منزلت عقـل از مَنْظَرِ قرآن

منزلت عقـل از مَنْظَرِ قرآن

 

 

 

منزلت عقـل از مَنْظَرِ قرآن

 

                                                                                                             شکرالله جهان مهین[*]

 

چکیده

دین مقدس اسلام بر خلاف همه مذهب ها و مسلک های اجتماعی موجود و گذشته مصرّاً پیروان خود را به تعقّل و خردورزی دعوت می کند و در بسیاری از آیات قرآن کریم به این حقیقت توجه شده است. از نظر قرآن کریم، نیروی عقل و خرد آدمی یکی از سرچشمه های علم و آگاهی بشر و نیز یکی از ممیزات واقعی انسان از سایر حیوانات می باشد. به همین علت، نقش بسیار زیادی در ابعاد گوناگون شناخت حقیقی و در نتیجه رسیدن آدمی به حق و واقعیت دارد. در این مقاله در پی آنیم که پس از روشن شدن معانی عقل، با بهره مندی از آیات قرآنی و روایات به قدر میسور از ارزش این موهبت الهی و کارایی آن سخن بگوییم.

 

واژگان کلیدی: عقل، آیه، رجس، مثل، دانایان

 

***

 

معانی عقل

 

1.      معنای لغوی

 بیشتر لغت شناسان لفظ «عقل» را در اصل از ‌«عِقال» که به معنای ریسمان و طنابی است که با آن پای شتر را می بندد تا از حرکت بازایستد و فرار نکند، می دانند و صاحب «صحاح»، عقل را به معنی حَجر و مَنع تفسیر کرده است و از طرفی چون در انسان نیرویی است که انسان را از ارتکاب ناشایست ها باز می دارد و او را از انجام کارهای زشت نهی می کند، از باب تشابه، به این نیروی درونی «عقل» گویند.

دقت و توجه به موارد کاربردهای عقل نشان می دهد که مفهوم منع و بازداری در همه موارد وجود دارد. و به همین جهت گفته اند:« عاقل کسی است که می تواند نفس خویش را کنترل کند و از هوی و هوس باز
دارد». ( طریحی، 1395،ج5،ص 425)

یا این که: «عقل عبارت از استعداد و نیرویی است که برای دریافت و پذیرش علم مستعد می باشد» و « همچنین به دانش و علمی که به وسیله این استعداد نصیب انسان می شود عقل گویند». (راغب، 1392ق، 354)

2.      معنای اصطلاحی

 استعداد درک و تشخیص صحیح امور و مقایسه و نتیجه گیری درست از آنها را عقل و به کار بستن فرامین آن را کار عاقلانه نامند و صاحب و بکار گیرنده عقل را عاقل و خردمند خوانند اما مقصود از عقل در طرز تفکر اسلامی یک نیرو و یا یک فعالیت روانی است که در راه وصول به هدف های منطقی در زندگی ایده آل مادی و معنوی از آن بهره برداری می گردد و این بهره برداری عبارت است از انتخاب وسائل شایسته برای وصول به هدف های مزبور (نگ: جعفری، 1348،ج2،ص11) و باید کلام امام علی علیه السلام را ناظر بر مطالب فوق بدانیم که فرمود:  

اَلْعَقْلُ مُصْلِحُ کُلِّ اَمْرٍ (کمپانی،1362،371)

عقل اصلاح گر هر امری است.

و نیز فرمود:

اَلْعَقْلُ یَهْدی و یُنْجی (همان)

عقل هدایت می کند و نجات می بخشد.

3.      عقل در اصطلاح خاص مذهب

عقل به معنای اخص و به اعتبار مذهب آن نیروی پیامبرگونه درونی است که صاحبش را موحّد کند و مطیع فرمان خدا سازد.

در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی نصرانی از اهل نجران که فردی بلیغ و سخنور و با هیبت و متشخص بود به مدینه آمد. فردی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: «مَا اَعْقَلَ هذَا النَّصرانی»‌ این مرد نصرانی چقدر عاقل است!! حضرت او را از ادامه تعریف و سخن نهی کرد و فرمود:

«مَهْ اِنَّ الْعاقِلَ مَن وَحَّدَ اللهَ وَ عَمِلَ بطاعَتِهِ.» (قمی، 1313ق، ج2، ص214)

بس است عاقل کسی است که خدا را به یگانگی بشناسد و به فرمان او عمل کند.

و نیز شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید عقل چیست؟

حضرت فرمود: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الجِنانُ»‌

عقل چیزی است که به وسیله آن خدا را پرستش کنند و بهشت را کسب نمایند.

راوی عرض کرد پس آنچه در معاویه بود چه بود؟ حضرت پاسخ داد نیرنگ و شیطنت بود که به عقل شباهت دارد اما عقل نیست. (کلینی، 1388ق، ج1،ص11)

این دو روایت پیام آور آنند که عقلی را باید عقل نامید که صاحبش را به پذیرش خدای واحد فرا خواند و او را به انجام فرامین الهی وادار کند و در نتیجه سعادت دارین را برای انسان به ارمغان آورد.

جایگاه تعقل در قرآن

در قرآن مجید لفظ عقل نیامده است اما مجموع افعالی که از این کلمه اشتقاق یافته اند به 49 مورد می رسد که عبارتند از لفظ عَقَلُوهُ، یَعْقِلُها و نَعْقِلُ هر کدام یک بار و فعل یُعْقِلوُن 22 بار و تَعْقِلوُن 24 بار، جمعاً چهل و نه مورد که می توان آنها را از نظر مضامین و مفاهیم کلی در چند دسته رده بندی نمود.

دسته اول

آیاتی که انسان را به تعقّل فرا می خوانند تا انسان با بکارگیری شایسته و بهره مندی نیکو از نتایج آن قدمی استوار و ارزشمند در شناخت حق و رسیدن به کمال و فلاح و رستگاری بردارد، از قبیل توجه دادن انسان به نعمت های خدادادی چون خورشید و ماه، شب و روز و ... (بقره164، نحل 12و .... ) و انواع خوراکی ها و میوه ها و روزی پاک (رعد 4، نحل 67) و ...

این نوع آیات معمولاً با جمله لَآیاتٍ لِقومٍ یَعقِلونَ ختم می شوند و باز در همین راستاست آیاتی که پایان بخش آنها جمله لَعَلَّکُمْ تَعْقِلونَ می باشد.

از قبیل تعقل درباره آیات و نشانه های الهی، زنده کردن مردگان (بقره 73) و امور خانوادگی (بقره 242، نور 61) و دوری از محرمات الهی و فلسفه حرمت برخی از آنها (انعام 151) و عربی بودن قرآن مجید (یوسف 2 ، زخرف 3) و زنده کردن زمین بعد از مردن آن (حدید 17) و اندیشیدن درباره مراحل خلقت انسان (غافر 67).

دسته دوم

آیاتی که شدیداً ملامت گر و توبیخ کنندة افرادی است که با روش غیرعاقلانه و اعمال غیرانسانی نشان  می دهند که اهل تعقل نیستند و بعضاً تا آن اندازه به بیراهه می روند که مقام انسانیت خود را از دست داده و خداوند متعال آنان را به حیوان تشبیه کرده و حتی از حیوان هم پست معرفی می کند که پایان بخش این آیات عموماً جمله لا یَعْقِلوُنَ می باشد مانند کسانی که کلام خدا را می شنوند و پس از تعقّل آن را منحرف می کنند (بقره 75) و یا مانند کسانی که کورکورانه از پدران خویش و دیگران که از علم و معرفت بهره ای ندارند پیروی می کنند (بقره 170) و یا به خدای سبحان افتراء می بندند و احکام او را به مسخره می گیرند (مائده 103 و 58 و یونس 42) یا با آنکه آیات قرآن را می شنوند نسبت به آن بی اعتنا هستند و یا رعایت ادب نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله نمی کنند (حجرات 4) و یا از سرگذشت پیشینیانِ زشتکار عبرت نمی گیرند و از خود کور دلی نشان می دهند (حج 46 و عنکبوت 63) یا کسانی که برای خود شفیعانی مانند بت ها برمی گزینند که هیچ قدرتی ندارند و صاحب عقل هم نیستند (زمر43) و یا دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله که به ظاهر با هم همراهند ولی قلباً از یکدیگر جدایند (حشر14) و در سوره بقره (آیه 171) و در سوره انفعال (آیه 22) و سوره فرقان (آیه 44) برخی از اینان به حیوان و یا بدتر از حیوان تشبیه شده اند.

دسته سوم

آیاتی که از یک طرف به سرزنش کسانی می پردازند که در امور تعقل نمی کنند و از طرف دیگر آنان را به عقل ورزی در امور فرا می خوانند. این قبیل آیات اکثراً با جمله اَفَلا تَعْقِلون پایان می پذیرند مانند کسانی که مردم را به نیکی دعوت می کنند اما خود از انجام خوبی ها سرباز می زنند (بقره آیه 44) و یا رفتاری منافقانه را دنبال می کنند (بقره آیه 76) و یا حقایق محسوس را نادیده می گیرند (یونس آیه 16) و یا به اندرزهای کتاب آسمانی توجهی ندارند (انبیاء آیه 10) و یا به پرستش چیزهایی می پردازند که نه به آنان سودی می رسانند و نه ضرری (انبیاء آیه 67) و  نیز در سورة آل عمران (آیه 65و118)، انعام (آیه 32)، اعراف (آیه 169)، هود (آیه51)، یوسف (آیه109)، مؤمنون (آیه 80)، شعراء (آیه 28)، قصص (آیه 60)، یس (آیه 62 و 68)، صافات (آیه 138) همین روال را دنبال می کنند.

 

سرنوشت اعراض کنندگان از تعقل

 

         مَا کَان لِنَفْسٍ اَنْ تؤْمِنَ اِلّا بِاذنِ اللهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلون (یونس، آیه 100)

هیچ کس نمی تواند ایمان بیاورد جز به فرمان خدا و پلیدی را بر آنها که تعقل نمی کنند قرار می دهد.  

آنچه از آیات و روایات استفاده می شود و ما به آن اعتقاد داریم این که خدای حکیم به حکمت بالغه خود انسان را موجودی انتخابگر آفریده و او را به داشتن اراده آزاد مفتخر فرموده است تا بتواند با بهره گیری صحیح از نیروی عقل و اندیشه خویش امر معقولی را برگزیند و راه شایسته ای را دنبال کند و باز به رهنمود عقل کار غیرمعقول را رها کند و راه ناشایسته را ترک گوید.

و همچنین معتقدیم که ذات اقدس الهی مالک عَلَی الْاِطلاق و مدبّر بلامنازع کلّ عالم هستی است که به این اعتبار همة امورِ عالم از جمله کارهای اختیاری انسان به اذن و اراده او انجام می پذیرد و در راستای تحقّق اذن و اراده خود به انسان نعمت هایی چون فطرت و عقل و اراده ارزانی داشت تا با اتکاء به مشیت و اراده الهی از آن امکانات به نحو عاقلانه بهره گیرد و به برکت انتخاب راه معقول از نعمت ایمان و اعتقاد سالم، طهارت نفس و پاکی روح، صداقت در گفتار و عمل و ... برخوردار شود و در نتیجه به سعادت واقعی نائل آید و اما از طرف دیگر اراده و مشیت الهی بر این تعلق دارد که اگر انسانی خواسته های نفس را بر فرامین عقل ترجیح دهد چیزی جز تکذیب آیات الهی و شک و تردید در مبدء و معاد، بی ایمانی و بی اعتقادی، خباثت نفس، تیرگی روح، ناهنجاری در گفتار و زشتی در عمل و سرانجام رسیدن به شقاوت و عذاب دنیوی و اخروی محصولی نخواهد داشت و آنگاه است که اذن و اراده الهی و مفاد آیه شریفه یَجْعَلُ الرِّجسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلونَ بر او تحقق می یابد.

به فرموده علامه طباطبائی (ره) مراد از «رجس» شک و ریب و تردید است که در مقابل ایمان قرار دارد و مراد از «الَّذینَ لا یَعْقِلوُنَ»، کسانی هستند که به دلیل آن که کلمه عذاب نسبت به آنها تحقق یافته آیات خدا را تکذیب کرده اند. (نگ: طباطبایی، 1357، ج16، ص107)

آری باید (یَجْعَل الرِّجسَ علی الذینَ لا یَعْقِلونَ) به سلب توفیق و خذلان ناشی از خبث طینت و عدم قابلیت و ترک تعقل و تفکر در آیات الهی تفسیر شود. (نگ: ثقفی، 1376، ج3، ص 70)

بدین ترتیب آنان که در مسیر جهل و عدم تعقل گام بگذارند و حاضر به استفاده از سرمایه فکر و خرد خویش نباشد خداوند رجس و پلیدی را بر آنها می نهد آن چنان که موفق به ایمان نخواهند شد. (نگ: مکارم، 1384، ج5، ص360)

اضافه بر آن ایمان حقیقتی خارجی است و رحمتی است از خداوند متعال و کفر نقمتی است که خدا بر کسی که برای رسیدن به ایمان عمل نمی کند فرو می فرستد و افرادی که به سطح رفیع ایمان نمی رسند کسانی هستند که از نور عقل که از سوی خداوند می تابد بهره ای نمی گیرند پس در پلیدی جهل و شهوات گرفتار می آیند. (مدرسی، 1378، ج3، ص436)

 به گفته مرحوم شیخ طوسی برای جمله یَجْعَلُ الرجسَ علی الذینَ لا یَعْقلونَ دو معنا ذکر کرده اند یکی از فرّاء که گفته است «رجس» یعنی عذاب که خداوند آن را بر کسانی که در امر و نهی او تعقل نمی کنند قرار می دهد و قول دیگر از «حسن»‌ که رجس را به کفر معنا می کند و افرادی که تعقل نمی ورزند محکوم به آن می داند. (طوسی، 1409، ج5، ص436)

 سرانجام اینان در فردای قیامت شدیداً پشیمان می شوند که برای ایشان ندامت کمترین سودی ندارند لذا خدای تبارک و تعالی می فرماید:

چون اینان به جهنم انداخته شوند ملائکه موکّل بر دوزخ و نگهبانان جهنم از آنان توبیخ گرایانه می پرسند مگر برای شما پیامبرانی که شما را از این چنین عذابی انذار کنند و بترسانند نیامد؟ در جواب می گویند:آری، ولی ما آنان را تکذیب کردیم و اضافه می کنند که:        

        لَو کُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی اَصْحابِ السَّعیر (ملک،آیه10)

«اگر گوش داده بودیم و تعقل می کردیم از دوزخیان نمی بودیم.»

منظور از «سمع» در آیه شریفه، استجابت دعوت رسولان و پای بندی به مقتضای سخن ایشان است که خیرخواهان امین اند و منظور از عقل التزام به مقتضای دعوت به حق ایشان است تا آن را تعقل کنند و به راهنمائی عقل بفهمند که دعوت ایشان حق است و انسان باید در برابر حق خاضع شود. (نگ: طباطبایی، 1427، ج19،ص23)

آری اینان چون به مقتضای سمع و عقل عمل نکرده اند اهل عذاب و آتش خواهند بود.

 

بشارت قرآن به صاحبان علم و تعقّل

 

قرآن مجید می فرماید:

وَ تِلکَ الْامْثالُُ نَضرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها اِلّا العالِمونَ. (عنکبوت، آیه 43)

این مثل ها را برای همه مردم می زنیم اما در آن ها تعقل نمی کنند جز دانایان.

از جمله راه های بسیار سودمند در آموزش هر مطلب علمی و ارائه روش های تربیتی آوردن مثال است زیرا نیروی جاذبة تمثیل های متناسب و به جا آن قدر قوی و نیرومند می باشد که هم می تواند اندیشه و فکر مخاطبین خود را کاملاً جلب کنند و هم با تشبیه معقول به محسوس بهترین نقش را در روشن کردن مفاهیم و تفهیم معانی بر عهده بگیرند بهمین جهت است که همه فلاسفه و دانشمندان و معلمان اخلاق و مربیان تربیت در بیان حقایق فلسفی و آموزش مطالب اخلاقی و تربیتی به آوردن مثال عنایت خاصی نشان می دهند و از همین روست که قرآن مجید نیز توجهی ویژه به آوردن مثال دارد.

 

تمثیل های قرآن

 

قرآن مجید که در اصل یک کتاب هدایتی و تربیتی و عهده دار هدایت و تربیت همگان است، با آوردن مثال های گوناگون در زمینه های مختلف به بیان معارف الهی می پردازد به این منظور که هر انسانی با بهره گیری عالمانه از مثل های محسوس و به نسبت فهم و درک خویش گام های مؤثری در راه رسیدن به حق بردارد که فرمود:

لَقَدْ ضَرَبْنا للنّاسِ فِی هَذا القُرآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرونَ (اسراء، آیه 88)

برای مردم در این قرآن از هر نوع مثلی می زنیم شاید متذکر شوند.

عنایت قرآن در آوردن مثل به هدف تفهیم معارف تا آن حد است که می توان گفت بیشتر آیات قرآنی جنبه مثالی دارند که می خوانیم «اختلاف افهام افراد انسانی و عمومی بودن موضوع هدایت نسبت به تمام انسان ها به اضافه این که قرآن دارای تأویل است تماماً دست به دست هم داده این موضوع را مدلّل می دارند که بیانات قرآنی جنبه مثالی داشته و برای رسانیدن حقایق به افهام عمومی از راه معلومات ذهنی آنان پیش رفته است.» (طباطبایی، 1427، ج3، ص54)

بهرحال از جمله مثال های قرآن کریم درباره اثبات توحید و بی پایگی و بی ثباتی بت ها آیه زیر است:

مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذوُا مِنْ دونِ اللهِ اولیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبوُتِ اتَّخَذتْ بیناً .... تِلْکَ الْامثالُ نَضْرِِبُهّا لِلنّاس وَ مَا یَعْقِلُها اِلّا العالِمون. (عنکبوت، آیه 41 و 43)

کسانی که غیر از خدا اولیائی را برگزیدند همانند عنکبوت اند که خانه ای را برای خود انتخاب می کند (می سازد) و ... همانا سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است اگر بدانند، خداوند آنچه را که غیر از او می خوانند می داند و او عزیز و حکیم است. این ها مثال هایی است که برای مردم می زنیم و جز دانایان آن را تعقل نمی کنند.

این آیه شریفه به مثال هایی که در قرآن زده شده اشاره می کند و می فرماید که هر چند آنها را همه مردم می شنوند و لکن حقیقت معانی آن و مغز مقاصدش را تنها اهل دانش درک می کنند آن کسانی که حقایق امور را می فهمند و بر ظواهر هر چیزی جمود نمی کنند و اینکه فرمود «لا یَعْقِلُها» دلیل بر آن است که منظور درک حقیقت و مغز آن مثل ها است وگرنه بسیاری از غیردانایان هستند که به ظواهر آن مثل ها ایمان دارند. (طباطبایی، 1427، ج16، ص107)  

به عبارت دیگر باید گفت که حقایق مثل های قرآن را نمی فهمند مگر آنان که اهل تعقّل اند و می توانند وجه شباهت بین «مشبّه و مشبّه به» یعنی بین مَثَل و مُمَثَّل به خوبی درک کنند.

از جابر انصاری نقل می شود که نبیّ مکرم اسلام صلی الله علیه و آله آیه شریفه مورد بحث را تلاوت نمود و فرمود عالِم کسی است که از خدای متعال وظائف را الهام می گیرد  و به طاعت او عمل می کند و از نواهی او دوری می گزیند. (طبرسی، 1379ق، ج7و8، ص284)  

مرحوم علی بن ابراهیم می نویسد: عالمان در آیه شریفه، آل محمد صلی الله علیه و آله می باشند.  (قمی، 1313ق، 417)

نتیجه

 تردیدی نیست که در رأس همه دانایان و تعقّل کنندگان اهل بیت علیهم السلام هستند اما این به آن معنا نیست که دیگران از این نعمت خدادادی بی بهره باشند بلکه به گونه ای که گفته شد هر کس به اندازه عقل و تعقلش و تدبیر و

تدبرش می تواند حقایق مثل های قرآن را بفهمد و از برکات فهم و درک آنها برخوردار شود و خویشتن را از مصادیق دریافت کنندگان بشارت قرآن مجید که فرمود: «و تِلْکَ الْامثالُ نَضْربُها النّاسِ و مَا یَعْقِلُها الّا العالِمونَ» قرار دهد. به

یقین این تجلیل و بشارت در برابر رجس و پلیدی است که بی تعقّلان به آن می رسند.

شایان ذکر است که آیات پرشماری که کلماتی مانند تفکّر، تدبّر، تفقّه، حکمت، لُبّ و ... در آنها آمده است در حقیقت تأیید و تفسیری از آیات عقل اند که امید است در مقاله ای مستقل از آنها بحث شود.

 

منابع

 

ثقفی تهرانی، محمد، روان جاوید، تهران، انتشارات برهان، 1376.

جعفری، محمدتقی، محمدخاتم پیامبران، جلد2، نشریه حسینیه ارشاد، 1348.

راغب اصفهانی، حسین بن محمد، معجم مفردات الفاظ القرآن، تهران، المکتبه المرتضویه، 1392 هجری قمری.

طباطبائی، علامه سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1427 هجری قمری.

همو، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، تهران، انتشارات محمدی، 1357.

طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1379 هجری قمری.

طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، مکتبه المرتضویه 1395 هجری قمری.

طوسی، محمدبن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول مکتب الاعلام الاسلامی، 1409 هجری قمری.  

قمی، عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم و الاثار، کتابخانه سنائی، بی تا.

قمی، علی بن محمدابراهیم، تفسیرقمی، 1313 هجری قمری.

کلینی، محمدبن یعقوب، الاصول فی الکافی، دار الکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1388 هجری قمری.

کمپانی، فضل الله، منتخب الغرر، تهران، انتشارات مفید، 1362.

مدرسی، سید محمد تقی، مِنْ هُدی القرآن، چاپ دوم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1428 هجری قمری.

مدرسی، محمدتقی، تفسیر هدایت، ترجمه مِنْ هُدی القرآن، ترجمه احمد آرام و ....، چاپ اول، مشهد، آستان قدس رضوی، 1378.

مکارم، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل،‌ قم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1384.

همو، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1366.


[*]. عضو هیأت علمی و مدیرگروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد جهرم، کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث

jahanmahin62@yahoo.com

 

 

print




شماره های فصلنامه
Skip Navigation Links.
Collapse فصلنامه شماره 1فصلنامه شماره 1
Collapse فصلنامه شماره 2فصلنامه شماره 2
Collapse فصلنامه شماره 3فصلنامه شماره 3
Collapse فصلنامه شماره 4فصلنامه شماره 4
Collapse فصلنامه شماره 5فصلنامه شماره 5
Collapse فصلنامه شماره 6فصلنامه شماره 6
Collapse فصلنامه شماره 7فصلنامه شماره 7