نظريه فطرت و علوم انساني؛ كنش هاي متقابل

نظريه فطرت و علوم انساني؛ كنش هاي متقابل

 

 

 

نظريه فطرت و علوم انساني؛ كنش هاي متقابل

 

محمد غفوري نژاد*

 

چكيده

نظرية فطرت كه در قرن حاضر به صورت جدّي در محافل و منابع فلسفي مطرح گرديده است، گذشته از اهميتي كه در هستي شناسي در باب اثبات وجود خداوند داراست، با بسياري از دانش هاي انساني كنش هاي متقابل دارد. اين نظريه از دو بعد ادراكات يا دانشها، و تمايلات يا گرايش ها قابل بررسي است و از هر دو بعد نسبت به طيفي از شاخه هاي علوم انساني تاثير گذار يا تاثير پذير است.

اين نظريه بر دانشهايي همچون: هستي شناسي، معرفت شناسي، روانشناسي، فلسفه دين، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه تاريخ، فلسفه تعليم و تربيت تاثير گذار و از دانشهايي چون روانشناسي، زبان شناسي و زيست شناسي تاثير پذير است.

هدف از اين مطالعه، تعيين جايگاه مهم نظريه و ضرورت پرداختن به آن مي باشد.

واژگان کلیدی: نظريه فطرت، ادراكات فطري، گرايش هاي فطري، علوم انساني، انسان شناسي اسلامي

***

1. طرح مساله

    در باب فطرت مباحث مهمي از جمله اثبات فطرت، ماهيت آن و جايگاه آن در نفس شناسي، نحوه اثبات وجود خدا از طريق فطرت، ملاك تشخيص امور فطري از غير آن و... وجود دارد و پژوهش هاي نسبتاً مفيد و سودمندي در هر يك از اين زمينه ها انجام شده است (نگ: سبحاني، 1372، ص4؛ قدردان قراملكي ، 1384؛ شريف زاده، 1384؛ جوادي آملي، 1379، ص287؛ همان، ص36).

    مساله ما در اين پژوهش هيچ يك از موارد مذكور نيست، بلكه به دنبال اين هستيم كه بدانيم اگر در وجود انسان ادراكات و گرايش هايي به نحو پيشيني موجود باشد، چه تاثيرات متقابلي ميان اين انگاره با علوم انساني رايج وجود خواهد داشت؟ به عبارت ديگر در فرض صدق نظريه فطرت، چه كنش هايي ميان آن و شاخه هايي از علوم انساني وجود دارد؟ آيا علوم انساني علاوه بر تاثّر از نظريه، مي توانند تاثيراتي از حيث سعه و ضيق دايره فطريات  بر آن داشته باشند؟ آيا اساساً اين علوم مي توانند نظريه فطرت را اثبات كنند؟

قبل از ورود به بحث، لازم است تقريري  اجمالي از نظريه فطرت ارائه کنیم.

 

2. تقرير نظريه

    نظريه فطرت بر مبناي نظريه ذات گرايي(essentialism) بنا شده است. بر اساس نظريه فطرت در ساده ترين تقرير، انسانها نوع واحدي هستند و داراي ماهيت مشترك مي باشند. ماهيت مشترك انساني داراي ويژگي هايي پيشين و غير اكتسابي است كه به دو دسته ادراكات يا دانش ها و تمايلات يا گرايش ها تقسيم  مي شود. مهمترين ادراكاتي كه در طول تاريخ فلسفه، فطري شمرده شده اند عبارتند از: شناخت خدا (اخوان الصفا، 1347، 4،ص51؛ همان، 3،229)، نفس (دكارت، 1381،ص36 به بعد؛ شاه آبادي ، 1360،صص10-7) و قوانين اوليه تفكر مانند قاعده امتناع تناقض (مطهري، 1372 الف، 2،35؛ همو، 1372 ب، 3،482).

    مهم ترين گرايش هاي فطري كه در منابع فلسفي و عرفاني از آن ياد شده عبارتند از: گرايش به نظم و ترتيب (فارابي، 1986، 142)، گرايش به زندگي جمعي (همو، 1413،ص139)تمايل معلولات به علل خود (اخوان الصفا، 1347، 3، 267) و به تعبير شيخ اشراق عشق فطري انوار سافله - و از جمله انسان - به انوار عاليه (سهروردي، 1375، 2، 136و137)، عشق به كمال مطلق و معرفت او (همو، 1374،صص12و13؛ شاه آبادي ، همان،ص35)، التزام خضوع در برابر كامل، التزام به عدل (شاه آبادي، همان،صص30-28)، رجاء به خداوند در خطرات (اخوان الصفا، 1347، 3، 229؛ شاه آبادي، همان، ص229)، بغض نقص و حبّ اصل (شاه آبادي، همان، ص241)، عشق به حريت، عشق به راحت (همان،ص263)، حقيقت جويي، گرايش به خلاقيت و ابتكار، فضيلت خواهي (مطهري، 1373،صص84-74).

 

3. تاثيرات نظريه بر علوم انساني

    نظريه فطرت، نظريه اي انسان شناختي است. نتيجه تعلق اين نظريه به حوزه انسان شناسي، تاثير گذاري مستقيم آن بر بسياري از دانشهايي است كه وجهه همّت خود را شناخت بعدي از وجود انسان قرار داده اند؛ يعني همان علوم انساني. آنچه در پي مي آيد گزارشي اجمالي از اين تاثيرات بر شاخه هايي از علوم انساني است.

3. 1. هستي شناسي

    در حوزه هستي شناسي، نظريه فطرت با چند موضوع ارتباط دارد.

3. 1. 1. مثل افلاطوني: افلاطون با اعتقاد به آموزه « آنامنسيس» (يادآوري)، موضوع مثل را به عنوان صورت هاي مستقل كلّي و كامل ازلي و ابدي مطرح كرد (افلاطون، 3، 1844- 1836) و به اين ترتيب در كنار بعد معرفت شناختي، به نظريه خود جنبه هستي شناختي نيز داد. از اين رو، نظريه فطرت در تقرير افلاطوني با وجود مثل تلازم دارد.

3. 1. 2. نظريه ذات گرايي: نظريه فطرت مصداق يا تقريري از نظريه ذات گرايي در خصوص انسان، قلمداد مي شود. مطابق اين نظريه- كه ريشه ارسطويي دارد-  هر موجودي داراي دو دسته خواص و كيفيات است:  كيفيات و خواص ذاتي(essential) و كيفيات و خواص عرضی(accidental). ذاتي، كيفيات و خواصي را گويند كه دگرگوني يا معدوم شدن آنها، شيء را از آنچه هست خارج مي كند و موجب دگرگوني جوهري در آن مي گردد. مانند فلز بودن براي يك قطعه طلا. بر خلاف كيفيات عرضي كه وجود و عدم آنها تاثيري در ماهيت شي ء ندارد، مثل شكل مفتول براي يك قطعه طلا.

    در مقابل فلاسفه معاصر كيفيات ذاتي و عرضي را نه اوصافي واقعي و عيني  بلكه نوعي قرارداد و مربوط به عالم وضع مي دانند (خندان، 1383،صص37-36).

    غرض آنكه نظريه ذات گرايي كه از مباني نظري نظريه فطرت است، موضوعي هستي شناختي مي باشد.

3. 1. 3. خداشناسي: بسياري از انديشمندان مسلمان و پاره اي از دانشمندان غير مسلمان، فطرت انسان را خداشناس يا خدا گرا و احياناً هم خداشناس و هم خدا گرا دانسته اند. بنابراين خداوند هم در بعد ادراكات و شناخت ها، مورد شناخت فطرت است و هم در بعد گرايش ها، مورد تمايل فطرت انساني است (نگ: اخوان الصفا، 1347، 4،51؛ همان، 3، 229؛ ابن سينا، 1400،صص397-373؛ غزالي، 1381، ص73؛ سهروردي، 1375، 2،صص137-136؛ رازي، 1420، 25، 98؛ ابن عربي، 4، 133؛ ملاصدرا، 1423، 1، 132 به بعد؛ همو، 1387، 214- 212، شاه آبادي، 1360، الانسان و الفطره، 35 ؛ خميني، 1373، 127؛ طباطبايي، 1417، 16ف 187؛ مطهري، 1373، 84).

 گزارش، بررسي و مقايسة تقارير گوناگوني كه اين دانشمندان از خداشناسي يا خداگرايي فطري ارائه كرده اند، مجال مستقلي مي طلبد.

3. 1. 4. معاد شناسي: اعتقاد به رستاخيز در انديشه برخي متفكران مسلمان امري فطري تلقي شده است (شاه آبادي، 1380، 144؛ مطهري، 1372 ب، 3، 471؛ مكارم شيرازي، 1352و 1353). «وجود گرايش فطري به جاودانه زيستن در نهاد انسان» و «لغو نبودن گرايش هاي فطري كه خداوند  در انسان به وديعه گذارده است» به منزله دو مقدمه هستند كه اثبات زندگي پس از مرگ را نتيجه مي دهند (جوادي آملي، 1379، ص316).

3. 1. 5. انسان شناسي: نظريه فطرت با ايده اي كه در باب گرايش هاي متعالي فطري در وجود انسان ارائه مي دهد به عنوان رقيبي براي ديدگاه هاي انسان شناختي اگزيستانسياليستي تلقي مي شود كه انسان را فاقد هيچ گونه نقشه و طرح قبلي مي انگارد و معتقد است انسان، با انتخاب آزادانه خود و با متحول شدن به حكم اراده اش، ذات خود را مي سازد (سارتر، 1380،ص28). نظريه فطرت نه تنها به انسانيت مفهوم مي بخشد بلكه تكامل انسان را نيز تبيين مي نمايد  ( مطهري، همان، صص546، 545).

3. 2. فلسفه دين

    نظريه فطرت به عنوان پاسخي به مساله منشا دين و سر همزادي و همراهي دين با بشر، توانايي تبيين اين پديده را دارد. اين نظريه، نه تنها رقيب نگرش مادي گرايي است كه اموري همچون جهل، ترس و خود باختگي، سركوب ميل جنسي و.. را به عنوان منشا دين معرفي مي كنند (بنگريد به : مطهري، 1373، ص157 به بعد)، بلكه رهيافتي در فهم رخنه بنيادين آن ديدگاه هاست. زيرا بر مبناي نظريه فطرت، اصل، اعتقاد به خدا و خدا باوري است؛ لذا خلاف اين اصل، يعني گرايش به مادّي گري، محتاج علت يابي و تبيين است نه خدا باوري ( فرامرز قرا ملكي، 1384، فصل ششم).

3. 3. معرفت شناسي

    يكي از مهمترين ارتباطات نظريه فطرت با معرفت شناسي به اختلافات دو مكتب اصلي در اين دانش، يعني            عقل گرايي(rationalism) و تجربه گرايي(empiricism)، راجع است. عقل گرايان عقل را فراتر از ديگر راههاي كسب معرفت مي دانند و در تقرير افراطي تر، عقل را تنها راه به سوي معرفت تلقي كرده اند. در مقابل تجربه گرايان علم حسي را پايه و اساس معرفت مي دانند. رابطه مستقيم نظريه معرفت با اين دو مكتب معرفت شناسي را مي توان در اعتقاد راسخ فيسلوفان عقل گرا همچون دكارت و لايب نيتس به نظريه فطرت (در بعد ادراكات تصوري) و مخالفت شديد فيلسوفان تجربي مانند لاك و هيوم با آن جستجو كرد (خندان، 1383، ص41).

    همچنين نظريه فطرت در بعد ادراكات تصديقي، مي تواند در بحث استدلال آوري (justification) به عنوان تقريري از نظريه بديهيات ارسطو طرح شود؛ كما اينكه برخي انديشمندان معاصر به تفسير خاصي از گزاره هاي بديهي - كه اين گزاره ها را فطري تلقي مي كند- پرداخته اند (مطهري، 1372 ب، 3، 482). 

 

3. 4. روان شناسي

    در روان شناسي فردي، اجتماعي و جامعه شناسي مبحث شخصيت از مباحث كليدي  و تعيين كننده است. از بررسي آراء روانشناسان، جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعي مي توان سه عامل وراثت، محيط طبيعي و محيط اجتماعي را از عوامل عمده موثر بر شكل گيري شخصيت آدمي دانست. ميزان تاثير هر يك از اين سه عامل در شخصيت نزد دانشمندان رشته هاي مذكور متفاوت است. نكته مهم آنست كه عوامل ياد شده بايد بتواند تمايزها و تفاوتهاي شخصيتي در افراد انساني را تبيين كند.

    فطرت و ميزان بهره و نصيب افراد در به فعليت رساندن آن مي تواند به عنوان عامل چهارم تلقي شود و بحث شخصيت را از سبك و سياق معمول آن در علوم انساني متمايز سازد (حاضري، 1375،صص64-56).

3. 5. اخلاق

    مراد از اخلاق در اين مقام، فلسفه اخلاق(Ethics or Moral philosophy) است، نه اخلاق هنجاری (Descriptive Ethics) و نه اخلاق توصيفي(Normative Ethics). مراد از فلسفه اخلاق سلسله مسائل منطقي، معنا شناختي و معرفت شناختي ارزش هاي اخلاقي و از جمله شيوه توجيه احكام اخلاقي است.

    نظريه فطرت علاوه بر توجيه احكام اخلاقي، به عنوان يكي از راههاي اثبات جاودانگي و جهاني شدن اخلاق و نجات آن از نسبيت - كه از مباحث اساسي در نظريه پردازي هاي دهه اخير در باب اخلاق جهاني به شمار مي رود- كاركرد معرفتي دارد (فرامرز قراملكي، 1384،صص282- 278).

3. 6. فلسفه حقوق

    اثبات استعدادها و گرايش هاي ذاتي و نهفتة فطري، حقوقي را براي انسانها ثابت مي كند كه از آن به حقوق طبيعي تعبير مي شود. به عنوان مثال، پذيرش وجود گرايش فطريِ حقيقت جويي، حقّ طبيعي تعليم و تعلّم را در پي دارد؛ همانطور كه تلقي عشق و گرايش به پرستش به عنوان اموري فطري، حق طبيعي دينداري را به دنبال مي آورد.

منكران فطرت ناگزيرند براي اثبات حقوق انساني، بدان ماهيتي قراردادي واعتباري ببخشند و ماهيت تكويني و طبيعي آن را نفي كنند؛ يعني عملاً به ديدگاهي ملتزم مي شوند كه بر اساس آن حقوق انساني، حقوقي بي ثبات، زوال پذير و فاقد كليت و عموم تلقي مي شود. گذشته از اينكه پيروان اين ديدگاه ناگزيرند حداقل يك حق را به عنوان حق ذاتي، طبيعي و غير قرار دادي بپذيرند و آن حقِّ «جعل حق» است؛ در غير اين صورت گرفتار دور خواهند شد.

3. 7. فلسفه تاريخ

    مكاتب گوناگون بر اساس بينش خاصي كه به انسان و جهان دارند، پاسخ هاي متفاوتي به اين پرسش اساسي كه: چه عواملي بر تحولات اجتماعي جوامع در طول تاريخ سايه افكنده و اين فراز و نشيب ها متاثر از چيست؟  داده اند.

نظريه فطرت قادر است بر اساس حركت جوامع در مسير گرايش هاي فطري يا انحراف از آن، فراز و فرودهاي جوامع بشري از جنبه هاي گوناگون سياسي، اقتصادي، فرهنگي و.... تبيين نمايد (حسيني قائم مقامي، 1380،صص435- 430).

3. 8.  فلسفه تعليم و تربيت

    ديدگاه هاي گوناگون درباره طبيعت انسان به نتيجه گيري هاي گوناگوني درباره ماهيت، اهداف و روش هاي تربيتي مي انجامد.

    نخستين پيامد هر ايده اي در باب طبيعت انسان در تعيين اهداف تربيتي و سپس روش هاي آن و در نهايت شناخت مربي- كه محور اصلي در فرآيند تعليم و تربيت است - ظاهر مي شود و در مجموع، ماهيت تربيت را شكل مي دهد. اينكه تربيت، تاييد طبيعت باشد يا تغيير آن و يا تعيّن دادن به آن، ماهيت تربيت را مشخص مي كند و اين مهم وابسته به اينست كه فطرت انسان را به ترتيب: خير گرا، شر گرا و يا لااقتضاي نسبت به خير و شر (انكار هر گونه فطرت) قلمداد كنيم ( زهره كاشاني، 1377،ص161).

4. تاثير علوم انساني بر نظريه

    پژوهش هاي تجربي و غير تجربي در برخي شاخه هاي علوم انساني به اين نتيجه انجاميده است كه انسان به طور فطري مجهّز به گرايش ها و ادراكاتي است كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي شود.

4. 1.  روان شناسي

    دانش روانشناسي علاوه بر تاثير پذيري از نظريه فطرت در برخي حوزه ها، از حيث دامنه و گستره امور فطري، بر آن تاثير گذار هم هست. همچنين روانشناسي تجربي قادر است هسته اصلي اين نظريه را به صورت تجربي اثبات نمايد.

    امروزه برخورداري از استعدادهاي فطري از قطعيات محافل علمي روانكاوي است و بر اساس آن شيوه هاي بيان درماني و روان درماني استوار گرديده است. دليل روانكاوان در قول به فطريات، بررسي هايي تجربي است كه نشان مي دهد اموري از بدو تولد و در تمام ارگانيسم فرد، برنامه اي شده است كه او به اين شكل رفتار كند.

    به عنوان مثال در نظريه دسي و رايان بر اساس يافته هاي تجربي ميان فرهنگي، نياز به خود مختاري و ارتباط و شايستگي، نيازهاي رواني بنيادي و جهان شمول اند (Royan & Deci,pp. 68-78).

    همچنين دلاسلوا بيان درماني خود را بر اساس آن بخش سالم از «من» كه در جستجوي آزادي است، استوار ساخته استDella Selva,1996,p.14) ).

    كهوت روانكاو معروف (در گذشته به سال 1980 م) دو امر فطري را مبناي نظريه روانكاوي خود قرار داد: فطرت بزرگداشت شدن) (people look up to you و فطرت آرمان سازي)  (you look up to people(Kohut 1977).

    اين يافته هاي تجربي نشان مي دهد كه هسته اصلي نظريه فطرت قابل اثبات تجربي است و مطلب مورد مناقشه بحث مصداقي است. يعني اينكه چه امري را نياز اولي و فطري بدانيم.

    انكار اصل فطريات و ادعاي ابطال ناپذيري آن در جامعه ما تا حدودي ناشي از عدم رشد روانشناسي دين وناآشنايي با ابزارهاي تجربي در اين حوزه است (فرامرز قراملكي،1384،صص267-266).

    آنچه تاكنون ذكر شد بخشي از تاثيرات روان شناسي تجربي بر نظريه فطرت از حيث سعه و ضيق دامنه امور فطري بود كه حتي مي تواند براي اثبات اصل فطرت مورد استثنا قرار گيرد.

    علاوه بر آنچه گذشت در روان شناسي نظري نيز تقاريري از نظريه فطرت يافت مي شود كه نظريه ناهشيار جمعي يونگ از جمله آنهاست.

4. 2. زبان شناسي و زيست شناسي

    يكي از پرسش هاي اساسي در زبان شناسي نظري اينست كه دانش زبان كه منجر به توانايي تكلّم در كودك مي شود چگونه فرا گرفته مي شود و به چه نحوي به كار بسته مي شود؟

    نوام چامسكي زبان شناس معاصر و شهير آمريكايي (متولد 1928) با پژوهش هاي زبان شناختي خود به اين نتيجه دست يافت كه فراگيري و به كارگيري زبان تا حد زيادي فطري است ( سيزده مورد از ادله چامسكي بر مدعاي خود را بنگريد در: خندان، 1383،صص300-276، و نيز بنگريد به: صمدي، 1383).

    كشف چامسكي در حوزه زبان شناسي به اندازه اي مهم است كه بسياري زبان شناسان از آن به عنوان « انقلاب علمي» ياد كرده اند (خندان، همان ،صص270- 268).

    انعكاس گسترده فطري بودن زبان در متون فلسفي معاصر نشان از اهميت فلسفي رابطه اين حوزه از دانش با فلسفه دارد (نمونه اي از اين تاثيرات را بنگريد در: مراديان و بهماني، 1380،ص84 و خندان، 1383،ص285 به بعد).

موفقيت الگوي چامسكي در زبان شناسي موجب گرديد نظريه او در حوزه هاي ديگري همچون فيزيك، رياضيات،... نيز طرفداراني پيدا كند؛ به گونه اي كه بسياري پژوهشها به اين نتيجه مي انجاميد كه شناخت بشري در اين حوزه ها متكي بر مبناي فطرت است (semant,1998).

    پيشرفت نظريه هاي محاسباتي درباره بينايي، اين ايده را تحكيم مي كرد كه سه بعدي ديدن (همچون بسياري ويژگي هاي ديگر در قوه بينايي ما) به صورت فطري به عنوان پيش فرض تعيين شده است. نمونه كارهاي پژوهشي در اين باره كتاب «بينايي»(vision) از آن ديويد مار(David Marr) است.

    چامسكي علاوه بر دانش زباني اساساً معتقد است كه هيچ ادراك، شناخت و فعاليت علمي جز در محدوده نظام معرفتي انسان ممكن نيست. اين مطلب علاوه بر حوزه شناخت و معرفت در ديگر حوزه ها مثل موسيقي نيز صادق است. بدين معني كه مي توان نظام هاي موسيقي بيشماري را تجسم كرد كه در بيشتر موارد به گوش انسان سر و صدايي بيش نباشد. در اينجا نيز بايد نتيجه گرفت عوامل زيست شناختي دسته نظام هاي خاصّي از موسيقيِ ممكن را براي انسان تعيين مي كنند. وي سپس نتيجه مي گيرد كه اگر سرشت انسان را به درستي بررسي كنيم مي توان پي برد كه موسيقي، پاسخگوي نياز آدمي به زيبايي است و فقط برخي نظام هاي موسيقي منطبق با اين نياز است.

    چامسكي با اشاره به مصاديقي در حوزه هاي مختلف دانش مي گويد: «اين خطوط گوناگون پژوهشي مؤيّد يكديگرند و امكان دارد در سال هاي آينده اين پژوهش ها يكي از بخش هاي بسيار هيجان انگيز علوم را تشكيل دهند» (چامسكي، 1377،صص68-67).

کتابنامه

- ابن سينا، رسائل، قم، بيدار، 1400 ه.ق.

- ابن عربي، الفتوحات المكيه، بيروت، دارصادر، بي تا.

- اخوان الصفا، رسائل ، بيروت، الدار الاسلاميه، 1412 ه.ق.

- افلاطون، دوره آثار افلاطون، 4 ج، ترجمه محمد حسن لطفي، تهران، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، 1367.

- جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، (جلد دوازدهم از مجموعه تفسير موضوعي قرآن كريم)، قم، ‌اسراء، 1379، چ 2.

- چامسكي،‌ نوام، زبان شناسي و علوم انساني، در: درباره نوام چامسكي، ترجمه و تاليف دكتر بهروز عزب دفتري، تهران، فرهنگ معاصر، 1377، صص 79-58.

- حاضري، عليمحمد، فطرت و شخصيت، فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش9، زمستان1375 – حسيني قائم مقامي، سيد عباس، تاملات فلسفي، تهران، امير كبير، 1380.

- خميني، امام روح الله، شرح چهل حديث، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چ5، 1373.

- خندان،‌ علي اصغر، ادراكات فطري در آثار شهيد مطهري، ابن سينا، دكارت، لاك و چامسكي، قم، طه، 1383.

- دكارت، رنه، تاملات در فلسفه اولي، به ترجمه احمد احمدي، تهران، سمت، 1381.

- رازي، فخر الدين، مفاتيح الغيب، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1420 ه.ق.

- زهره كاشاني، علي اكبر، نقد و بررسي كتاب «در باب استعدادهاي آدمي» در: ايزرايل شفلر، در باب استعدادهاي آدمي، ترجمه دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، تهران، سمت، 1377. صص227-157.

- سارتر، ژان پل، اگزيستانسياليزم و اصالت بشر، ترجمه مصطفي رحيمي، تهران، نيلوفر، 1380، چ 10.

- سبحاني، جعفر، فطريات، مجله كلام، سال دوم، ش2 (پياپي 6)، تابستان 1372.

- سهروردي، شهاب الدين، مجموعه  مصنفات شيخ اشراق (چهار جلد)، به تصحيح و مقدمه هانري كربن، سيد حسين نصر و نجفقلي حبيبي، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي،‌ 1375، چ 2.

- شاه آبادي، محمد علي، الانسان و الفطره در: رشحات البحار، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1360 ش.

- همو، شذرات المعارف، تهران، ستاد بزرگداشت مقام عرفان و شهادت، 1382.

- شريف زاده، بهمن، فطرت و قواي نفس، منبع يا حالت؟، قبسات، ش 36، تابستان 1384.

- صمدي، هادي، نگاهي به برخي يافته هاي تجربي در تاييد فطري بودن زبان، ذهن، ش 20، زمستان 1383.

- طباطبايي، علامه محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1417.

- غزالي، ابوحامد محمد، فتواهاي صوفيانه غزالي، نصر الله جوادي، دو مجدّد،‌ تهران،‌ مركز نشر دانشگاهي، 1381.

- فارابي، محمد بن محمد بن طرخان، كتاب الحروف، با مقدمه و تحقيق محسن مهدي، بيروت، دارالمشرق، 1986.

- فرامرز قراملكي، احد، استاد مطهري و كلام جديد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1384.

- قدردان قراملكي، محمد حسن، خداشناسي فطري، قبسات، ش 36، تابستان 1384.

- مراديان، محمد رضا و بهماني، عبدالرسول، ابعاد فلسفي فطري بودن زبان، خردنامه صدرا، ش 36، زمستان 1380.

-  مطهري، مرتضي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، تهران، صدرا 1372 الف.

- همو، مجموع آثار، ج 3، تهران، صدرا، 1372 ب.

- همو، فطرت، تهران، صدرا، 1373، چ 6.

- مكارم شيرازي، ناصر، ريشه هاي معاد در اعماق فطرت، مكتب اسلام، سال 14، ش 3، فروردين 1352ف و ش8، مرداد 1353.

- ملاصدرا، صدر الدين محمد شيرازي، الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، بيروت، دار احياء التراث، 1423 ق/ 2001 م.

- همو، سه رساله فلسفي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1387ف، چ 3.

- Della Selva P.C. ,Intensive Short–term Dynamic Psychotheraphy: Thery &Techinique, New york , 1996.

 

- Kohut,H:The Restoration Of The Self, New york, International universities press ,1977.

- Royan R:M & Deci E.L ,Self determination theory and the facili tation of Intrinsic Motivation , social development , and Well – being , American phychologist.

- Sament J., Nativism, in Routledge Encyclopedia of philosophy, CD-ROM , general editor: Edward crige, 1998.



* - دانشجوي دكتري فلسفه  و كلام اسلامي  دانشگاه تهران.

Ghafoori_n@yahoo.com

print




شماره های فصلنامه
Skip Navigation Links.
Collapse فصلنامه شماره 1فصلنامه شماره 1
Collapse فصلنامه شماره 2فصلنامه شماره 2
Collapse فصلنامه شماره 3فصلنامه شماره 3
Collapse فصلنامه شماره 4فصلنامه شماره 4
Collapse فصلنامه شماره 5فصلنامه شماره 5
Collapse فصلنامه شماره 6فصلنامه شماره 6
Collapse فصلنامه شماره 7فصلنامه شماره 7