دين اندامي است كه روح ندارد و دين منهاي عقل نيز اندامي است كه چشم خود را ازدست داده است. از اين رو حفظ توازن در اين دو جهت ضروري است.             

«اگر مذهب غير از آن تلاش اصلي كه روح، با تمام قوا براي رستگاري خود و رساندن خويش به مبدأ اصلي به كار مي برد چيز ديگري باشد، معنايي نخواهد داشت». (ويليام جيمز، 1372، ص155) در اينجا بايد يادآور شويم كه تعبد فرار از تعقل و خردورزي نيست. اگر به نحو شايسته اي در تعبد دقّت شود، سررشته تعقل و خردورزي را به طور محسوس درآن مي يابيم.

    اصولاً انسان به مقام عبوديت نمي رسد مگر آن كه با پاي تعقل اين مسير را طي كرده باشد و از طرفي بايد دانست كه بدون عبوديت بنيادين واستوار، دين داري ميسر نمي گردد. و بر خلاف تصور برخي، انسان با سرسپردگي و تعبد به خدا، دچار غفلت نمي شود، بلكه تعبد تعهد آور است و اصولاً هر چه تعبد انسان به خدا بيشتر باشد تعهدش نسبت به وظايف افزون تر خواهد گشت، «نه تنها سرسپردگي وتعبد به خدا غفلت از مسئوليت وغفلت از محبت را كه حق مخلوقات ديگر است به ارمغان نمي آورد، بلكه در تعبد به او است كه محبت هايمان را ابراز مي داريم و همه وظايفمان را نيز عهده دار مي شويم»(شجاعي زند، فصلنامه نقد و نظر، همان، ص71 الي 75) و اصولاً هر انساني در چشم اندازهاي دور به دنبال افق روشني مي گردد؛ خسته و فرسوده از زندگي دوري و مثالي، درجستجوي چشمه زلالي است. در زندگي افراد بشر و در تفاوت او با ساير حيوانات، سؤالهاي كلي و كليدي براي انسان مطرح است كه نه رهيافت هاي مادي و علم و فن روز و نه دريافت هاي فلسفه هاي رواني واجتماعي، پاسخگوي آن نيست که چه كند؟چه مي توان كرد؟ و چه بايد كرد؟

   «فايده اصلي دين اين است كه به پرسش هاي اساسي زندگي، پاسخ منطقي و قانع كننده اي مي دهد. در صورتي كه اين فايده تأمين نشود، فوايد ديگر بي ارزش خواهد بود»(سيد حميد  حسيني، مقاله فايده دين، ص3). از سوي ديگر تدين و پايبندي مردم به دين براي دولتمردان نقش كليدي و سرنوشت سازي را ايفا مي كند به گونه اي كه دولتمردان مي توانند از اين سرمايه معنوي و احساس ديني در پيشبرد اهداف عالي خويش بهره وافر برند و به عكس اگر دولت با دين هماهنگ نگردد سقوطش حتمي خواهد بود. «اسپينوزا دين را پشتيبان دولت مي داند و به عقيده او در يك جامعه ديني هيچ دولتي بدون پشتوانه ديني مشروعيت نداشته ودوام نخواهد آورد». (يوسف نوظهور، 1379، ص290) تأثير ويژه ديگري كه هر انسان مذهبي در وجدان خويش مي يابد آرامش روح و روان در سايه آرمان هاي الهي و رباني است به ويژه درهنگام عبادت و نيايش احساس مي كند با مبدأ كل و فياض بخش هستي در ارتباط و اتصال قرار گرفته است، كه اين معنويت كيميا است و ژرفاي آن بر اهل فن ناپيداست.

   «مذهب عبارت است از رابطه يا معامله يك روح مضطر، در كمال شعور و اراده، باقدرتي مرموز(8) كه احساس مي كند با آن قدرت بستگي داشته و سرنوشتش به دست اوست، اين ارتباط باخدا فقط از راه دعا و نيايش و نماز به درگاه او انجام مي پذيرد» (ويليام جيمز، همان، ص154) در اينجا صرافت  بدين نكته نيز لازم است كه خطاي فاحشي است اگر سقف اعتقادي دين را بر پايه «آرام بخش بودن دين» بنا كنيم. اصولاً قبل از هر چيز پذيرش دين، برهاني و عقلاني است، اگر چه يكي از فرآيندهائي كه از تحليل ديانت به دست مي آيد آرامش روح و روان انسان است ولي اين نكته از مزاياي دين به شمار مي رود نه از مبادي تصوري و تصديقي آن. ما هرگز نمي گوييم چون دين آرام بخش است بايد به آن اعتقاد داشت بلكه بر اين باوريم كه چون رهيافت دين مطابق با براهين عقلي بوده و آن را سازگار با فطرت انساني خود مي يابيم بايد آن را پذيرا باشيم. بنابراين تنها آرام بخش بودن دين مطرح نيست تا گفته شود صرف اعتقاد آرام بخش است، حتي اعتقاد به بت پرستي. يا اين كه عوامل ديگري نيز آرام بخش خواهد بود واختصاص به دين ندارد. (سيد حميد حسيني، همان، ص6)

نقش وارزش عقل در قلمرو دين

    در اين مجال لحظه اي چند، به ارزش كلي عقل، اين سرمايه گران سنگ بينديشيم. و اما عقل، اين كوه نور و اين بحر موّاج، هم مصباح ظلمات است و هم مفتاح مبهمات وهم دليل فلوات. هم عصاي راه است و هم طناب چاه و هم رشته وحدت. هم بال فرشتگان و هم براق فرهيختگان.

    «عقل گوهر است يعني چيزي است كه همه واقعيات به وسيله آن و در ذات آن وجود و قوام مي يابند عقل قوه بي پايان است يعني چندان نيرو دارد كه بتواند چيزي بالاتر از آرمان و بايستگي محض بيافريند عقل محتواي بي پايان است حقيقت و ذات همه جيز است عقل ماده خويش را در خود دارد و آن را با كنش خود مي پرورد عقل خود نگاهبان خويش بوده و موضوع كنش خويش است». (هگل، 1356، ص 31) با حق عظيمي كه عقل اين گوهر ارزشمند بر گردن انسان دارد نبايد لحظه اي از آن غافل بمانيم و مبادا وقتي از پلكان اين نردبان تكاملي بالا رفتيم، آن را به حال خود رها كرده و بدان بي اعتنا گرديم.

«وحي الهي با ملاك هاي عقل سليم قابل بيان و تفسير است، ديدگاه اسلام يا دست كم بخش عظيمي از اسلاميان، بر جاري بودن حسن و قبح عقلي در آموزه هاي وحياني است و حضرت رضا (ع) نيز مي فرمايند احكام الهي چه وجوب و چه حرمت ، چه استحباب و چه كراهت همه مبتني بر مصالح ومفاسد است و بر كسي پنهان نيست كه تشخيص مصالح ومفاسد با عقل سليم است». (شجاعي زند، همان، ص 250)

    از اين رو عقل در دين نقش بارزي را ايفا مي كند، به گونه اي كه ملاك هاي عقلاني را بايد يكي از اركان دين شناسي بر شمرد. تشخيص اهم و مهم، عسر و حرج و عناوين ديگري از اين نوع با عقل و درايت انسان است، به گونه اي كه بدون توجه به معيار هاي عقلي باب اجتهاد و بصيرت در دين بسته شده و باب تحجر و جمود گشوده خواهد شد. «باب تزاحم، ملاحظه عسر و حرج و اضطرار و رعايت اهم و مهم و لاضرر و لاضرار و بسياري از اصول ديگر فقهي كه ملحوظ در تشخيص احكام ثانويه مي باشند، مبين وجود مصالح و ضامن ملحوظ داشتن و مرجح دانستن مصالح عالي تر از سوي مجتهد به هنگام صدور حكم و فتوا مي باشد» (همان ، ص254)

    قاضي عبد الجبار نيز بر اين باور است كه: «دليل بودن كتاب و سنت و همچنين حجت بودن اجماع از طريق عقل به اثبات مي رسد بنابراين عقل در باب ادله مقام نخست را احراز مي نمايد. (ابراهيم ديناني، همان، ص69) ميرداماد نيز در همين راستا مي فرمايد: سمعيات الطاف الهي است در عقليات چون واجبات سمعيه مقرب نفس است به واجبات عقليه و امتثال واجب سمعي باعث  و معين بر امتثال واجب عقلي است». (همان ،‌ ص63)

ايمان اسلامي در سه بعد معرفتي، عاطفي و ايماني مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرد و مي بينيم كه در نخستين گام، معرفت شرط است ولي از جنبه معرفتي صرف فراتر رفته و با نوعي تعهد و خود سپاري و اراده همراه است، كه شهيد مطهري (ره) در عبارتي رسا وكوتاه به دو جنبه آن اشاره مي فرمايند: اقناع و عشق. (شجاعي زند، همان، ص 245) علامه طباطبائي(ره) نيز ايمان را علم و التزام دانسته اند (محمد حسين طباطبائي، همان، ج 18، ص259) و استاد حكيمي نيز در الحياة ايمان قلبي را نتيجه عقل و عاطفه برخوانده است.(محمد رضا حکيمي و همکاران ،1367 ، ص242) همچنان كه اسلام براي همراهي با مقتضيات زمان، عقل گرايي، تحول پذيري، رعايت مصلحت و ملاحظه عرف را پيش بيني نموده است.

    در اينجا شايسته مي دانيم كه به بيان شمه اي از متون اسلامي در ارزش عقل بپردازيم. رويكرد متون اسلامي به عقل و خرد بسيار گسترده است كه به اجمال به برخي از آنها استشهاد مي شود.

  نبي اكرم(ص) مي فرمايد: «براي هر چيزي ستون و عمودي مقرر است و عمود دين عقل و خرد انسان به شمار مي رود.» (9)(ابو حامد غزالي ،1412 ص137) برخي از متون اسلامي نيز درايت عقل و خرد انسان را سر و سامان بخشي ايمان و دين معرفي مي كند.

    اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: دين را به جز عقل سامان نمي بخشد (10)(مصطفي درايتي، همان، ص745) و در جاي ديگري مي فرمايد: به ميزان عقل، دين نيز استقرار خواهد يافت (11)(همان ، ص747) و نيز مي فرمايد: دين و ادب ثمره گوارا و شيرين عقل خواهد بود (12)(همان، ص 29) حضرت رضا(ع) نيز مي فرمايد: كسي كه از ديانت برخوردار بوده ولي عقل نداشته باشد، او را ارج و اعتباري نيست. (13)(کليني همان ، ج 1 ، ص51) وهمچنين برخي از گزاره هاي روايي، نمودهاي اخلاقي را برخاسته از عقل و خرد انسان مي شناسد كه به اجمال به چند مورد از سخنان امير مؤمنان (ع) اشاره مي شود:

1- حسن سلوك در گفتار و بسياري وقار انسان، بيانگر عقل و خرد انسان خواهد بود. (14) (مصطفي درايتي و همکاران ،378، ص250)

2- کيفيت و زيبايي رفتار نشانگر كميت و مقدار عقل و خرد انسان است. (15) ( مصطفي درايتي،‌1413، ص 1367 ش 1332)

3- خود را به جود و سخا مزين كن كه سخاوت ميوه گواراي عقل دور انديش و آينده نگر انسان است. (16)(همان، ص479 )

4- عنوان صحيفه عقل و خرد انسان مهرورزي و دوستي با مردم است. (17)(همان،‌ ص 1181)

5- از ميوه هاي شيرين و گواراي عقل، مدارا و شرح صدر در برخورد با ديگران است. (18)(همان، ‌ص337)

در اين مرحله مقايسه عقل و دين جالب به نظرمي رسد. باز از اميرمؤمنان(ع) چنين نقل شده است:

1- عقل، شرع از درون وجود انسان است و شرع، عقل از خارج وجود انسان است. (19)(فخر الدين طريحي، 1367، {عقل})

2- به عهد كسي كه عقل ندارد نمي توان اطمينان كرد. (20)( مصطفي درايتي، همان، ص 1169)

3- به عهد و پيمان كسي كه دين ندارد تكيه و اعتماد مكن. (21)(همان)

4- كسي كه عقلش كامل گشته باشد شهوات و تمايلات نفساني را كوچك شمرده و از آن برحذر خواهد بود. (22)( مصطفي درايتي و همکاران، همان، ص 52)

5- صيانت و مراقبت انسان به ميزان سرمايه ديانت اوست. (23)(همان، ص86)

6- برترين افراد در عقل و درايت بهترين آنان در تقدير معيشت است و همچنين جدي ترين آنان در همت گماشتن به اصلاح امور آخرت ومعاد است.(24)( مصطفي درايتي ،همان، ص 52)

7- كسي كه از سرمايه دين برخوردار است از خير دنيا و عقبي برخوردار خواهد بود. (25)(همان، ص29)

    از احاديث مزبور قرابت و نزديكي عقل و دين كاملاً مشهود است.به ويژه كه در برخي از موارد دقيقاً همان امري كه به دين نسبت داده شده به عقل نيز نسبت داده مي شود و بالعكس.

آسيب شناسي در وادي عقل و دين

    بايد توجه داشت كه دين، آسيب پذير است و پيوسته در طول تاريخ بوده و هستند كساني كه در روند اهداف شوم خويش از دين استفاده ابزاري نموده و احساسات و شور مذهبي مردم را سوژه قرار مي دهند(26) اگر بخواهيم مهم ترين اركان انحراف از مسير دين ورزي صحيح را فهرست وار نام ببريم مي توان به موارد ذيل اشاره كرد: خوارج، مرجئه، قدريه، جبريه ،صوفيه. هريك از اين گروه ها با تعاليم خاص، نظام معرفتي اسلام را تجزيه كردند و هر يك به طريق خاص خود، دين و اركان آن را مطابق هوا و اميال فرقه اي و گروهي خود معرفي كردند و به اين وسيله زمينه انحراف در معرفت و معيشت مردم را فراهم آوردند. (زاهد ويسي، 1385، ص406) و نيز از جمله آفت هاي بزرگي كه ممكن است دين را تهديد كند التقاط گرايي عوام است و همين امر چه بسا باعث ضعف و سستي در اساس دين و موازين مسلم آن بشود «استعداد ذاتي دين ورزي عوام براي التقاط گرايي آفت عظيمي است كه ممكن است گاه به تساهل و تسامح درباره اصول دين و موازين مسلم نيز بينجامد (همان، ص63). برخي با خيال خام خود دين  را ناقص شمرده و در صدد تكميل آن بر مي آيند و به بدعت گذاري در دين روي مي‌آورند بدين ترتيب در سايه اين نحوه تلقي، بسياري از اموري كه حقيقتاً ربطي به دين ندارند وارد دين مي شوند و بسياري از امور ديني حذف يا ناديده گرفته مي شوند. به بيان روشن تر، راه براي نفوذ و ورود خرافات و اساطير بي پايه و اساس، به ساحت دين باز مي شود و با پشتوانه «افكار عمومي» عوام به عنوان جزء در دين و زبان و حتي در آثار و تأليفات جا مي گيرد و چنان ريشه مي دواند و قدرت مي گيرد كه اگر كسي روزي روزگاري درباره تاريخ پيدايش يا علل ايجاد آنها بحث كند به عنوان دين گريز و مرتد قلمداد مي شود!

    گاهي نيز درصدد آشتي علم و دين برمي آيند و بسياري از آداب و مراسم كه ربطي به دين ندارد از دين و احساسات مذهبي سر در مي آورد. آنچه در غرب مسيحي براي ايجاد آشتي ميان علم و دين صورت گرفته بود، در حوزه دين ورزي عوامانه نيز رخ نمود و ناگزير به پذيرش بسياري از اصول و مراسم شد كه اگر خوب كاويده  شود ربطي به دين و اصول جهان بيني آن ندارد.

    جمود و جهالت نيز دو بيماري خطرناكي است كه پيوسته سراغ دين مي آيند وباعث ركود و انحراف در دين مي شوند. چه بسا متحجريني كه سد راه دين گشته و با جهالت خويش جلو هر نوع شكوفايي در دين را مي گيرند و آسيب آنان كمتر از دانشمندان مغرض نيست. «دو بيماري خطرناك همواره آدمي را تهديد مي كند: بيماري جمود و بيماري جهالت. نتيجه بيماري اول توقف وسكون وبازماندن از پيشروي وتوسعه است و نتيجه بيماري دوم، سقوط وانحراف است. جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با كهنه خو نمي گيرد، هر تازه اي را فساد و انحراف مي خواند، ميان هسته و پوسته، وسيله وهدف، فرق نمي گذارد. از نظر او دين مأمور حفظ آثار باستاني است. از نظر او قرآن نازل شده است براي اين كه جريان زمان را متوقف كند و اوضاع جهان را به همان حالي كه هست ميخ كوب نمايد. (همان ، ص 74)

    يكي از آسيب هاي بزرگ در وادي دين شناسي خرافه گرايي است واز همين رو است كه مي بينيم رويكرد پيامبران الهي و اهتمام شديد آنان در خرافه زدايي وسوق مردم به فهم و منطق و عقل سليم انساني است «ليثيروا لهم دفائن العقول» گرچه ناچار بودند براي اثبات پيامبري خويش نمونه هايي از معجزات و خوارق عادت را در معرض ديد مردم قرار دهند.

    «پيامبران كه مبناي رسالتشان برغيب نهاده شده، بيش از ديگران مي بايست به معجزه دست بزنند چرا كه در ايمان مردم روزگارشان، اعجاز بيش از منطق و علم وحقيقت محسوس و مسلم،كارگر مي افتاده است». (هادي وکيلي، ‌1385،‌ ص85) و از آنجا كه بشريت در عصر نبي اكرم(ص) به بلوغ فكري بيشتري رسيده است، بيش از معجزات و خوارق عادات بايد به فهم و عقل روي آورد.

در دل هر امتي كز حق مزه است             روي و آواز پيمبر معجزه است  (مولوي)

    و بدين مناسبت است كه مي بينيم پيامبر اسلام(ص) نوعاً از اجابت درخواست معجزه سرباز مي زند و مي كوشد تا استعداد مردم را جهت دهي صحيح نموده و فهم وعقل آنان را شكوفا گرداند «پيامبر اسلام (ص)مي كوشيدند تا كنجكاوي مردم را از امور غير عادي وكرامات و خوارق عادت، به عقل و فهم جلب كند و جهت حساسيت آنان را از عجايب وغرايب به واقعيات و حقايق بگرداند». (همان ،‌ص87)

با اين بيان، اهميت تعبير زيبا و رساي پيامبرگرامي اسلام (ص) روشن تر خواهد گشت كه فرمودند: در هر قرني افراد عادل وشايسته اي پيدا خواهند شد، كه بار حراست از  اسلام را بر دوش خواهند گرفت و از تأويل نابجاي اهل باطل وتحريف غاليان وادعاهاي جاهلان، جلوگيري نموده و شر آنان را از سر دين كوتاه خواهند كرد. (27)(محمد باقر مجلسي ،‌همان ،‌ج2 ، ص93 ) 

    به اين حقيقت نيز بايد اعتراف كردكه تشخيص عقل نيز محدود و نارساست يعني مي رسيم به قلل مرتفعي كه مي بينيم پر و بال عقل آنقدر گسترده و توانا نيست كه بتواند در آن ارتفاع به پرواز در آيد، ويل دورانت نيز به اين حقيقت اين گونه اعتراف مي نمايدكه: «عقل آلت ناقصي است، مثل چشم و علم طب. ما از آن در حدود آنچه طبيعت و تقدير اجازه مي دهد مي توانيم به وجه احسن فائده برگيريم. شكي نيست كه غريزه، بعضي از امور را بهتر از عقل انجام مي دهد»(ويل دورانت، ‌1369،‌ ص38). و اصولاً نبايد از عقل احاطه و اشراف كلي انتظار داشت و از همين جهت است كه مي بينيم درتحليل هاي عقلاني اختلاف فراواني هست. عناويني نظير: ربا، زنا، روابط آزاد دختر و پسر و نيز استفاده از ابزاري نظير تسليحات اتمي و شيميائي و غيره. و همچنين آينده نگري نسبت به برخي از موضوعات «منظر اعلي و افق مبين» مي طلبد؛ به فرض كه بشر بتواند در زمان معاصر و يا در زمان محدودي با عقل و خرد، فرآيندها را پيش بيني كند ولي نسبت به آينده هاي دور چطور؟! پيش بيني فراگير نسبت به آينده دور براي عقل بسي دشوار بلكه غير ممكن است ،همچنان كه پيش بيني عقل نسبت به مناطق و نژادهاي مختلف بسيار دشوار است. چه بسا شرايط اقليمي، نژادي و تاريخي در راستاي يك موضوع متفاوت باشد و عقل انسان نمي تواند به طور فراگير و گسترده با توجه به همه اين شرايط طرحي ارائه دهد.

    پيش بيني مزبور مربوط به همين دنياي مادي و دنيوي است، چه رسد به دنياي برزخ و سراي قيامت. راستي چگونه ممكن است عقل نشانگر عكس العمل رفتار انسان نسبت به هستي، برزخ  و سراي آخرت باشد؟

    از سوي ديگر ممكن است بپذيريم كه عقل در برخي از موارد خودجوش بوده و به هر حال ولو به تدريج بتواند به موضوعاتي دست يابد ولي بايد توجه داشت، كه وحي مي تواند به ياري عقل و خرد بشتابد وره صد ساله و بلكه هزار ساله را يك شبه طي نمايد به عنوان مثال مي توان به پديده هاي طبيعي اشاره نمود كه زمين و آسمان به صورت گاز ودخان بوده است. ويا وجود جانداران ديگر دركرات آسماني و يا حرام و مضر بودن برخي از غذاها و مشروبات. اينها را مي توان به عنوان نمونه اي ذكر كرد كه دين از طريق وحي يك شبه دراختيار انسان قرار مي دهد در حالي كه اگر انسان بخواهد با تجزيه و تحليل عقلي و يا با تجربه و وضع و رفع، بدان دست يابد، بايد صخره سنگ ها را در طول قرون متمادي طي نموده تا يكي از آنها را دريافت كند.

    راستي چه خدمت بزرگي از دين به بشريت شده است! مسائلي كه چه بسا پس از ساليان دراز، با صرف انرژي بسيار و هزينه هاي هنگفت بشر بدان دست مي يافت، تو گويي در طرفة العيني توسط پيامبران به بشر ابلاغ گشته و خداي سبحان از روي لطف و حكمت آن را در اختيار بشر قرار داده است.

تعقل وتعهد

    مشكل ديگري كه در صورت عقل گرايي متصور است، مسئله تعهد است .تعقل منهاي دين تعهد آور نيست. حرمت شرعي با ممنوعيت عقلي تفاوت بسيار دارد. افراد با ديانت اين احساس را در ضمير خويش به نيكي درك مي كنند و در ژرفاي وجدان خويش  مي يابند كه تعهدي كه نسبت به وظايف عقلي دارند هرگز قابل مقايسه با تعهدي كه نسبت به وظايف الهي دارند، نيست.

عقل ايماني چوشحنه عادل است            پاسبان و حاكم شهر دل است

 عقل در تن حاكـم  ايمان  بود             كه ز بيمش نفس در زنـدان بود

اگر كسي به راستي در صدد جلوه هاي انساني و جاذبه هاي شخصيتي خويش بر آيد بايد به دور از غرور علمي، حس مذهبي و عشق الهي را در خود تقويت نمايد.

    «كساني كه مي خواهند تا آن جا كه براي انسان ممكن است تعالي جويند، بايستي غرور فكري را ترك بگويند و حس مذهبي را در خود تقويت كنند. عشق به جمال و عشق به خالق را نمي توان همچون رياضي ياد گرفت حس جمال جز به وسيله نفس جمال به دست نمي آيد. فقط روي بال هاي معرفت است كه روان آدمي مي تواند تعالي خود را به پايان برساند.» (الکسيس کارل، ‌1336، ‌ص102) هيجان هاي دروني، وجد و نشاط روحاني، در مناجات هاي نيمه شب، وصف ناشدني است. و در عين حال منشأ تحول روحي و تعالي روان مي گردد. بازتاب اين تحول در شجاعت، وفا، خيرخواهي، فداكاري و ايثار خودنمايي مي كند و به طور خلاصه بالندگي سجاياي انساني را بايد در پرتو ايمان و نورانيت روان جستجو كرد.

    «نيايش به آدمي نيروي تحمل غم ها و مصائب را مي بخشد و هنگامي كه كلمات منطقي براي اميدواري نمي توان يافت، انسان را اميدوار مي كند و قدرت ايستادگي در برابر حوادث بزرگ را به او مي بخشد. دنياي علم از دنياي نيايش متفاوت است، ولي با آن متباين نيست، همان طور كه عقلاني با غير عقلاني تبايني ندارد. اين كيفيات هر قدر هم كه غير قابل درك باشند بايستي به واقعيت شان معترف بود». (همان، ص137 )

    مذهب، سرمايه اي گران و اهرمي توانا در اختيار مربيان بشري قرار مي دهد تا نونهالان و جوانان را به وجدان تربيتي عالي تري مزين سازند.

    ريمون بيچ مي گويد: «قلب انسان بدون مذهب نمي تواند به سوي اخلاق بگرايد و اگر كسي بخواهد اصول اخلاقي را بدون مذهب بياموزد مانند اين است كه قصد كند پيكري زنده اما بدون تنفس به وجود آورد. ايمان و اعتقاد مشعلي است كه تاريك ترين راه ها را روشن مي كند و وجدان ها را حساس و بيدار مي سازد». (محمد تقي فلسفي، ‌1385، ص177) چرا برخي هنگام ورزش چالاك مي شوند و هنگام بررسي ضرورت هاي جسماني از قبيل بهداشت، ويتامين و انحاء مولتي ويتامين ها داد سخن مي دهند و يا وقتي مي خواهد عينكي براي چشمش انتخاب كند، با مراقبت بسيار پيگيري مي كند، ولي پاي ضرورت اخلاق و حس مذهبي كه به ميان آمد با شتاب و بي اعتنا از كنار آن مي گذرند؟

    «ضرورت حس اخلاق، كمتر از لزوم حس بينايي و شنوايي نيست. رشد غائي جسم و جان جز به كمك تزكيه نفس ممكن نمي شود. اين وضع فيزيولوژيكي و رواني هر چند كه به نظر جامعه شناسان امروزي، غريب مي آيد، معهذا ركن ضروري شخصيت را مي سازد و همچون فرودگاهي است كه روان آدمي مي تواند از آن اوج بگيرد». ( الکسيس کارل، همان، ‌ص99)

عقل و معجزات

    وقتي عقل خود را در برابر شگفتي هاي كشف وكرامت اهل عرفان، مشاهده مي كند نظير پيشگويي هايي كه يك عارف دارد ويا تصرف او در طبيعت وعالم تكوين، و يا مدتي مديد از خوردن وآشاميدن اجتناب نمودن، چگونه ممكن است كه عقل انسان آن را انكار كند؟ مگر نه آ ن كه به وقوع پيوسته است؟ و «اقوي دليل بر امكان شيء وقوع آن است» وچگونه عقل مي تواند به شگفتي واعجاب در نيايد در حالي كه خود را برابر اين امور عاجز و زبون مي يابد؟! فراتر از اينها، وقتي عقل خود را در برابر معجزات محيرالعقول وشگفت انبياي الهي مشاهده مي كند، با گلبانگ رسا به كوچكي و نارسايي خود اعتراف مي كندكه ما كجا و اينان كجا؟

    به نمونه هاي ذيل دقت شود:

1- طوفان مهيب وبه سلامت لنگر انداختن كشتي حضرت نوح(ع)

2- سرد و سلامت ماندن حضرت ابراهيم (ع) در درياي آتش

3- اژدها گشتن چوب و عصا در دست حضرت موسي(ع) (28)

4- مرده زنده كردن حضرت مسيح(ع) با يك اشارت

5- معراج نبي اكرم (ص)

6- شنيدن آيات قرآن، با آن فصاحت و بلاغت و محتواي عالي، از يك انسان مكتب نرفته و درس ناخوانده.

    وقتي عقل اينها و موارد گوناگون مشابه از معجزات ائمه هدي(ع) را مورد تحليل و ژرفنگري قرار مي دهد، بسيار طبيعي است كه احساس كهتري و حقارت كند.

 عقل و سعادت

    يكي از مهمترين مسائل در اين راستا، تشخيص سعادت و كمال انسان است. دين به انسان بشارت داده كه بهترين راه سعادت را براي انسان به ارمغان آورده است. سؤال اين است كه تشخيص چنين موضوعي با كدام محوريت است. با محوريت دين يا با محوريت عقل يا با هر دو؟

    اگر گفته شود كه تشخيص سعادت هم با خود دين است با محذور «دور» روبرو خواهيم شد. در حالي كه مخاطب ضمني «ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم» (اسراء، ‌آيه 9) انسان عاقل است و به ديگر عبارت مخاطب، عقل انسان است. در اين صورت به عقل گفته مي شود سعادتي كه تو در جستجوي آن هستي، دين به بهترين وجهي آن را تأمين خواهد كرد. بدين ترتيب اين عقل است كه سعادت انسان را تصور و تعريف نموده و به عنوان كمال انسان آن را تصديق مي نمايد.

    حال تعريف سعادت را از عقل جويا مي شويم. گرچه از آيات قرآني و متون روايي و ديدگاه حكما و انديشمندان چنين برداشت مي شود، كه دو سعادت براي انسان مطرح است دنيوي و اخروي و براي هر يك نيز معيار هايي تعيين شده است ولي كانون بحث در اينجا «سعادت دنيوي» است، كه تشخيص اين سعادت با كيست؟

    ممكن است گفته شود همان گونه كه عقل نظري در تشخيص هست ها نارسايي دارد عقل عملي نيز در تشخيص ارزش ها و از جمله سعادت انسان نارسايي خواهد داشت. گرچه عقل تا حدودي سعادت انسان را درك مي كند ولي همه ابعاد سعادت را براي همگان نمي تواند تشخيص دهد؛ وليكن ترديدي نيست كه عقل در تشخيص سعادت نقش نماياني دارد و آنچه از شرع نيز به ما رسيده، ارشاد به همان حكم عقل است. استاد شهيد مطهري(ره) مي فرمايد: «سعادت و شقاوت داير مدار مصلحت است و تشخيص مصلحت كه امري است كلي و مربوط به مجموع قوا و استعدادها، كار عقل است». خواجه نصير نيز نقش عقل در تشخيص سعادت را از قول حكما چنين نقل مي كند كه: «سعادت با عقل قرين گشته است، از اين رو به هر كس عقل عطا شد، او را بر اسباب و علل سعادت رهنمون خواهد گشت وكسي كه سعادت عطا شد، فراتر از آن غايتي وهدفي نخواهد داشت، چرا كه سعادت، هدف نهايي انسان است.» (خواجه نصير، 1339، ص411)

    اصولاً تعريف سعادت كار دشواري است (حل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد) و به همين دليل هرگز درباره آن اتفاق نظر وجود نداشته است. حافظ مي گويد:

هرآن كو خاطر مجموع و يار نازنين دارد      سعادت همدم اوگشت ودولت همنشين دارد

ديگري مي گويد: «سعادت از امورچشيدني و رسيدني است... اگر چه مي توان از آن به زبان علمي نيز سخن گفت». (رضا بابائي، مقاله زندگي با تو خوش است، ص3) علامه نراقي در وصف سعادت چنين مي گويد: «سعادت رسيدن آدمي به كمال نهفته در سرشت خود است با حركت و فعاليت ارادي نفساني اش.» (نراقي، 1383ق، ص36 ) اخوان الصفا مي گويند: «سعادت بر دو نوع است: دنيوي واخروي. سعادت دنيوي عبارت از اين است كه هر موجودي باقي بماند بر طولاني تر زمان ممكن، به بهترين حالات ممكن و تمام ترين نتايج. وسعادت اخروي آن است كه هر نفسي باقي بماند تا ابد الابدين بر بهترين حالات خود.» (اخوان الصفا، بي تا، ص246)

    و باز خواجه نصير به نقل از حكما و انديشمندان سعادت را در ابعاد ذيل ترسيم نموده است:

    «چهره زيبا، سلامت جسم، عمر طولاني، كثرت علم و دانش، رفاه مالي، خوشنامي، توانايي در برابر دشمنان و بهره مندي از وجود دوستان.» ( خواجه نصير، همان، ص410) افلاطون غايت اخلاق را رسيدن به سعادت مي دانست وسعادت را بالاترين خير براي انسان، وبالاترين خير انسان را به عنوان موجودي عاقل و اخلاقي، تربيت، رشد و پرورش صحيح و شادي و آسايش متناسب با كل زندگي مي انگاشت. (محمود فتحعلي، مقاله سعادت در فلسفه اخلاق، ص3)

    ارسطو نيز سعادت انسان را از سه زاويه مورد مطالعه وبررسي قرار داده و چنين مي گويد: سعادت داراي سه بعد جسماني، روحاني و خارجي است. آنگاه سعادت در بعد جسماني را: جمال،سلامت وقدرت ودر بعد روحانی: حکمت، عفت، شجاعت و در بعد خارجي: مال، جاه و نسب، معرفي مي نمايد. (ارسطاطاليس، 1356، ص23) با تحليل و ارزيابي نكات و تعريف هايي كه درباره سعادت شده است بدين نتيجه مي رسيم كه چند اصل درسعادت ورستگاري مورد اتفاق نظر است: اخلاق شايسته، شخصيت متعالي، امنيت، رفاه اقتصادي ، بهداشت، شادي و سرور، و به طور خلاصه مهيا بودن زمينه شكوفايي استعدادهاي انساني.

    صلابت در دين

    در اينجا منصفانه بايد به يك حقيقت اعتراف كنيم، كه اگر قرار باشد به عقل آزادي و ميدان داده شود، به گونه اي كه پسند خود را در هر راستايي از عرصه دين دخالت دهد، با مشكل بزرگ ديگري روبرو خواهيم شد و آن ويراني اساس دين و شريعت است.

    با توجه به نزديك بيني و محدوديت عقل، اگر قرار باشد كه در هر شرايطي انسان دست به توجيهي بزند و خود را از قيد و بند شرع رها سازد، به تدريج بنيان دين ويران گشته و از سرمايه ايمان و تقوا چيزي جز مفاهيم ذهني باقي نخواهد ماند. به عنوان مثال: چرا در شرايط بحراني خاصي نظير تصادف از مجروحي كه با هزار درد و رنج و جراحت دست به گريبان است، خواسته شود، كه بايد نماز بخواني و مبادا قضا شود. در اينجا آيا عقل مي تواند اهم و مهم كند و در چنين حالتي نماز را به هنگام سلامت موكول نمايد؟

    لازم است كه در جواب سؤال مزبور، به چند نكته نيك بينديشيم:

1- در انجام وظايف الهي قاطعيت لازم است.

2- اين موارد در زندگي انسان تنها يك بار نبوده و تكرار پذير است.

3- قانون و دستور بايد كلي باشد و موارد استثنا و نادر نمي تواند قانون كلي را نقض كند.

4- هوا و هوس در انسان مكار و سركش است و مهار وكنترل آن در برابر جاذبه هاي گناه و معصيت بسيار دشوار است.

5- آمار به دست آمده در تحقيقات ميداني نشانگر اين حقيقت است كه تبهكاران نوعاً با همين توجيهات به جرم وجنايت اقدام نموده و رفته رفته به مافياي حرفه اي و شيادهاي خطرناكي مبدل گشته اند.

    ازاين رو هر داور منصفي بايد بپذيرد كه اگر رويكرد انسان در دستورات آئين و شريعت به اين نوع از عقل گرايي ها باشد، ديري نمي پايد كه اساس دين ويران گشته و هيچ بنياني براي ايمان و تقوا باقي نمي ماند. «ان المؤمن اخذ دينه عن ربّه ولم يأخذه عن رأيه،اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: وظايف ديني خود را نه از نظر و سليقه شخصي خود كه ازساحت قدس ربوبي بايد دريافت كرد. ( حر عاملي، 1391، ص 27 ، حديث 2)

    بنابراين قاطعيت در دين بايد حفظ شود و در آنچه واجب يا حرام است، ركوردها نبايد شكسته شود وگر نه موارد مزبور مكرر اتفاق خواهد افتاد و به تدريج ابهت دين شكسته شده و اصل دستور فراموش مي شود و چه بسا لحظه ها به ساعت ها وسال ها بدل مي شود و قطره ها به جويبار ها وسيل ها مبدل گشته  و به درياها منجر مي شود كه در آن صورت قابل كنترل و مهار كردن نيست. و با اين ژرفنگري است كه انسان به ارزش صلابت در دين كه مورد تأكيد قرآن حكيم وپيشوايان بزرگ اسلام است، واقف مي گردد. به عنوان نمونه در آيات ذيل دقت شود:

1- فرامين الهي را در كمال قوت و جديت دريافت كن و امت خويش را دستور ده كه بهترين دستورات دين را با عزم راسخ به اجرا در آورند (29) (اعراف /145)

2- آنچه به عنوان دين ووظايف الهي به شما ابلاغ مي شود با قوت وقدرت دريافت نماييد.(30)

  وهمچنين در رويكرد احاديث ذيل عنايت بفرماييد:

   الف- نبي اكرم(ص) مي فرمايد: مثل مؤمن متعهد مثل شمش طلاست كه اگر بر آن آتش برافروزند قرمز گردد، ولي هرگز،از وزن آن كاسته نمي شود.(31)

  ب- امام صادق (ع) نيز مي فرمايد: قلب مومن بسي قوي و نيرومند است به گونه اي كه مؤمن در دين خود از كوه هاي راسخ پايدارتر است. (32) (مجلسي، همان، ج64، ص299)

  ج- هنگامي كه از امام مجتبي(ع) در باره «مروّت» سؤال شد در جواب فرمودند: يعني انسان بايد بر ديانت خويش بسيار بخيل باشد و به هيچ قيمت اجازه ندهد به دين و آرمانش لطمه اي وارد شود (33) (همان، ج11، ص6)

 نتيجه

    منظور از عقل مورد بحث در اين گونه مباحث عقل كلي و جمعي است و اصولاً حجيت عقل و وحي، ذاتي به شمار مي رود. عقل و دين به خاطر ويژگي هاي هر كدام از دير باز دچار تنش بوده اند.

  تعهد ديني به مراتب فراتر از تعهد عقلي است و وجود معجزات بيانگر بارزي است در نارسايي عقل به بسياري از واقعيت هاي هستي.

    در تعريف «سعادت انسان» عقل نقش بارز و نماياني ايفا مي كند. و از اين رو لازم است كه توجيه عقلاني وظايف ديني تبیین گردد.

    تعارض عقل و دين، معركه آراء گوناگون و ديدگاه هاي متضاد است. دين اسلام نه تنها سر ستيز با علم و عقل ندارد بلكه دستور اكيد اسلام در فراگيري علم و حكمت از هر كجا و از هر طريق ممكن است.

    ديانت براي انسان به منزله روح براي يك پيكر به شمار مي رود. بر همين اساس دين پاسخگوي پرسش هاي اساسي انسان خواهد بود.

    يكي از شرائط اساسي براي دين داري صلابت و قاطعيت در دين است. و مي بينيم كه در متون اسلامي، بسياري از نكات اخلاقي را همان گونه كه به دين نسبت مي دهند، به عقل نيز نسبت مي دهند و همين نكته بيانگر رابطه تنگاتنگ عقل و دين به شمار مي رود.

    با وصف نكات مزبور انتظار مي رود كه عقل گرايان به نقش حياتي و ارزش معنوي دين عطف توجه نموده و راهكارهاي بزرگ دين را در عرصه هاي عقل و انديشه از ياد نبرند و از اين سرمايه گران سنگ الهي چه در تعقل و خلاقيت و چه در تعهد و التزام به وظايف عقلاني غفلت نورزند. و بدين رهيافت توجه بليغ داشته باشيم كه سكولاريست ها پيوسته در آرزوي انزواي دين به سر مي برند كه نشانگر افقي بس تاريك و مبهم خواهد بود.

پي نوشت ها

1- به عنوان نمونه: ماجراي اصحاب كهف، يا سخناني كه فرعون لحظه هلاكت و غرق شدن ابراز مي دارد.

2- تو نه بيني پيش خود جز دو سه گام               دانه را بيني نه بيني رنج دام  

3- امام صادق(ع) مي فرمايد: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان» كليني, محمد بن يعقوب، اصول كافي، ترجمه آية الله محمد كمره اي، نشر اسلاميه، 1381، ج1، ص16

4- وجه تسميه «تومايي» به توماس آكويناس متأله ارسطويي قرن 12 برمي گردد و بر اين اعتقادند كه در كلام خداوند دو دسته حقايق وجود دارد: دسته اي كه فوق تعقل بشري است و ملتقاي ايمان وتعبد است و تنها از طريق كشف و شهود به دست مي آيد و حقايقي كه از طريق عقل بشري هم قابل كشفند. براي تفصيل بيشتر ر.ك: شجاعي زند، عليرضا «دين، جامعه و عرفي شدن»، تهران، انتشارات مركز، 1380، ص109

5- ان زلال العلم لا ينفع الاّ اذا اخذ من عين صافية، ينبعث عن ينابيع الوحي و الالهام، و ان الحكمة لا تنجع، اذ الم تؤخذ من نواميس الدّين

6- خذ الحكمة ممن اتاك بها و انظر الي ما قال ولا تنظر الي من قال

7- فبشر عبادي الذّين يستمعون القول فيتّبعون احسنه (سوره زمر،آيه 18)

8- وقتي گفته مي شود «مرموز» نه يعني يك مجهول و مجعولي كه تخيلات صرف آن را آفريده و از آن هيچ علامت و نشانه اي در دست نيست بلكه بدين معنا كه آن حقيقت از جنس عادي و مادي اين جهان نيست و انسان نمي تواند به درستي كنه و عظمتش را درك كند.(عجزت العقول عن ادراك كنه جمالك)مناجات دوازدهم عارفان. مفاتيح الجنان

9- لكلّ شيئي دعامة و دعامة الدين العقل

10- الدين لايصلحه الا العقل

11- علي قدر العقل يکون الدين

12- الدين و الادب نتيجة العقل

13- لايعبأ باهل الدّين ممّن لا عقل له

14- يستدل علي عقل الرجل بحسن مقاله وكثرة وقاره

15- كيفية الفعل تدل علي كمية العقل

16- عليك بالسخاء فانه ثمرة العقل

17- التودد الي الناس رأس العقل

18- ثمره العقل مداراة الناس

19- العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج

20- لا يوثق بعهد من لا عقل له

21- لاتثقن بعهد من لادين له

22- من كمل عقله استهان بالشهوات

23- صيانة المرء علي قدر ديانته

24- افضل الناس عقلاَ احسنهم تقديراَ لمعاشه و اشدّهم اهتماماَ باصلاح معاده

25- من رزق الدّين فقدر رزق خير الدنّيا والاخرة

26- «وتحتلبون الدنيا درّها بالدين و يشترون عاجلها بآجل الابرار المتقين» اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: از دنيا با ابزار دين شير مي دوشند و دنياي نقد را بدل فرجام ابرار و پارسايان، و سعادت اخروي خريداري مي كنند! (دكتر صبحي صالح، نهج البلاغه، قم، دارالهجرة، بي تا، نامه33، ص406)

27- يحمل هذا الدين في كل قرن عدول ينفون عنه تأويل المبطلين و تحريف الغالين و انتحال الجاهلين

28- شگفتا! اين چوب خشك چه عصايي بود! به راستي خداي سبحان چه قدرت عظيمي را در اختيار موسي بن عمران (ع) قرار داده بود! از يكسو آن عصا، اژدها و ثعبان مبين مي شود «فالقيها فاذا هي حية تسعي »(18/طه) و از سويي به دريا زده مي شود و آن را خشك نموده، راه عبور باز مي كند «اضرب بعصاك البحر…»(63/شعراء) و از سوي ديگر همين عصا به صخره سنگ زده مي شود و دوازده چشمه از آن جاري مي گردد«اضرب بعصاك الحجر…»(60/بقره)

29- خذها بقوه وامر قومك ياخذو باحسنها (سوره اعراف، آيه 145)

30- خذوا ما آتيناكم بقوه ( سوره بقره ، ‌آيه63)

31- مثل المؤمن مثل سبيكه الذهب ان نفخت عليها احمرّت و ان وزنت لم تنقص

32- ان قوة المؤمن في قلبه و هو اشد في دينه من الجبال الراسية

33- شحّ الّرجل علي دينه

 

کتابنامه

شجاعي زند، عليرضا، «آميزه عقل وايمان در آموزه اسلام»، فصلنامه نقد و نظر، دفتر تبليغات حوزه علميه قم، سال هفتم ، زمستان 1379 و بهار 1380، ج1و2

خليلي، مصطفي1376، «عقل درحكمت و شريعت»، كيهان انديشه، مؤسسه كيهان، فروردين و ارديبهشت، ش71

مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب السلاميه، بي تا، ج5

درايتي، مصطفي1413، معجم الفاظ غرر الحكم، دفتر تبليغات اسلامي، قم، ذي القعده ، ش1032.  در اين راستا شواهد فراواني هست كه جهت اختصار تنها به يك مورد اكتفا نموديم. و جالب آن كه بسياري از اين گونه احاديث و روايات در همين بحار علامه مجلسي(ره) نقل شده است! ر.ك: بحار الانوار، ج 2، ص99

ابراهيمي ديناني، غلام حسين 1379، «ماجراي فكرفلسفي درجهان اسلام»، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد

اسلامي، چاپ دوم، ج2

شجاعي زند، علي رضا 1380، «دين، جامعه وعرفي شدن»، تهران،‌ انتشارات مرکز

طباطبائي، محمد حسين1379، تفسيرالميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج2

جيمز، ويليام، 1372 ، «دين و روان»، ترجمه قائني، مهدي، تهران، سازمان انتشارات وآموزش انقلاب اسلامي، چاپ اول

حسيني، سيدحميد، سايت www.kalaam.persianblog.com، مقاله فايده دين

نوظهور، يوسف، «عقل ووحي ودين ودولت درفلسفه اسپينوزا»، تهران، انتشارات پايا

هگل، ويلهم فردريش1356، عقل درتاريخ، ترجمه حميدعنايت، تهران، دانشگاه شريف

حكيمي،محمد رضاوهمكاران1367،الحياة، چاپ پنجم، تهران، دفترنشرفرهنگ اسلامي

غزالي ،ابوحامد1412،احياء علوم الدين،چاپ اول، دارالحديث مصر، ج1

درايتي، مصطفي وهمكاران1378، «تصنيف غرر الحكم ودرر الكلم»، چاپ دوم، دفتر تبليغات اسلامي قم ، ش5195

طريحي، فخر الدين1367، مجمع البحرين، مكتب ثقافة الاسلاميه، (عقل)

وكيلي، هادي1385، «مقاله خرافه پردازي؛ خاستگاه ونقد آن»، کتاب نقد، ش40

ويل دورانت1369، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، چاپ پنجم، تهران، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامي

كارل، الكسيس1336، راه ورسم زندگي، ترجمه دكتر پرويز دبيري، چاپ دوم، اصفهان، كتابفروشي تأييد

فلسفي، محمدتقي1385، كودك ازنظروراثت ومحيط، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، ج2، به نقل از «ما و فرزندان ما»، ص8

ابن سينا، حسين بن عبدالله1403، اشارات وتنبيهات، چاپ دوم، دفتر نشرالكتاب، النمط العاشر

خواجه نصير،محمد1339، اخلاق محتشمي، مؤسسه وعظ و تبليغ اسلامي

بابائي،رضا،سايتwww.hawzah.netمجله حديث زندگي،ش12،مقاله «زندگي با تو خوش است»ص3

نراقي،محمدمهدي1383ق،جامع السعادات،جامعة النجف الدينية،1383ق،ج1،ص36

اخوان الصفا، بي تا، الرسائل، دار صادر بيروت، ج1

فتحعلي، محمود، «سعادت در فلسفه اخلاق»،فصلنامه معرفت، ش15، ص3

ارسطاطاليس ،اخلاق نيكوماخس1356،ترجمه ترپورحسيني، ابوالقاسم، دانشگاه تهران

حر عاملي، محمد بن الحسن، 1391، وسايل الشيعه، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ چهارم، ج18، باب6 از ابواب صفات القاضي

 

 

 

 

 

 



[*]- عضو هیئت علمی دانشگاه  پیام نور ، واحد شهریار  www.zkheirolahi@yahoo.com

 

print




شماره های فصلنامه
Skip Navigation Links.
Collapse فصلنامه شماره 1فصلنامه شماره 1
فهرست
سخن سر دبیر
حقيقت وحى نبوى و نقد تهمتها
نقد حديث بُزِ قرآنخوار
مرگ آفرينى انسان
جايگاه عقل و دين در قرآن و حديث
قرآن و سيماى زن جاهلى
تحليل مفهوم‏سازى استاد مطهرى از عدل الهى
ماهيت وحى و نقش پيامبر
فصلنامۀ عقل و دین
فصلنامۀ عقل و دین
Collapse فصلنامه شماره 2فصلنامه شماره 2
اخلاق و تشكيك
نظريه فطرت و علوم انساني؛ كنش هاي متقابل
اخلاق و تشكيك
اسلام و سه پارادایم دین داری
سخن سردبیر
بررسي تطبيقي ديدگاه‌هاي انسان‌شناختي استاد مط...
چیستی شناسی وحی از دیدگاه ابن سینا
مسأله عقل و دین در تبیین منطق¬پژوهی علامه حلی
منزلت عقـل از مَنْظَرِ قرآن
Collapse فصلنامه شماره 3فصلنامه شماره 3
معجزه بودن اخلاق پيامبر و اسوگي
اقبال و ادبار فيلسوفان غربي نسبت به نظريه غاي...
جايگاه عقل در الهيات از نگاه متکلمان مسلمان
جستاري در تعامل عقل و دين
گفتگویی صریح با وهابیت
نقد و بررسی مسأله دعا و پاره ای از چالش ها
تعارض یا تعاضد؟
Collapse فصلنامه شماره 4فصلنامه شماره 4
معجزه و تحدی
سخن سردبیر
اقبال و ادبار فيلسوفان غربي نسبت به نظريه غاي...
سازگاری عقل و دین در مسئله صادر اول
نقد و بررسي شيطان پرستي مدرن (satanism)
منزلت عقل در روایات
مسأله وحی در حکمت سینوی، دغدغه ها و نوآوری‌ها
Collapse فصلنامه شماره 5فصلنامه شماره 5
فلسفه تخویف و کیفر
بررسی نظریه معجزه انگاری اخلاق نبوی
عوامل مؤثر بر شکل‌گیری اندیشه سیاسی میرزای نا...
جایگاه تفکّر وتدبُّر در قرآن کریم
سخن سردبیر
فلسفه تخویف و کیفر
بررسی تحلیلی- انتقادی علّت فاعلی نخستین در ف...
منزلت عقل از دیدگاه البانی
نقش دعا در تربیت انسان از دیدگاه قرآن و کلام ...
Collapse فصلنامه شماره 6فصلنامه شماره 6
دین و فلسفه: رابطه طولی یا عرضی یا تطابق صدر...
منشأ الهی بودن الفاظ قرآن کریم
بازتاب رفتار از منظر قرآن و حکمت متعالیه
تأمّلي در نسبت عقلانيّت و معنويّت
جایگاه عقل
تحلیل انتقادی دیدگاه استاد مطهری دربارة ارتب...
Collapse فصلنامه شماره 7فصلنامه شماره 7
توبه از نگاه عقل و نقل با مروری بر صحیفه سج...
عدم تحریف قرآن به حکم عقل و شرع
جایگاه عقل در دین از منظر علامه طباطبائی
قطب‏الدين شيرازى و برازندگى‏هاى او
کارکردهای نظریۀ فطرت در آراء استاد مطهری
نوآوري حکيم سبزواري در برهان صديقين و تبيين آ...
عدالت اسلامی ، جامعه جهانی