بررسي تطبيقي ديدگاههاي انسانشناختي استاد مطهري و کارل راجرز
سعيد بهشتي*
**ستاره ناظمي
چكيده
دانشمندان اسلامی و دانشمندان روان شناسی و مکاتب مختلف هر یک دیدگاه خود را درباره انسان و سلامتی و بیماری یا نقص و کمال او بیان کرده اند. دیدگاه اسلام و روان شناسان انسان گرا نسبت به انسان و توانایی های اومثبت است. با وجود مشترکات بین دیدگاه اسلام وروان شناسی انسان گرا می توان نکات اختلا فی نیز بین نظرات دو مکتب مشاهده کرد.استاد مطهری به عنوان یکی از دانشمندان اسلامی و کارل راجرز به عنوان یک روان شناس با دیدگاه انسان گرایی وپدیدارشناختی هر کدام دیدگاه خود را درباره ویژگی های انسان سالم و کامل وانسان بیمار و غیرکامل ارائه داده اند. در این مقاله ابتدا به بررسی دیدگاه استاد مطهری درباره انسان سالم و کامل وانسان بیمار و غیر کامل پرداخته می شود و در ادامه دیدگاه کارل راجرز درباره انسان سالم و کامل وانسان بیمار و غیر کامل مورد بررسی قرار می گیرد و در پایان بحثی تطبیقی در ارتباط با نکات اشتراک و اختلا ف دو دیدگاه نسبت به انسان سالم و کامل وانسان بیمار و غیرکامل خواهیم داشت.
واژگان کلیدی: استاد مطهری، کارل راجرز، دیدگاه های انسان شناختی، انسان، نقص، کمال
***
انسان اسلام، انسانی همهجانبه است که به پرورش ابعاد مادی و معنوی خویش میپردازد و از این راه است که میتواند به سلامتی و کمال برسد. اسلام، انسان تکبعدی را انسان غیرکامل میداند. روانشناسی امروز نیز(به خصوص روانشناسی انسانگرا) با دیدی مثبت به انسان و تواناییهای او مینگرد و به بررسی انسان کامل و راههای رسیدن به تحقق وی میپردازد.
لازم به ذکر است که هر چند بین انسان سالم و کامل وانسان بیمار و غیر کامل تفاوت است اما در این پژوهش به دلیل این که استاد مطهری و کارل راجرز در بیان ویژگی های انسان سالم و کامل تفکیکی قائل نشده اند، بنابر این دو مفهوم انسان سالم و کامل به یک معنا به کار برده شده اند. همچنین درمورد مفهوم انسان بیمار و غیر کامل نیز می توان گفت که استاد مطهری هر دو واژه را به کار می برد اما کارل را جرز وا ژه بیمار را به کار نمی برد و مرا جع را بیمار نمی داند بنابراین دو وا ژه بیمار و غیر کا مل نیز به یک معنا به کار برده شده اند.
استاد مطهری در معرفی انسان سالم و کامل اسلام از ویژگی ایمان و عمل صالح بسیار سخن میگوید واز بیانات او و تأکید او به ایمان و عمل صالح، انسان به این اصل مهم در رسیدن به مسیر سلامتی و کمال پی میبرد آنچنانکه او انسان با ایمان را انسان سالم دانسته و انسان فاقد ایمان را انسانی که به سلامت نمیرسد، معرفی میکند. به عنوان مثال میگوید:
برحسب آيه قرآن: «wÎ) tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á9$#» (عصر، 3) ايمان و عمل صالح هر دو، ركن سعادت هستند و هر كدام بدون ديگري ناقصند و در انسان كامل وجود دارند. ايمان از نظر اسلام ارزش ذاتي است و اصالت دارد و واقعاً كمال انسان در اين دنيا و به خصوص در جهان آخرت به اين است كه ايمان و عمل صالح داشته باشد، براي اينكه در اسلام روح استقلال دارد و بعد از مرگ باقي است و اگر روح به كمالات خودش نرسد ناقص و فاسد است و به سعادت خودش نائل نميشود. (مطهري، 1385، ص 139)
در قرآن ایمان و عمل صالح در کنار یکدیگر قرار دارند و هر دو شرط رسیدن به سعادت و سلامت هستند. آنچنانکه انسان با ایمان میفهمد که باید کاری انجام دهد، باید عمل صالحی داشته باشد و با تقویت روحیه تعبد و تسلیم در خود در این جهت حرکت میکنند . عبادت و پرستش از برترین مصادیق عمل صالح است و انسان سالم و کامل با انجام این عمل به سلامت و کمال میرسد.
استاد مطهری درباره خلوص عمل میگوید: «خلوص عمل یعنی صرف الله و فیالله بودن، یعنی هیچ قرضی انسان نداشته باشد، در آن اعماق قلبش هم دوست نداشته باشد که مردم اگر اطلاع پیدا کنند او را ستایش کنند.» (مطهری، 1369، ص 143)
استاد مطهری با استناد به آیه قرآن «$oÿ©VÎ) ö/ä3ãKÏèôÜçR Ïmô_uqÏ9 «!$# w ßÌçR óOä3ZÏB ä!#ty_ wur #·qä3ä©» (دهر، 9) شما را برای خدا اطعام میکنیم، پاداش و شکری از شما نمیخواهیم، میگوید: «فعل اخلاقی، فعلی است که هدف و انگیزهاش رضای حق باشد. یعنی هدف، منفعت رساندن به خود یا دفع ضرر از خود نمیباشد، بلکه ایصال نفع به غیر از آن جهت است که رضای حق را در آن میداند.» (مطهری، 1373، ص 101)
انسانی که اعمالش جهت خدایی داشته و در مسیر خداست؛ چنین انسانی میتواند قلههای سعادت و کمال را به آسانی طی کرده و به انتهای سیر درونی خویش که کسب رضای الهی است برسد.
استاد مطهری بیان میکند:
انسان كامل به دست خود ساخته مي شود و انسان، خودش دروازه معنويت است و از دروازه وجود خود به عالم معنا پي برده است. امام رضا (ع) مي فرمايند: آنچه در عالم معناست از راه آنچه در درون انسان است شناخته مي شود... كساني توانسته اند انسانها را نجات دهند كه اول خودشان نجات پيدا كرده اند نجات انسانها يعني نجات از نفس اماره و از خود محدود و انسان تا از خود محدود خويش نجات پيدا نكند هرگز از اسارت طبيعت و اسارت انسانهاي ديگر نجات پيدا نمي كند. (مطهری، 1385، صص 79...83)
به اعتقاد او انسان کاملی که به دست خودساخته شده است و از نفس اماره خویش نجات پیدا کرده میتواند انسانهای دیگر را نیز نجات داده و رهبر آنان باشد پس اگر انسان ساخته شود جامعه ای ساخته میشود.
جهاد با نفس كه مطلوب اسلام است يعني برخلاف ميل نفس رفتار كردن.» (مطهري، 1385،ص 196)
استاد مطهری از قول مولوی بیان میکند:
«وقت خشم و وقت شهوت مرد كو طالب مردي چنينم و به كو؟
مولوي مي گويد مرد آن كسي است كه وقتي خشمش برانگيخته مي شود و تبديل به كانوني از آتش ميگردد، داراي يك اراده قوي باشد و در مقابل اين آتش بايستد، همچنين در وقتي كه شهوت به هيجان ميآيد و در مقابل شهوت خود قيام كند... قدرت آن است كه انسان به كمك ديگران بشتابد انسان هر چه مقتدرتر باشد كينه و حسدش كمتر است و در واقع غيبت و كينه و حسد و غیره ناشي از ضعف انسان است.پس در مكتب اسلام، قدرت يك ارزش و يك كمال انساني و يكي از خطوط چهره انسان كامل است. اسلام ،انسان ضعيف را نميپسندد: «اِن اللهَ يَبغُضُ المُؤمِنَ الضَعيفَ» خدا از آدمهاي سست و ناتوان بدش ميآيد.» (مطهري،1385، صص 245...251)
با توجه به آنچه درباره ویژگی خودسازی انسان کامل گفته شد، میتوان گفت که انسان سالم و کاملی که استاد مطهری با توجه به مکتب اسلام بیان میکند کسی است که بر هوای نفس خویش غلبه یافته و با تسلط بر نفس اماره، درون خود را از عقدهها پاک کرده و به قدرت روحی میرسد.
استاد مطهری درباره این درد میگوید:
معیار اصلی انسانیت آن چیزی است که از آن به درد داشتن و «صاحبدرد بودن» تعبیر میشود. درد در عین اینکه انسان را ناراحت میکند. موجب آگاهی و بیداری برای انسان است. هر کس که صاحبدرد است از دیگران بیدارتر و آگاهتر است. بی دردی مساوی است با لختی، بیحسی، بیشعوری، بیادراکی و احساس درد مساوی است با آگاهی و بیداری و شعور و ادراک...، درد انسان درد جدایی از حق و آرزو و اشتیاق تقرب به ذات او و حرکت به سوی او و نزدیک شدن به اواست. تا انسان به ذات حق نرسد، این دلهره و اضطراب از بین نمیرود. «wr& Ìò2ÉÎ/ «!$# ûÈõyJôÜs? Ü>qè=à)ø9$#» (رعد، 28) بدانید فقط و فقط دلها با یک چیز از اضطراب و دلهره و ناراحتی آرام میگیرد و آن یاد حق و انس با پروردگار است. (مطهری، 1385،صص 61...67)
«استاد مطهری از نظر معيارهاي اسلامي بیان میکند:«انسان كسي است كه درد خدا و درد خلق را داشته باشد... و انسان كامل كسي است كه با ديگران همدردي دارد و درد آنها را احساس مي كند.» (مطهري،1385، صص 69 ... 73)
به نظر استاد مطهری کسی که درد خدا را دارد میتواند درد خلق را داشته باشد و مسلمان کسی است که هم درد خدا و هم درد خلق را داشته باشد و به عنوان نمونه پیامبر(ص) را مثال میزند که حریص نجات مردم و بهبود بخشیدن به دردهای مردم بود و امام علی (ع) به یک قرص نان اکتفا میکرد تا مبادا مسلمانی با شکم گرسنه بخوابد و میگفت: آیا بر خود نام ا میرالمؤمنین بگذارم و با مؤمنان در سختیهای روزگار شریک نباشم؟ (همان)
«انسان مؤمن اسلام،آسایش و خدمت به انسانها از آسایش خودش با اهمیتتر میگردد، با دیگران همدرد میشود، از شادی دیگران شاد و از اندوه آنان اندوهگین میگردد.» (مطهری، 1371، ص 12)
چنین انسانی که به معیار انسانیت رسیده است انسان سالم و کامل است.
به اعتقاد استاد مطهری، انسان سالم و کامل اجتماعی، روح او به امور جمعی تعلق داشته و منِ او ما است. روح ایمان مؤمنین را یکی کرده است و در پی آن با یکدیگر همدردی و روابط سالم اجتماعی دارند.استاد مطهری درباره چنین انسانی میگوید:
انسان کامل من او هيچ وقت من نيست و هميشه ما است .زهد به معناي واقعي همين است يعني آزاد زيستن نسبت به نعمتهاي دنيا و خود را نفروختن به دنيا... اگر من به امور فردي و محدود تعلق داشته باشد من، من ميشود و اگر به امور جمعي و نامحدود تعلق داشته باشد ما ميشود به عبارت ديگر وقتي كه روح به امور فردي يعني اموري كه يا بايد مال من باشد يا مال شما تعلق داشته باشد، من مي شود ولي وقتي روح به امور جمعي مثل ايمان، ايده و خدا تعلق داشته باشد. تبديل به ما
ميشود. (مطهری، 1385،ص 276...279)
محبت و خدمت به مردم و درد مردم را داشتن، خود يك كمال است قرآن ميفرمايد: «¨bÎ) ©!$# ããBù't ÉAôyèø9$$Î/ Ç`»|¡ômM}$#ur Ç!$tGÎ)ur Ï 4n1öà)ø9$# 4sS÷Ztur Ç`tã Ïä!$t±ósxÿø9$# Ìx6YßJø9$#ur ÄÓøöt7ø9$#ur...ö» (نحل، 90)
خدا انسانها را به عدل و احسان امر ميكند خدا فرمان مي دهد كه نه تنها پا روي حقوق مردم نگذاريد و تجاوز به حقوق مردم نكنيد بلكه از حقوق مشروع خود به مردم نيكي كنيد. ايثار يك اصل قرآني است يعني گذشت و مقدم داشتن ديگران برخود در آنچه مال انسان است و انسان كمال احتياج را به آن دارد ايثار يكي از با شكوهترين مظاهر انسانيت است قرآن درباره انصار كه مهاجرين را بر خود مقدم داشتند، ميفرمايد: «...tcrãÏO÷sãur #n?tã öNÍkŦàÿRr& öqs9ur tb%x. öNÍkÍ5 ×p|¹$|Áyz...» (حشر، 9)
مهاجران را بر خويش مقدم ميدارند و جانشان به كلي از بخل و حسد و حرص دنيا پاك است... خدمت به خلق زماني ارزش دارد كه در مسير ساير ارزشهاي انساني قرار گيرد خدمت به خلق مقدمه ايمان و قرب الهي است. (مطهري ،1385، صص 257...267)
استاد مطهری معتقد به آزادی نسبی انسان و اختیار و مسئولیت پذیری او است. به اعتقاد او: « انسان آزاد و مختار و مسئول خودش آفريده شده است. شیعه در مورد مسأله جبر و اختیار به آنچه ائمه فرمودهاند: «لاجَبرَ وَ لا تَفویِضَ بَل أمرٌ بَینَ الأمرَینِ» (کلینی، ج 1، ص 160) معتقد است که جبر نیست و تفویض و وانهادگی هم نیست اختیار است که امرٌ بین الامرین است. ( مطهری، 1366)
استاد مطهری (1366) آزادی را برای انسان کمال میداند، اما کمال وسیلهای نه هدفی. به نظر او هدف انسان این نیست که آزاد باشد ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد. با آزادی ممکن است انسان به عالیترین مقامات برسد، ممکن است به اسفلالسافلین سقوط کند و این را اختیار تعیین میکند. موجود مختار یعنی موجودی که افسارش را به دست خودش دادهاند. و انسان آزاد با اختیار خویش میتواند انتخابهای درستی داشته و راه کمال را طی کرده و به کمال برسد.
استاد مطهری، هماهنگی در رشد ارزشها و استعدادها را بیان میکند. به اعتقاد او انسان اسلام، موجودی چند بعدی و همه جانبه است که به رشد متعادل تمام ابعاد وجودی خویش و تمام استعدادهایش توجه دارد و منظور او از برقراری تعادل بین استعدادها، این است که انسان از افراط و تفریط پرهیز کند تا به صحت و سلامت برسد.
استاد مطهری در کتاب «انسان کامل» بیان میکند که:
کمال انسان در تعادل و توازن اوست... انسان کامل آن انسانی است که همه ارزشهای انسانی هماهنگ با هم در او رشد کند و هیچ کدام بیرشد نمانند و رشد هر کدام از این ارزشها به حد اعلی برسد. ( مطهری، 1385، صص 33-34)
انسان خود شکوفا یعنی انسانی که همه استعدادهایش رشد کرده و به شکوفایی رسیدهاند، اسلام چنین انسانی را که بر نفسش مسلط شده و همه استعدادهایش شکوفا شدهاند، انسان با کرامت نفس میداند که مطلوبترین انسانی است که معرفی میکند و محور اخلاق اسلامی است. یعنی انسانی که به لحاظ ویژگیهای اخلاقی به سرحد کمال رسیده است. چنین انسانی روحش تعالی یافته و با دوری از گناهان و پیروی از دستورات خدا به کمال رسیده است. ( مطهری، 1372 )
ویژگیهای انسان غيركامل از ديدگاه استاد مطهري
استاد مطهری، بیایمانی را دلیل بیماریهای روانی میداند و بیان میکند:
اكثر بيماريهاي رواني، در ميان افراد غير مذهبي ديده ميشود. افراد مذهبي به هر نسبت كه ايمان قوي و محكم داشته باشد از اين بيماريها مصونترند. و به فرموده قرآن «ô`tBur uÚtôãr& `tã Ìò2Ï ¨bÎ*sù ¼ã&s! Zpt±ÏètB %Z3Y|Ê uQöqt...» (طه، 124) هر كس از توجه و ياد من رو برگرداند، زندگي پر از فشاري خواهد داشت. در واقع ايمان زندگي را در درون ما وسعت ميبخشد و مانع فشار عوامل روحي مي شود. (مطهری، 1371، ص 58)
انسان معيوب (بيمار) گاهي به مرحله انسان مسخ شده ميرسد، يعني روحش به يك حيوان تبديل مي شود. چون شخصيت انسان به خصايص اخلاقي و رواني اوست، اگر خصايص اخلاقي و رواني يك انسان خصايص اخلاقي يك درنده بود او واقعاً مسخ شده است. خصلتهاي انساني از او گرفته شده و خصلتهاي حيواني و درندگي را كسب كرده است. انسان عقده داري كه پول را پرستش مي كند پول جزء ماهیت او و جزء وجود او شده و او يك انسان معيوب و مسخ شده است و ما هرچه را كه بپرستيم همان چيز ميشويم. (مطهري، 1385،صص24-26)
هر موجودی خودش، خودش است به غیر از انسان. انسان خودش ماهیتش را تعیین میکند و به خواست و اراده خویش میتواند تبدیل به انسان یا تبدیل به حیوان شود و در واقع انسان مسخ شده کسی است که از فطرت انسانی خویش دور شده و از انسانیت خارج گشته تبدیل به حیوان میشود. چنین کسی همانطور که بیان شد، خصلتهای انسانی خویش را از دست داده و تبدیل به موجودی بیمار با خصلتهای حیوانی میشود.
مطهري، يكي از نيازهاي بشر را پرستش (سير انسان از خلق به سوي خالق) ميداند كه يكي از نيازهاي روحي اوست و انجام ندادن آن، در روح بشر ايجاد عدم تعادل ميكند و به اعتقاد او هر نيازي كه برآورده نشود روح انسان را مضطرب و نامتعادل ميكند.( مطهری، 1373)
به اعتقاد او امروز كه در دنيا بيماريهاي رواني زياد شده است. در اثر اين است كه مردم از عبادت و پرستش رو برگرداندهاند. (مطهري، 1373)
مطهري توجه به نيازهاي مادي و معنوي را شرط شخصيت سالم مي داند. به نظر او «پرداختن به يك بعد مثلاً (تمام عمر به عبادت پرداختن و به نيازهاي مادي توجه نكردن و يا برعكس فقط توجه به ماديات و وقتي را براي معنويات نگذاشتن)، روح و روان انسان را ناراحت ميكند.» (مطهری، 1373،ص 293)
مطهري درباره نفس ميگوید:
نفس به معناي خود است و جهاد با نفس يا تزكيه نفس به معناي مبارزه با نفس پرستي و خودپرستي مي باشد و انسان بيمار را كسي مي داند كه مقام انساني اش در خدمت حيوانيتش قرار مي گيرد «تسويل» در قرآن به اين معناست كه گاهي نفس انسان، انسان را فريب مي دهد. «...@t/ ôMs9§qy öNä3s9 öNä3Ý¡àÿRr&...»( (یوسف، 83) به اين معني است كه اگر نفس انسان چيزي را مي خواهد، نفس آن را برايش آرايش و جلوه و زينت مي دهد و به دروغ به آن نقش و نگار ميبندد تا انسان فريب بخورد. (مطهری، 1385،ص 192)
مطهري، انسان بيمار را كسي مي داند كه داراي عقده رواني است و در دستگاه رواني او اختلال پيدا شده است و بيان مي دارد كه اين نوع بيماريها را از راه جسم نمي توان درمان كرد يعني راه معالجه اين بيماران رواني، دواهاي مادي نيست مانند عقده رواني تكبر كه اختلال روحي و رواني است اما دارويي براي آن در داروخانه وجود ندارد. (مطهري، 1385 )
عقدههای روانی که در وجود انسان مخفی هستند و از تسویل نفس ناشی میشوند در شرایط خاصی خود را نشان میدهند و حتی ممکن است خود انسان هم از وجود آنها بی خبر باشد. به اعتقاد استاد مطهری این عقدههای روانی روح انسان را بیمار میکنند و از ویژگی انسان بیمار و غیرکامل هستند.
ویژگیهای انسان سالم و كامل از دیدگاه کارل راجرز
کارل راجرز دریافت توجه مثبت نامشروط در دوران کودکی را شرط پیدایش شخصیت سالم میداند به اعتقاد او:
نخستین شرط پیدایش شخصیت سالم، دریافت توجه مثبت نامشروط در دوره شیرخوارگی است. شخصیت سالم زمانی ایجاد میشود که مادر بدون توجه به چگونگی رفتار کودک به او عشق و محبت نشان دهد. کودک این عشق و محبت را که به رایگان نثارش میشود به هنجارها و معیارهای درونی شده تبدیل میکند.وقتی مادر رفتارهای خاصی را مورد تأیید قرار ندهد و برای عشق و محبت شرطی نگذارد، کودک ناپسند بودن بعضی از رفتارها را میپذیرد بدون آنکه احساس گناه و حقارت کند.(شولتز، ترجمه خوشدل ،1369،ص59)
کارل راجرز توضیح میدهد: «اگر فرد صرفاً توجه مثبت نامشروط را تجربه کند، هیچ نوع شرایط ارزش ایجاد نخواهد شد، حرمت نفس نامشروط خواهد بود، نیاز به توجه مثبت و حرمت نفس هرگز با ارزش گذاری ارگا نیزمیدر تعارض قرار نمیگیرد و فرد ازلحاظ روانی آدمی سازگار و کامل خواهد بود.» ( پروچسکا، ترجمه سید محمدی، 1385، ص192)
هر فردی سیستم ارزشیابی درونی دارد. فرد در اثر توجه مثبت نامشروط سیستم ارزشیابی درونی خود را حفظ کرده و بر اساس آن عمل میکند.کارل راجرز معتقد است که فردی که با شرایط ارزش درونی خویش رشد میکند و ارزشهای دیگران به او تحمیل نمیشود با آزادی میتواند احساسات خویش را تجربه کرده و خود و تجربهاش یکی شده و تبدیل به خود واقعی و انسانی سازگار و کامل شود. (راجرز، ترجمه قاضی، 1369)
کارل راجرز، نه تنها پایه اصلی رویکرد فرد محور را شدن خود میداند بلکه به اعتقاد او مهمترین هدف انسان کامل، شدن خودش است و بیان میکند که انسان هر چه به خویشتن خود نزدیکتر میشود شروع میکند به فروریختن نقابهای دروغین (ماسکها) یا نقشهایی که توسط آنها با زندگی روبرو شده است. او میفهمد که شرایط ارزش را آموخته است و زندگی او در پاسخگویی به تقاضاهای دیگران وجود پیدا کرده و توسط آنچه او فکر میکند باید باشد، راهنمایی میشود، نه با آنچه که او هست. او خویشتن را نسبت به دشواریهای خود مسئول مییابد و به گونهای کامل در خویشتن خود زندگی میکند. (راجرز، ترجمه قاضی، 1369، صص 117-118)
پس به اعتقاد کارل راجرز، فرد همخوان با کاهش شرایط ارزشی که از طرف دیگران به او تحمیل شده و با فرو ریختن نقابهای دروغینش و با پذیرش تجارب واقعیاش به خویشتن واقعی خود نزدیک شده و به هماهنگی خویشتن میرسد و از آنجا که هدف روان درمانی و هدف انسان کامل شدن، رسیدن فرد به چنین هماهنگی است، میتوان گفت که هماهنگی خویشتن ویژگی انسان سالم و کامل کارل راجرز است.
گویا چنین انسانهایی از رقت قلب برخوردارند زیرا به احساسات خود نزدیک و نسبت به آنها گشوده هستند.
« انساني كه هيچ گونه شرايط بازدارنده احساس ارزشمندي را نداشته باشد، از آزادي تجربه همه احساسات و گرايشها برخوردار است. از آنجا كه هيچ احساسي تهديد كننده نيست، در برابر آنها حالت دفاعي نميگيرد. ميتوان انسان با كنش كامل را «عاطفي»تر دانست، چرا كه از عواطف مثبت و منفي وسيعتري (مثلاً غم و شادي) را با شدتي بيش از انسان تدافعي تجربه ميكند.» (شولتز، ترجمه خوشدل، 1369، ص 62)
فرد همخوان، چون نسبت به تجارب خویش گشوده است و واقعیتها را میپذیرد در حالت ثبات و آرامش است. چنین فردی برای انکار تجارب و احساسات خویش اقدامی نمیکند. زیرا آنها را پذیرفته و به احساسات خود اعتماد دارد. چنین فردی دچار اضطراب نشده و هیچ گونه حالت دفاعی ندارد، بنابراین با آگاهی از این تجارب و خودپنداری خویش در حالت ثبات به سربرده و فردی با عملکرد کامل میشود. (راجرز، ترجمه قاضی، 1369)
کارل راجرز گشودگی در برابر تجربه را به عنوان ویژگی انسان کامل بیان میکند و معتقد است که این ویژگی متضاد حالت دفاعی است زیرا چنین فردی نسبت به تجارب خویش باز بوده و احساسات غم و شادی و نفرت خود را بدون اینکه آنها را انکار کند میپذیرد.انسان سالم و کامل کارل راجرز کسی است که حالت آمادگی و گشودگی در برابر تجارب در وجود او هست.چنین فردی خود را برای روبه رو شدن با هر تجربه ای آماده کرده و به طور فعالانه ای بر این تجارب اثر میگذارد. (همان )
انسان با کنش کامل کارل راجرز از زندگی هستیدار برخوردار است؛ چنین فردی منعطف، سازگار و خودانگیخته است و هر تجربه ای برای او هیجان خاص خود را دارد. چنین فردی با گشودگی در برابر تجارب و با کامل و پربار زندگی کردن در هر لحظه، انسانی هماهنگ و هم خوان میشود.
ویژگی خود ارزشیابی، ارتباط نزدیکی با اعتماد ارگانیسمی دارد. آنچه از گفتههای کارل راجرز برداشت میشود این است که فردی که با فرایند ارزشگذاری ارگانیسمی رشد مییابد، چون این فرایند قدرت تحلیل تشخیص خوب و بد را دارد، بنابراین فردی که با چنین فرایندی رشد یافته به ارگانیسم کلی خویش اعتماد داردزیرا کل وجود این فرد که شامل عقل و احساس و آگاهی و ناآگاهی اوست بهتر از هر کس دیگری به او میگوید چه رفتاری را انجام دهد.
بنابراین انسان با کنش کامل کارل راجرز، انسانی منفعل در برابر تجارب نیست بلکه آنها را تجزیه و تحلیل کرده و عواقب تصمیمهای خویش را در نظر میگیرد و به همین دلیل است که تصمیمیکه میگیرد بهترین تصمیم است. (شولتز، ترجمه خوشدل، 1369)
9. آزادی انتخاب، تصمیم گیری و مسئولیت پذیری
«کارل راجرز معتقد است كه انسان با كنش كامل اختيار انتخاب هر راه و طريقي را دارد. او مي تواند بدون محدوديت و ممنوعيت، فكر و عمل خود را آزادانه انتخاب كند. او از احساس تسلط خويش بر زندگي لذت مي برد و معتقد است آينده به خود او بستگي دارد و با حوادث و رويدادهاي گذشته هدايت نمي شود.» (مصرآبادي، 1386،ص 49)
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان گفت که انسان سالم و کامل کارل راجرز با آزادی و احساس مسئولیت دست به انتخاب زده و همواره بهترین تصمیمها و انتخابها را در زندگی اتخاذ کرده و براساس آنها عمل مینماید. چنین فردی بر زندگی خویش تسلط داشته و آینده را خود تعیین میکند.
میتوان گفت که انسان سالم و کامل، فردی نیست که در لاک خود
فرو رفته و فقط به فکر ارضای نیازهای خود باشد بلکه انسان سالم و کامل، انسانی اجتماعی است که از ارضا شدن همزمان نیازهای خود و دیگران لذت میبرد.
انسانهاي خود شكوفا متوجه مسئوليتهاي اجتماعي خود هستند و روابط همخواني با ديگران برقرار ميكنند. آنها به جاي آن كه مجذوب خود باشند ارتباط همدلانهاي با ديگران برقرار مي كنند و درست و غلط را بر مبناي دركي كه از نيازهاي ديگران و خودشان دارند، مشخص ميكنند. به نظر کارل راجرز، خود شكوفايي يك آرمان دست نيافتني است. وي معتقد بود انسانها با برقراري رابطه به سوي اين هدف حركت ميكنند. (شارف،1381، ص213)
ویژگی دیگر انسان سالم و کامل کارل راجرز، خلاقیت است. آن چه به این مفهوم در دیدگاه کارل راجرز نزدیک است، نداشتن هم رنگی با دیگران و حالت تدافعی است. این افراد با رهنمودهای از پیش تعیین شده دیگران زندگی نمیکنند و محتاج به تعریف و تمجید دیگران نیستند، بلکه با سازگاری و خود انگیختگی در جهت انسان کامل شدن پیش میروند. (كاشاني صفار، 1379)
ميتوانيم بگوييم انسان كامل كسي است كه به تحقق خود رسيده است و به گفته کارل راجرز: تحقق خود، شهامت بودن و غوطه ور شدن در جريان زندگي است. چنين انساني در عواطف و تجربههاي گوناگون بشري جذب و غرقه ميشود و آنها را بسيار عميقتر از كسي كه از سلامت روان كمتري برخوردار است، احساس ميكند. او از زندگياي غني، مبارزهجويانه و پرمعنا بهرهمند ميشود، اما لزوماً هميشه خوشحال و خندان نيست. اين افراد به راستي خودشان هستند، خود را پشت نقابها و صورتكها پنهان نميسازند و به آنچه نيستند تظاهر نميكنند يا در برابر بخشي از خود سپر نميگيرند. پيرو تجويزهاي رفتاري نميشوند، هر لحظه به رنگي در نميآيند و در اوضاع و شرايط مختلف شخصيتهاي متفاوت از خود نشان نميدهند. (شولتز، ترجمه خوشدل، 1369،صص61-62)
از دیدگاه راجرز، انسان با کنش کامل (fully functioning person)، انسانی بسیار کارآمد با کنش و کارکرد کامل است که از تمام تواناییها و استعدادهایش بهره میگیرد. (شولتز، ترجمه خوشدل، 1369)
چنین فردی با شکوفایی استعدادهایش تبدیل به انسانی کامل میشود.
کارل راجرز معتقد است «ناسازگاري رواني زماني به وجود ميآيد كه ارگانيسم تجربيات را در آگاهي خود انكار يا تحريف ميكند به گونهاي كه اين تجربيات نميتوانند جذب فرد شوند.» (شيلينگ،ترجمه آرين، 1384، ص283)
فرد ناسازگار كسي است كه توجه مثبت مشروط را دريافت كرده و شرايط ارزش را به وجود آورده است. بين خود و پتانسيلهايش ناهمخواني دارد. چنین فردی بر حسب ارزشهای دیگران زندگی میکند در برابر تجارب خویش گشوده نیست. و آنها را تحریف وانکار میکند و با حالتهای دفاعی در برابر آنها رفتار میکند به ارگانیسم خویش اعتماد نداشته و تبدیل به انسانی ناهمخوان و با فقدان یکپارچگی میشود.
اشخاص در قطب مخالف افراد كامل، افراد داراي حالت تدافعي هستند كه سعي در حفظ و نه افزايش زندگي دارند، بر طبق طرح از پيش تعيين شده زندگي مي كنند و احساس زير سلطه بودن دارند تا آزادي. (داگمار، 1996)
چنین افرادی در جهت کاهش تنش اقدام میکنند و نه افزایش تنش، آنها برحسب ارزشهای دیگران و طرح از پیش تعیین شده زندگی میکنند. زیرا این شیوه حداقل تنشرا برای آنها دارد و زندگی را برای آنان قابل پیشبینی میکند، برای همین از آن حمایت میکنند. این افراد با آزادی کمتر، قدرت تصمیمگیری محدودتری دارند.
چنین انسانی تجارب خویش را انکار کرده و به جای پذیرش واقعیتها، آنها را پس میزند. دفاعهایی که انسان بیمار و غیرکامل استفاده میکند: مخدوش كردن معناي تجربهاي كه با «خود پنداره» شخص در تضاد است و انكار آن تجربه، از دفاعهایی است که فرد ناسازگار استفاده میکند. (پروچسكا، ترجمه سيد محمدي، 1380)
«انسان تدافعي كه از احساس آزادي برخوردار نيست، دروازه بسياري از تجربهها را به روي خويش بسته است. او با رهنمودهاي از پيش تعيين شده زندگي مي كند، رهنمودهايي كه نه خلاق است نه خودانگيخته. توجه چنين شخصي بيشتر معطوف به اين است كه زندگي را مطمئن و پيشبيني پذير سازد، و به جاي مبارزه جويي و انگیزش و هيجان، از تنشها بكاهد اين شيوه زندگي سخت و صلب، خاك مساعدي براي پرورش خلاقيت نيست.» (كاشاني صفار، 1379،ص 116)
انسان بیاعتماد، نمیتواند انسانی سالم و کامل باشد. انسان بیاعتمادی که کارل راجرز معرفی میکند، شخصیتی ایستا دارد که خود را پشت نقابهایش مخفی کرده و از نشان دادن خود واقعیاش ناتوان است، زیرا از این هراس دارد که برحسب ارزشهای دیگران عمل نکرده و مورد قبول واقع نشود. چنین انسانی، فردی وابسته بوده و حتی در تصمیمگیریهای خویش نیز متکی به نظرات دیگران است. (شولتز، ترجمه خوشدل، 1369)
6.قرارگرفتن پشت نقاب
می توان گفت ریشه تمام ویژگی هایی که برای انسان بیمار و غیر کامل راجرز مطرح شد در مفهوم خود وا قعی نبودن نهفته است.چنان که انسان بیمار و غیرکامل راجرز که توجه مثبت مشروط را دریا فت کرده و رفتارش وابسته به ارزش ها و بایدها و نبایدهای دیگران است؛ خود وا قعی خویش نبوده و فردی است که نقاب به چهره دارد؛ پشت نقش ها پنهان می شود و از نشان دادن خود واقعی خویش ناتوان است؛ همان طور که درمان چنین فردی؛فرایندی است که او را به شدن خویش یعنی همان خود وا قعی شدن سوق می دهد.
مهم ترین هدفی که هر فرد آرزومند دستیابی به آن است؛ آماجی است که او دانسته یا ندانسته به تعقیب آن می پردازد و آ ن عبارت است از شدن خودش.هر چه بیش تر به خویشتن خود نزدیک تر شود، شروع می کند به فرو ریختن نقاب های دروغین یا صورت های ساختگی(ماسک ها) یا نقش هایی که او توسط آن ها با زندگی روبرو شده است و می کوشد تا چیزی را که خودش را به گونه حقیقی تری بارز می کند، کشف کند.( قاضی؛ 1383)
وجوه اشتراک درباره انسان سالم و کامل
اولین نکته اشتراک دیدگاه استاد مطهری و کارل راجرز، مفهوم هماهنگی در رشد استعدادها است که کارل راجرز آن را هماهنگی خویشتن مینامد و در واقع استاد مطهری و کارل راجرز، هر دو به وحدت و انسجام ابعاد شخصیتی انسان تأکید میکنند. استاد مطهری شناخت کل وجود انسان، بعد مادی و معنوی انسان و هماهنگی آنها را بیان میکند و رسیدن به هماهنگی را در گرو توجه به ابعاد مادی و معنوی و رشد استعدادهای بالقوه میداند. از نظر کارل راجرز نیز تمام ابعاد زندگی انسان بایستی مورد توجه قرار گیرند و انسان سعی میکند تمام استعدادهای ذاتی خود را به فعل تبدیل کند و انسان سالم و کامل از نظر او کسی است که به هماهنگی خویشتن که همان هماهنگی بین خود و تجارب خویش است، رسیده باشد و از یکپارچگی برخوردار باشد و این میسر نمیشود مگر با شناخت از خود واقعی و تواناییهای بالقوه انسان و شکوفاکردن آنان در فرایند رشد.
دومین نکته اشتراک، مفهوم کرامت نفس استاد مطهری است که توسط کارل راجرز، عزت نفس مطرح شده است.
سومین نکته اشتراک، مفهوم همدردی با انسانها که استاد مطهری مطرح کرده است، است که توسط کارل راجرز ارتباط همدلانه با دیگران و عاطفی بودن بیان گردیده است.
چهارمین نکته اشتراک، تأکید هر دو به آزادی، اختیار و مسئولیتپذیری است.
پنجمین نکته اشتراک، مفهوم کرامت نفس استاد مطهری است که توسط کارل راجرز، تحقق خود و خودشکوفایی مطرح شده است. انسان ایده آل استاد مطهری کسی است که به کرامت نفس رسیده باشد. برای نفس خویش ارزش بالایی قائل بوده و با تسلط بر هواهای نفسانی و با حفظ عزت خویش به شکوفایی استعدادها و کرامت نفس رسیده باشد. انسان ایدهآل کارل راجرز نیز، کسی است که به تحقق خود که همان شکوفایی استعدادهای بالقوه است رسیده باشد. هر چند این دو مفهوم از نظر معنا و منبع خودشکوفایی، با یکدیگر متفاوتند اما از آن جا که استاد مطهری و کارل راجرز، هر دو انسان ایده آل را انسانی که به رشد و شکوفایی استعدادها رسیده ا ست؛ معرفی میکنند، میتوان این دو مفهوم را از این دو بعد به یک معنا به کار برد.
ششمین نکته اشتراک: مسئله اجتماعی بودن در دیدگاه استاد مطهری است که کارل راجرز نیز آن را اجتماعی بودن بیان میکند و در واقع استاد مطهری و کارل راجرز هر دو انسان سالم و کامل را انسانی با عواطف مثبت که به فکر همنوعان خویش است و با آنان همدردی میکند و از روابط سالم اجتماعی برخوردار است معرفی میکند.
وجوه اختلاف درباره انسان سالم و کامل
ويژگيهايي كه مطهري درباره انسان سالم و كامل بيان نموده است، مانند: ايمان و عمل صالح، اخلاص،خودسازی و قدرت روحي، صاحبدرد بودن، خدمت به خلق در ديدگاه کارل راجرز از انسان سالم و كامل ديده نميشود. همچنين میتوان گفت: مهمترین اختلاف استاد مطهری و کارل راجرز، در مورد منشأ دیدگاه آنان است که دیدگاه استاد مطهری برگرفته از دین اسلام است و دیدگاه کارل راجرز برگرفته از مکتب انسانگرایی و پدیدارشناختی است. در واقع نقاط اختلاف دیدگاه استاد مطهری و کارل راجرز به منشأیی که دیدگاه آنان از آن سرچشمه گرفته برمیگردد. اولین نکته اختلاف بین دو دیدگاه در مورد ویژگی خودارزشیابی درونی که کارل راجرز مطرح میکند، است.از دید استاد مطهری، همه بایدها و نبایدها از جانب خداوند است و انسان سالم و کامل، انسان خدامحور است که با پیروی از دستورات خداوند متعال به سلامتی و کمال میرسد. اما از نظر کارل راجرز، انسان سالم و کامل، انسانی است که از همه قید و بندها و ارزشهای تحمیل شده دیگران رها بوده و متکی به خود ارزشیابی درونی خویش باشد و در واقع در دیدگاه کارل راجرز، صحبتی از اراده خداوند و دستورات او برای رسیدن به سعادت بیان نشده است و بلکه کارل راجرز معتقد است که انسان باید آزاد باشد و جامعه باید به او این آزادی عمل را بدهد تا انسان خود راه خویش را با کمک ارزشیابی ارگانیسمی درونی خویش انتخاب کرده و فرد مفیدی برای جامعه شود و در واقع در دیدگاه کارل راجرز اعتماد به طبیعت بشر وجود دارد و معتقد است اگر انسانها همان گونهکه خود میخواهند عمل کنند و همواره مورد پذیرش بی چون و چرای دیگران قرار گیرند.گرایش به خوبی خواهند داشت و برای خود و جامعه عنصری مفید خواهند بود. (شکرکن و همکاران،1372)
در حالیکه استاد مطهری معتقد است که دین تکلیف انسان را در زندگی مشخص میکند و در زندگی انسان خلاء و نقصی هست که تنها با کمک وحی و انبیای الهی انسان میتواند به سوی یک سلسله کمالات حرکت کند.( مطهری،1351)
دومین نکته اختلاف بین دو دیدگاه، اعتقاد استاد مطهری و کارل راجرز در مورد عزت نفس است. استاد مطهری منبع عزت نفس را در درون شخص و با تسلط بر نفس اماره خویش میداند، در حالیکه کارل راجرز میگوید عزت نفس از توجه مثبت نامشروط دیگران و به خصوص والدین در دوران کودکی ایجاد میشود.
سومین نکته اختلاف استاد مطهری و کارل راجرز در مورد هماهنگی در رشد استعدادها است. به اعتقاد استاد مطهری، هماهنگی در رشد استعدادها با اعتقادات توحیدی و خدا پرستی ایجاد میشود. در حالی که کارل راجرز معتقد است که هماهنگی خویشتن از توجه مثبت نامشروط و خودارزشیابی ایجاد میشود.
چهارمین نکته اختلاف بین دو دیدگاه در نوع و میزان آزادی اراده و مسئولیتپذیری است که استاد مطهری و کارل راجرز برای انسان متصور میشوند و به قول (مصرآبادی، 1386) استاد مطهری معتقد به اراده آزاد نسبی نه مطلق، برای انسان است به این معنی که انسان در افعال خود نه آنچنان آزاد، رها و افسار گسیخته است که بدون هیچگونه محدودیتی عمل کند و نه آنچنان در بند و مجبور است که هیچ ارادهای نداشته باشد و در واقع نه جبر است و نه تفویض و بلکه اختیار است و انسان برحسب اختیار و انتخاب خویش به رعایت حدودی در افعالش متذکر میگردد، زیرا وجودی را حاضر و ناظر به افعال خود میداند که هیچ چیز بر او پوشیده نیست. ولی به اعتقاد کارل راجرز، انسان صاحب اراده مطلق و رها از قید و بند دینی است که درمحدودیت رهنمودهای دیگران اسیر نیست، بلکه مختار است هرگونه که بخواهد تصمیم بگیرد و عمل کند و در مورد مسئولیت پذیری نیز میتوان گفت که استاد مطهری و کارل راجرز، انسان را موجودی اجتماعی که نسبت به خود و جامعه خویش مسئول است میدانند. در دیدگاه استاد مطهری این مسئولیت پذیری با تعهد و تعبد و اعتقادات دینی ایجاد میشود. اما در دیدگاه کارل راجرز، مسئول بودن انسان با کمک خودارزشیابی درونیاش ایجاد میشود.
پنجمین نکته اختلاف استاد مطهری و کارل راجرز، مفهوم اعتماد ارگانیسمی کارل راجرز است. کارل راجرز میگوید، کل احساس ارگانیسم من از یک موقعیت، قابل اعتمادتر از عقل من است. در حالی که به نظر استاد مطهری عقل و احساس (دل) و ارزشهای دیگر هماهنگ با هم در انسان سالم و کامل وجود دارند و هماهنگ عمل میکنند و انسان کامل کسی است که به رشد هماهنگ همه استعدادهایش توجه داشته باشد.
ششمین نکته اختلاف در مورد مفهوم خودشکوفایی و کرامتنفس است. از نظر کارل راجرز در بشر میلی ذاتی برای آفرینندگی هست و مهمترین آفریده هر انسان خود اوست. و تحقق خود بیشتر با نیروهای اجتماعی معین میشود و تجربهها و آموزشهای دوران کودکی میتواند تحقق خود را بازدارد یا تقویت کند. (شولتز، ترجمه خوشدل،1369)
در حالیکه به اعتقاد استاد مطهری انسان به کمک وحی و انبیاء الهی میتواند به سوی یک سلسله کمالات حرکت کند. (مطهری، 1351)
به اعتقاد استاد مطهری انسان با تسلط بر نفس خویش و با پیروی از دستورات خداوند میتواند استعدادهای بالقوه خود را بالفعل کرده و به کرامت نفس برسد. در حالی که خودشکوفایی که کارل راجرز مطرح میکند به وسیله توجه مثبت نامشروط دیگران و پیروی از خودارزشیابی ارگانیسمی درونی ایجاد میشود.
آخرین نکته اختلاف این است که مفاهیمیکه کارل راجرز درباره انسان سالم و کامل مطرح کرده است مانند: گشودگی در برابر تجربه، خودارزشیابی، نداشتن حالت دفاعی، اعتماد به ارگانیسم، زندگی هستیدار، و خلاقیت و زندگی پویا و پرمعنا در دیدگاه استاد مطهری از انسان سالم و کامل دیده نمیشود.
وجوه اشتراک درباره انسان بیمار و غیرکامل
ویژگی مسخ شدگی استاد مطهری در دیدگاه کارل راجرز؛قرار گرفتن پشت نقاب مطرح شده است.آن چنان که انسانی که از هوای نفس خویش پیروی می کند به تدریج خصلت های حیوانی پیدا می کند.عقلش زایل شده؛ قدرت اندیشه و تعقل از او گرفته شده و روح او تبدیل به خصلت های حیوانی می شود و چنین انسانی به خواست و اراده خویش از فطرت انسانی خود دور شده و از انسانیت خارج گشته و تبدیل به موجودی بیمار با خصلت های حیوانی می شود.یعنی دیگر خود واقعی خویش نیست بلکه تبدیل به چیزدیگری شده است.هم چنین انسان غیر کاملی که راجرز معرفی می کند؛انسانی است که با پیروی از ارزش ها و بایدها و نبایدهای دیگران و با دریافت توجه مثبت نامشروط؛سیتم خودارزش یابی درونی خویش را از دست داده است؛ از خود واقعی خویش خارج گشته و نقاب به چهره دارد.پشت نقش ها پنهان شده واز نشان دادن خودواقعی خویش ناتوان است.وابسته به دیگران بوده عزت نفسی در خود سراغ نداشته و قدرت تصمیم گیری و تعقل ندارد.به خود بی اعتماد است و این دیگران هستند که به جای او تصمیم می گیرندو ارزش های خود را به او تحمیل می کنند و چنین انسانی نیز در وا قع خود وا قعی خویش نبوده و با قرار گرفتن پشت نقا ب ها تبدیل به انسانی ساختگی با چهره ای دروغین شده است.
وجوه اختلاف درباره انسان بیمار و غیرکامل
اختلاف استاد مطهری و کارل راجرز درباره واژه بیمار این است که کارل راجرز واژه بیمار را به کار نمیبرد و معتقد است درمانجو مراجعی است که به مشاوره احتیاج پیدا کرده است و به هیچ وجه بیمار نیست در حالی که استاد مطهری واژه بیمار روانی را در مورد انسانهایی که دچار عقدههای روانی مانند تکبر و حسد و غیره میشوند به کار میبرد.
ویژگیهایی که استاد مطهری به عنوان ویژگیهای انسان بیمار و غیرکامل مطرح میکند، مانند: روی گردانی از عبادت و پرستش، بی ایمانی و مسخ شدگی در دیدگاه کارل راجرز از انسان بیمار و غیرکامل دیده نمیشود.
همچنین مفاهیمی که کارل راجرز به عنوان ویژگیهای انسان بیمار و غیرکامل بیان نموده است مانند: تدافعی بودن، عدم گشودگی در برابر تجربه، زندگی طبق نقشه از پیش تعیین شده، در ویژگیهایی که استاد مطهری از انسان بیمار و غیرکامل مطرح نموده است دیده نمیشود.
آنچه از تفکر و تعمیق در دیدگاه استاد مطهری و کارل راجرز برمیآید این است که شرط سلامت و بیماری انسان بر محوریت ایمان قرار دارد، آنگونه که تمام ویژگیهایی که برای انسان بیمار معرفی میشوند ناشی از بیایمانی یا ضعف ایمان است و تمام ویژگیهایی که برای انسان سالم و کامل معرفی میشوند نشأت گرفته از ایمان به خداوند یگانه و یکتا است، آنطور که انسان باایمان از مسیر انحرافها و بیماریها دور شده و به سلامت و کمال میرسد و انسان بدون ایمان نمیتواند به سلامتی و کمال دست یابد. کارل راجرز به انسان و تواناییهای او با دید مثبت نگریسته و شرط سلامتی و کمال از نظر او بر محوریت خودارزشیابی درونی و توجه مثبت نامشروط و وابسته به دیگران است. کارل راجرز ویژگيهایی را برای انسان با کنش کامل معرفی میکند که این ویژگیها در جای خود قابل احترام است اما از آنجا که برگرفته از تفکر فرهنگ غربی و مکاتب انسانگرایی و پدیدارشناختی است، میتوان گفت که در پارهای از ویژگیها ناقص یا متضاد با مکتب اسلام است و بنابراین نمیتوان بهعنوان یک الگو برای انسان سالم وکامل معرفی شوند.بنابراین، نتیجه گرفته میشود که انسان اسلام استاد مطهری، انسانی همه جانبه است که به همه ارزشهای خویش و رشد هماهنگ همه استعدادهایش توجه دارد. انسانی است که با رشد ابعاد مادی و معنوی وجود خویش و با ایمان و اعمال صالح، پلههای ترقی و کمال را یکی پس از دیگری طی میکند و به سعادت دنیوی و اخروی میرسد. انسان رشدیافته مکتب اسلام از عزتنفس و کرامتنفس برخوردار بوده و همواره بر رشد خویش و جامعه خود میافزاید. به این ترتیب اسلام، به رشد تمام ابعاد وجودی انسان توجه دارد و بهترین برنامه را برای رشد استعدادها و تربیت ابعاد وجودی انسان بیان نموده است. انسانها با پیروی از دستورات دین اسلام و با تقویت ویژگیهای انسان کامل از نظر اسلام در خود میتوانند به سمت سلامتی و کمال حرکت کرده و خود و جامعه خویش را از سعادت و سلامت، بهرهمند سازند.
منابع
پروچسكا، جميزاو، نوركراس،جان سي،(1385)، «نظريههاي روان درماني»، (ترجمه يحيي سيد محمدي)،تهران،انتشارات رشد.
حافظنيا، محمدرضا، (1387)، «مقدمهاي بر روش تحقيق در علوم انساني»، تهران، انتشارات سمت.
دلاور،علي، (1384)، «مباني نظري و عملي پژوهش در علوم انساني و اجتماعي» ،تهران،انتشارات رشد.
راجرز، كارل،(1369)، «درآمدي بر انسان شدن دیدگاه يك درمانگر از رواندرماني»، (ترجمه قاسم قاضي)، تهران،انتشارات علمي دانشگاه آزاد اسلامي.
شارف، (1381)، «نظريههاي مشاوره و روان درماني»، (مهرداد فيروز بخت، مترجم)، تهران،خدمات فرهنگي رسا.
شكر كن، حسين و همكاران،(1372)، «مكتبهاي روانشناسي و نقد آن»، جلد دوم، تهران،انتشارات سمت.
شولتز، دوآن،(1369)، «روان شناسي كمال»، (ترجمه گيتي خوشدل)، تهران، نشر نو.
شيلينگ، لوئيس،(1384)، «نظريههاي مشاوره(ديدگاههاي مشاوره)»، (سيده خديجه آرين، مترجم)،تهران،انتشارات اطلاعات .
مطهری، مرتضی، (1369)، «آشنایی با قرآن»، ج 8، تهران، صدرا.
همو،(1371)، «اسلام و مقتضيات زمان»، جلد 1،تهران،ملاصدرا.
همو، ( 1385)، «انسان كامل»، تهران، انتشارات صدرا.
همو، (1373)، «تعلیم و تربیت در اسلام»، تهران، صدرا.
همو،(1366)، «سيري در نهج البلاغه» ،تهران ،صدرا.
همو،(1351)، «هدف زندگي»،تهران،صدرا.
علوي نژاد،حيدر، «انسان سالم از ديدگاه روان شناسي»، نشريه پژوهشهاي قرآني شماره 15،16.
همو،«مطهري و انسان سالم قرآني،نشريه پژوهشهاي قرآني»، شماره 17،18.
مصرآبادي، جواد، (1386) ،«بررسي تطبيقي ديدگاه اسلام و کارل راجرز نسبت به ماهيت و كمال انساني»، مجله تربيت اسلامي،سال دوم، شماره 4.
كاشاني صفار، عبدالحميد ،(1379)، «مقايسه انسان كامل از ديدگاه امام علي (ع) و کارل راجرز»، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی .
گلستانی، افسانه، (1386)، «تحلیل و بررسی دیدگاههای تربیتی، اخلاقی و فلسفی استاد مطهری»، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی.
Dagmar Pescitelli.(1996). An Analysis of Carl Rogers,Theory ofpersonality.
*. دانشیار و مدیر گروه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی
**. کارشناس ارشد مشاوره مدرسه