نوآوري حکيم سبزواري در برهان صديقين و تبيين آن

نوآوري حکيم سبزواري در برهان صديقين و تبيين آن

نوآوري حکيم سبزواري در برهان صديقين و تبيين آن

قاسمعلي کوچناني[1]

سيد رحيم نجات[2]

چکيده

براي اثبات وجود حق تعالي براهين حسي و عقلي مختلفي از ديرباز تا کنون ارائه شده و يکي از مهمترين دلايل عقلي در اين زمينه «برهان صدّيقين» است. از برهان صدّيقين تقريرهاي مختلفي موجود است که چهار تقرير از اين تقريرها از ابداعات حاج ملاهادي سبزواري است. ايشان در آثارش اين تقريرها را به صورت پراکنده بيان کرده که به طور خلاصه بدين منوال مي باشند: 1- حقيقت مرسله ي وجود که اصيل است به هيچ وجه عدم را قبول نمي کند لذا واجب الوجود بالذات است، چون هيچ نقيضي، نقيض خود را قبول نمي کند. 2- حقيقت اصيل وجود، ممکن نيست زيرا درصورت امکانِِِِ حقيقت وجود، خلف لازم مي‌آيد چه اين‌که غيراز اين حقيقت، حقيقت ديگري نيست تا به آن متعلق باشد. 3- حقيقت (مرتبه اي از مراتب وجود) يا واجب است ياممکنِ به امکان فقري است که جهت دوري از دور و تسلسل حتماً بايد مستلزم واجب باشد. 4- حقيقت اصيل وجود يا واجب است يا ممکن به امکان فقري است که آن نيز متعلق به واجب بوده و مستلزم اوست. اين نوشتار به بيان اين چهار دليل پرداخته و دليل ابداعي بودن آن‌ها را بيان مي‌کند و اشکالات وارده به بعضي از آن‌ها را مورد بررسي قرار مي‌دهد.

واژگان کلیدی: حاج ملاهادي سبزواري، برهان صديقين، حقيقت وجود، اصالت وجود، واجب الوجود.

 

 

1- طرح مساله

حاج ملاهادي سبزوازي يکي از بزرگترين شارحان حکمت متعاليه و فيلسوفي بزرگ بوده که بي‌شک آثار وي در فهم حکمت صدرايي و همچنين در نوشته هاي فيلسوفان بعد از او تاثير بسزايي داشته است. روش حکيم سبزوار در حکمت متعاليه اينگونه نيست که شارح صرف باشد و فقط در مقام توجيه و دفاع از آثار ملاصدرا  برآيد. بلکه وي در بيشتر آثارش بعضي ازنظريات صدرا را نقد کرده وتقرير و نظر خويش را بيان مي دارد. يکي از مواردي که سبزواري نظر ملاصدرا را نپذيرفته و دست به ابداع و نوآوري مي زند برهان صديقين است، البته در اين نمونه ونمونه هاي مشابه، نوآوري ايشان، فقط نسبت به حکمت متعاليه ابداع به شمار نمي آيد بلکه به عنوان يک نوآوري وابداع در تمام تاريخ فلسفه ي قبل از خويش است.

متأسفانه با وجود نوآوري هاي فراواني که در آثار حاج ملاهادي سبزواري بچشم مي خورد اثري علي حده و جدا در اين زمينه نگاشته نشده و اين مهم مغفول مانده است. هدف نگارنده در اين مقاله اين است که با ذکر يکي از نوآوري‌هاي اين حکيم بزرگ و دفاع از آن که به بخشي از فلسفه‌ي وي برمي‌گردد؛ گوشه‌اي ناچيز از اين رخنه وخلاء عظيم پرشود تا در حق فيلسوفي همچون حاج ملاهادي سبزوراي اجحافي از سوي پژوهشگران و محققان صورت نگرفته باشد.

2- برهان صديقين درميان براهين مختلف

در يک تقسيم بندي؛ براهين مختلف خداشناسي ازحيث سالکان طريق معرفت به پنج دسته تقسيم مي شود: 1ـ راه متکلمين که معمولاً به حدوث زماني عالم استدلال ميکنند. 2- راه طبيعيون که از حرکت عالم به محرک اولي استدلال مي کنند. 3- راه حکماي الهي که از امکان ماهوي به وجود حق پي مي برند. 4- راه عرفا که همان بداهت وجود حق نزد ايشان است. 5- طريق حکماي متأله که با نظر به حقيقت وجود پي به حق تعالي مي برند.(سيد حسيني، 1379: 66)

يکي ازمهمترينِ براهين در زمينه اثبات حق تعالي طريقه ي پنجم يعني «برهان صديقين» است. آيت الله جوادي آملي در تفسير مفهوم صديقين از قول صدر المتألهين مي نويسد: «بيان صدر المتألهين اين است که صديقين يعني کساني که برهانشان صدق محض است و هيچ شائبه ي کذب در تفکر آنها نيست، از باب «حسنات الأبرار سيئات المقربين» هم برهانشان مشوب به کذب نيست صدق محض است و از غير ذات حق بر ذات حق استشهاد نمي کنند.»(جوادي آملي، 1368: 117)

 3- تقريرهايي از برهان صديقين

گرچه هدف اصلي از نگارش اين مقاله بيان نوآوري حاج ملا هادي سبزواري است، اما آنچه باعث مي شود که تقرير برخي فلاسفه در اين زمينه به اختصار بيان شود، اين است که خواننده محترم از راه مقايسه ي تقريرات مختلف؛ نسبت به تقرير حکيم سبزواري به ابداعي بودن بيانات وي؛ به صورت مشهود پي ببرد.

برهان صديقين به اشکال مختلفي تقرير شده است.حسين عشّاقي اصفهاني در کتابي به نام «برهانهاي صدّيقين» 216 تقرير از آن را بيان کرده (عشاقي اصفهاني، 1387: 281) و مرحوم آشتياني در «تعليقه بر شرح منظومه» 19 تقرير متفاوت از آن بر شمرده و به آنها پرداخته است. (آشتياني، 1367: 497-448)

تقرير ابن سينا

گرچه قبل از بو علي؛ فارابي در «فصوص الحکم» خويش به چنين برهاني اشاره داشته )حسن زاده آملي، 1365: 89) و در ذيل آن آيه ي «سنُريهم آياتِنا في الأفاقِ و في انفسِهم حتي يتَبيَّن لهم أَنه الحقَّ اوَ لم يکف بربّک أنّه علي کلِّ شئٍ شهيد» (قصلت:41، آیه53) را آورده است لکن اين شيخ الرئيس است که براي اولين بار برهان صديقين را به صورت مدوّن و دقيق و به عنوان يک دليل عقلي در آثار خود آورده است. ابن سينا در «النجاة» به اثبات واجب پرداخته (ابن سينا، 1364: 566 ـ 568) و در نمط چهارم از اشارات بدين شکل واجب تعالي را اثبات مي کند: «هر موجودي ذاتاً من غير التفاتٍ الي غيره بگونه اي است که يا وجود براي آن واجب است و يا اينکه واجب نيست؛  اگر وجود براي آن واجب باشد اين موجود همان چيزي است که به آن واجب الوجود مي گويند وآن حق تعالي است و اگر وجود براي آن واجب نبوده و ذاتاً ممکن باشد بايد به واجب منتهي شود و يا دور و يا تسلسل لازم مي آيد و اين محال است؛ پس در هر صورت – چه وجود براي آن واجب باشد و چه ممکني باشد که بايد به واجبي منتهي شود – واجب الوجود اثبات مي شود.وهو المطلوب» (همو، 1383: 20).

تقرير شيخ اشراق

سهروردي در «التلويحات» (سهروردي، 1372: الف، 33)، «المشارع و المطارحات» (همو، 1372: ب، 386 ـ 387)، «پرتونامه» (همو، 1372: د، 33)، «الواح عمادي» (همو، 1372: ج، 136ـ134) و «يزدان شناخت» (همو، 1372: هـ، 314ـ313) همان تقرير ابن سينا را بيان مي‌کند، اما آنچه وي در شاهکار فلسفي‌اش «حکمة الإشراق» بيان مي‌دارد تقريري است اشراقي که جهت جلوگيري از اطاله مطلب فقط تقرير ايشان در «حکمة الإشراق» را متذکرّ مي شويم. گرچه در اين تقريرِ سهروردي؛ از «نور و ظلمت» سخن به ميان آمده و از وجود که رکن برهان صديقين است اسمي برده نشده است لکن مي توان اين برهان را برهان صديقي به شمار آورد چه اينکه نور حقيقتاً و مصداقاً متحد با و جود است. (آشتياني، 1367: 493) سهروردي بدين شکل برهان را تقرير مي کند: «اگر نور مجرد در ماهيت خويش محتاج چيزي باشد؛ آن چيز نمي تواند جوهر جسماني باشد؛ زيرا أخس (جوهر جسماني) نمي تواند أشرف (نور مجرد) را بوجود آورد و نور مجرد در هيچ جهتي نيازمند جوهر مادي غاسق نيست، لذا بر فرض احتياج نور مجرد؛ موجِد آن، نمي­تواند جوهر غاسق باشد؛ و از آنجايي که ترتب سلسله علل نامتناهي محال است، علل اين نور مجرد نيز متناهي بوده و به يک نور مجرد منتهي مي شود، که همان نور الأنوار، نور محيط، نور قيّوم، نور مقدس و نور قهّار بوده و غني مطلق است و به همه چيز احاطه دارد». (شيرازي، قطب الدين 1391: 66 ـ 62)

تقرير ملاصدرا

صدرالمتألّهين معرفت حق تعالي را امري فطري دانسته و اثبات او را نيازمند برهان و دليل نمي‌داند. (ملاصدرا، 1378: 22) البته ايشان در آثار مختلفش از قبيل «المظاهر الإلهيه» (همان، 25ـ21)، «المبدأ و المعاد» (همو، 1381: 27)، «عرشيه» (همو، 1361: 219)، «المشاعر» (همو، 1342ق: 45) و «الشواهد الربوبيه» (همو، 1388: 160ـ 159) برهان صدّيقين را تقرير کرده است. اما تقرير اصلي ايشان که بر مبناي حکمت صدرايي است، تقريري است که ايشان در «اسفار» بيان مي دارد. ملاصدرا در «اسفار»، ابتداءاً بر تقرير ابن سينا اشکال وارد کرده و مي نويسد: «اين مسلک؛ نزديکترين مسلک به طريقه ي صديقين است ولي [با وجود شباهت زياد] برهاني صديقي نيست؛ زيرا نقطه اتکاي برهان صديقين؛ حقيقت وجود است درحالي که در اين برهان به مفهوم وجود نظر شده است؛ نه حقيقت وجود.» (همو، 1981: ج6، ص26) لذا ملاصدرا برهان صدّيقين را بگونه اي ديگر تقرير مي‌کند: «وجود حقيقي؛ عيني و واحد و بسيط است که افرادش جز به شدّت و ضعف و کمال و نقص و امور زائده ي ديگر فرق ندارند. افراد حقيقت وجود واحد بوده، کاملترين فرد اين حقيقت آن چيزي است که به هيچ چيز تعلّق نداشته و در همه چيز کامل است و ماسواي آن همگي تعلّق به اين فردِ وجود دارند، آنچه گفته شد ثابت مي کند که وجود يا تامّ الحقيقه است و يا حقيقتي است که متعلّق به اين تامّ الحقيقه است و بنا بر تقسيم وجود به اين دو قسم؛ واجبي که به هيچ چيز تعلّق ندارد ثابت مي شود». (همو، 1981: ج6، ص16ـ15)

همانطور که ملاحظه مي شود طبق بيان ملاصدرا ايشان در برهان خويش از حقيقت وجود استفاده مي کند درحالي که ابن سينا از مفهوم وجود مدد مي گيرد. تفاوت ديگر برهان آخوند با برهان شيخ اين است که امکان در برهان ملاصدرا امکان فقري است لکن در برهان ابن سينا امکان، امکان ذاتي است. و به همين خاطر است که شيخ با بطلان دور و تسلسل به نتيجه مي رسد در حالي که در برهان ملاصدرا از بطلان دور وتسلسل استفاده نمي شود چون تسلسل و دور در جايي است که امکان، ذاتي باشد نه فقري که فقط يک طرف دارد. (نقل به اختصار، جوادي آملي، 1368: 135)

4 نوآوري در تقرير برهان صدّيقين

بعد از ملاصدرا يکي از بزرگترين شارحان حکمت متعاليه، «حاج ملاهادي سبزواري» با تأييد و قبول برخي اصول و مقدمات و نقد برخي ديگر از برهانِ صدّيقينِ صدرا، تقريري جديد از اين برهان به منصّه ي ظهور مي گذارد.

نقد حاجي بر تقرير صدرا

حاجي در تعليقه ي خويش بر اسفار چنين بيان مي کند: «مقدّماتي که در اين برهان اخذ شده گرچه متعالي بوده و در آن مطالب عاليه اي وجود دارد لکن استفاده از آنها درقدم اوّل از برهان لازم نيست؛ زيرا با آوردن اين مقدمات رسيدن به نتيجه دشوارتر بوده ونياز به دقّت بيشتري دارد گرچه اين مقدّمات درجاي ديگر مفيد فايده هستند». (سبزواري، 1981: ج6، ص16)

اما مقدّماتي که ملاّصدرا در برهان خويش استفاده مي کند چيست؟ آيت الله جوادي آملي در کتاب گرانسنگ خويش در «شرح اسفار» اين مقدّمات را اينگونه تفسسر ميکند: «برطبق اصالت وجود چون هستي اصيل است (مقدمه ي اول) و چون واحد است نه متباين (مقدمه ي دوم)و چون وحدتش تشکيکي است نه وحدت شخصي (مقدمه ي سوم) وچون بسيط است وکثرتش به وحدتش بر مي گردد... که درحقيقت اين همان روح تشکيک را نشان مي‌دهد هر چند تعبيرش جداي از تعبير تشکيک نيست (مقدمه‌ي چهارم)...» (جوادي آملي، 1368: 126).

سبزواري در بهترين تقاريرش فقط از مقدّمه‌ي اول استفاده مي‌کند و اين بدين جهت است که سالک در رسيدن به مقصد به دشواري نيفتد.

تقريرهاي حاج ملاهادي سبزواري

حکيم سبزوار برهان صدّيقين را به چهار صورت تقرير مي کند:

تقرير اول: حاجي در تعليقه اش بر اسفار، بعد از نقدي که بر تقرير صدرا وارد مي کند؛ مي نويسد: «بعد از اثبات اصالت وجود؛ راه محکم تر و کوتاهتر اين است که بگوييم: حقيقت وجودي که عين الأعيان بوده و حاق واقع است؛ حقيقتي است مرسل؛ و محال است عدم را قبول کند؛ زيرا متقابلان همديگر را قبول نمي کنند، لذا چنين حقيقتي عدم را قبول نکرده و واجب الوجود بالذات خواهد بود، و هو المطلوب». (سبزواري، 1981: ج6، ص17) حاجي عين همين تقرير را در «اسرار الحکم» خويش آورده و در تمجيد از آن مي نويسد: «و اين طريقه ي انيقه اسدّ و اخصر و اشرف است، چه با بطلان دور و تسلسل حاجت نيفتد وبه امکان و حدوث و غير آن از صفات خلقي ناظر نشويم بلکه از حقيقت وجود به وجوبش پي مي بريم چنان که در دعاي صباح است: «يا من دلّ علي ذاته بذاته». (همو، 1351: ص15)

بيان نوآوري

آنچه در اين تقرير آن را مي توان به عنوان نوآوري بحساب آورد؛ اين است که اين برهان عاري از اشکالاتي است که ملاصدرا بر ابن سينا وارد کرده و نيز عاري از اطاله ي مطلب و استفاده از بطلان تسلسلي است که در برهان شيخ اشراق مشاهده مي شود. تفاوت اساسي اي که تقرير حاجي با برهان ملاصدرا دارد اين است که آخوند در برهان خويش علاوه بر اصالت وجود از وحدت وجود، تشکيک وجود و حتي تقسيم وجود به رابط و مستقل و واجب و ممکن ـ به امکان فقري ـ استفاده کرده است، در صورتي که سبزواري فقط از اصالت وجود بهره برده و راه را براي سالک کوتاه تر کرده است.

برخي از متفکّرين معاصر اين تقرير را تقريري برگرفته از آثار پيشينيان معرفي کرده و در باره ي آن  چنين مي نويسند: «گرچه اين تقرير را حکيم سبزواري بيان فرموده لکن ايشان آن را از کتب عرفا مانند «تمهيد القواعد» ابن ترکه أخذ کرده است». (عشّاقي اصفهاني، 1389: ص594)

جهت بررسي صحّت و سقم چنين ادّعايي لازم است مقايسه اي بين اين دو تقرير صور ت گرفته  و سپس از راه مقايسه به داوري و اظهار نظر پرداخت.

ابن ترکه در کتاب «تمهيد القواعد» به چندين شکل حق تعالي را اثبات کرده است. يکي از اين براهين که شبيه تقرير حاجي است بدين شکل است: «حقيقت وجود من حيث هي هي، در ذات خود عدم را قبول نمي کند و هر آنچه در ذات خود قابل عدم نباشد واجب است؛ لذا حقيقت وجود واجب الوجود بالذات است.» (علي ابن محمد الترکه، 1381: ص210)

بر برهان ابن ترکه دو اشکال وارد کرده اند و اين در حالي است که چنين اشکالاتي بر برهان حکيم سبزواري وارد نيست  اين خود نشان دهنده ي تفاوت موجود بين اين دو برهان است.

 برهان ابن ترکه در صورتي مي تواند تمام باشد که براي حقيقت وجود از آن جهت که حقيقت است فردي ثابت شود اما آنچه برهان مزبور  بر آن بنا نهاده شده اصالت وجود و اشتراک مفهوم آن است به اين معنا که وجود اصيل است – نه ماهيت – و مفهوم وجود به يک معنا بر افراد خارجي صادق است – نه به چند معنا – و اين مقدّمات اعم از آن است که مصداقِ اصيلِ اين مفهومِ واحد؛ حقيقت وجود از آن حيث که حقيقت وجود است، باشد که داراي وحدت شخصي و سعه ي اطلاقي است و يا امور متباينه اي که برخي از آنها ممکن و برخي ديگر واجب باشند و يا امور متکثره اي باشند که داراي وحدت حقيقي تشکيکي نيز خواهند بود.» (با اختصار، جوادي آملي، 1372: 261) به عبارت ديگر مصداق، در برهان ابن ترکه قابل تشخيص نيست لکن از آنجايي که مفهوم ارسال در برهان حاجي به کار رفته است، درآن حقيقت وجودي که اصيل است؛ وجودي است که داراي سعه ي اطلاقي است و صرفا مفهوم وجود نيست بلکه وجودي است که در خارج مصداق دارد و مصداق آن چيزي است که حدّي ندارد و در آن عدمي نيست لکن برهان ابن ترکه شامل حقيقت وجودي است که من حيث هي هي أخذ شده و مصداقي براي آن مدّ نظر گرفته نشده است. در تقرير حاجي غير از اثبات اصالت وجود به مبادي تصديقيه ي ديگري نياز نيست. البتّه معناي ضرورت ازلي وجوب ذاتي و معناي صرف و مطلق و مرسل و امثال اينها به عنوان مبادي تصوريه بيان مي شود. (همو، 1368: 177) تقرير ابن ترکه نيز بر چيزي غير از حقيقت و جود اصيل بنا نشده است اما تفاوت آن با تقرير سبزواري در اين است که در آن از مفاهيم و معاني ضرورت ازلي، صرافت، ارسال و اطلاق استفاده نشده است.

اشکال ديگري بر اين برهان وارد است و آن اينکه حقيقت وجودي که در خارج محقق است، از قبول عدم امتناع دارد لکن اين امتناع که دليل برضرورت وجود است اعم از آن است که ذاتي باشد يا ازلي ونتيجه ي آن اين است که اين ضرورت اعم از آن است که ضرورت ذاتي باشد يا ضرورت ازلي. (با اختصار، همان، ص262)

اشکال دوم نيز بر تقرير حاجي وارد نيست زيرا در تقرير ايشان از واژه ي «حقيقت مرسله» استفاده شده است و همين واژه باعث مي شود که ضرورت، ضرورت ازلي باشد؛ نه ذاتي. آيت الله جوادي آملي در باره ي تقرير حاجي مي نويسد: «راه محکمتر و کوتاهتر اين است اگر هستي اصالت دارد و ماهيت تابع و نمود هستي است و اصل هستي مرسل و صرف و مطلق است و محدود و مشوب و مقيد نيست و نيستي نقيض و مقابل هستي است و هيچ مقابلي؛ نقيض و مقابل خود را قبول نمي کند، پس هيچ گاه اصل هستي عدم پذير نيست و بالذات عدم را طرد مي کند نه مادام الذت (زيرا دوام نشانه ي مشوب بودن است). پس هستيِ صرف؛ بالذات طارد عدم است و قابل نيستي نيست که نتيجه اش ضرورت ازلي و وجوب ذاتي حقيقت هستي است.» (همان، ص177 – 176)

تقرير دوم: حاجي در شرح منظومه دو تقرير آورده که هر دو را در ذيل بيت:

«اذ الوجود کان واجباً فهو    و مع الإمکان قد استلزمه»

بيان مي‌کند. ايشان در شرح اين بيت، برهان صدّيقين را چنين تقرير مي کند: «اگروجود – منظور از وجود؛ حقيقت الوجود است که اصالت آن اثبات شد و ثابت شد که حقيقت هر چيزي به وجود است – واجب باشد ثبت المطلوب و اگر ممکن باشد – به معناي امکان فقري نه به معناي سلب ضرورت وجود و عدم زيرا ثبوت وجود براي خودش ضروري است و نه به معناي تساوي وجود نسبت به وجود و عدم زيرا نسبت شي با خودش نمي تواند با نقيضش مساوي باشد – مستلزم واجب است اما اين استلزام به وسيله ي ابطال تسلسل بدست نمي آيد بلکه از طريق برهان خلف است، بدين صورت که اگر آن حقيقت واجب نبوده و ممکن باشد نمي تواند به چيزي تعلّق داشته باشد زيرا غير از خودش حقيقت ديگري موجود نيست. پس آنچه متعلّق فرض شد نمي تواند متعلّق باشد واين خلف است» (همو، 1413: ج2، ص506 ـ 505).

بيان نوآوري

گرچه در اين تقرير علاوه بر اصالت وجود و امکان فقري اي که صدرا در برهان خويش آورده، استفاده شده است؛ لکن از تشکيک وجود، وحدت وجود و بساطت وجود استفاده نشده است و مهمتر از همه آنکه راهي که صدرا انتخاب کرده راه مستقيم است اما آنچه حکيم سبزوار بيان داشته راه خلف است؛ مجموعه ي اين تفاوتها و تفاوتهايي که اين برهان با براهين پيش از آن دارد ما را به اين رهنمون مي کند که حاج ملا هادي سبزواري را در اين زمينه به عنوان فيلسوفي مبدع معرّفي کنيم.

تقرير سوم: حاجي در ادامه ي بيت فوق الذکر تقرير سوم خويش را بدين شکل بيان مي کند: «اگر حقيقت وجود که اصيل است؛ واجب باشد، فهو المطلوب، واگر ممکن – به امکان فقري - باشد مستلزم واجب است تا دور يا تسلسل پيش نيايد. حاجي در تو ضيح اين تقرير مي نويسد : «اين روش زماني درست است که منظورمان از وجود مرتبه اي از وجود باشد». (همان، ص506) به اين برهان، دليل استقامت مي گويند زيرا مثل دليل خلف نيست و با امداد از بطلان تسلسل و اخذ ممکنات مستقيما به اثبات صانع و واجب الوجود استدلال مي شود. (اردبيلي، 1381: 27)

بيان نوآوري

وجه اشتراک اين تقرير با تقريرات فيلسوفان ديگر در اين است که اين تقرير همانند تقرير ابن سينا و شيخ اشراق در آن از ابطال دور وتسلسل استفاده شده است و نيز همانند برهان صدرا از اصالت وجود و تقسيم وجود به واجب و ممکن فقري بهره برده است. اما وجه تمايز آن با برهان ابن سينا اين است که وجود درآن به معناي حقيقت وجود است نه مفهوم وجود؛ و امکان؛ فقري است نه ماهوي.تمايز اين تقرير با تقرير شيخ اشراق را مي توان بدين شکل بيان کرد که در برهان شيخ اشراق وجود به يک وجود خاص که نور مجرّد است؛ اختصاص داده شده ولي در تقرير حاجي منظور از وجود؛ حقيقت آن است؛ نه وجود خاص و فرد خاص از آن که اين خود مبتني بر اصالت وجودي است که در برهان سهروردي مدّ نظر نيست. بعلاوه اينکه امکان، همانند تفاوت اين تقرير وتقرير ابن سينا، ماهوي نيست؛ بلکه فقري است در نتيجه احتياج ممکن به کسي غير از واجب بر نمي گردد و نيازي به اين نيست که بگوييم چون غاسقي نمي تواند نور مجرد را بوجود آورد نور مجرد ديگري آن را بوجود بياورد و الي آخره... . وجه تمايز تقرير حاجي و تقرير ملا صدرا اين است که حاجي فقط به اصالت وجود متوسّل شده و وحدت، تشکيک و بساطت وجود را به کار نبرده است.

آنچه به ذهن متبادر مي شود اين است که تقرير دوم و علي الخصوص تقرير سوم حاجي برگرفته از تقرير خواجه باشد که وي در «تجريد الإعتقاد» که مي فرمايد: «موجود يا واجب است يا فهو المطلوب و يا مستلزم واجب؛ زيرا دور و تسلسل؛ محال است» (خواجه نصير طوسي، 1407: 189) لذا نمي توان آن را ابداع و نو آوري بحساب آورد. اما توجه به تقرير خواجه اين مسئله را به روشني براي ما آشکار مي سازد که آنچه سبزواري بيان کرده غير از آن چيزي است که خواجه نوشته است زيرا اولاً: اصالت وجود به آن شکل در زمان خواجه بيان نشده بود حال آنکه بنيان تقرير حاجي بر اصالت وجود است. ثانياً: وجود در کلام خواجه ـ همانطور که سبزواري مد نظر دارد؛ حقيقت وجود نيست بلکه مفهوم وجود است. ثالثاً: امکانِ ماهويِ تقريرِ خواجه، در تقريرحاجي؛ فقري است.

مرحوم حاجي بعد از بيان تقرير دوم و سوم، در شرح بيت مذکور؛ تقرير اول را ترجيح داده و مي نويسد: «والأوّل أوثق و أشرف و أخصر». (سبزواري، 1413: ج2، ص506) اوثق است چون نيازبه ابطال دور و تسلسل نيست و چون ممکن است در ادلِّه ي بطلان دور و تسلسل خدشه کنند، اگر بدون تکيه بر آن مطلوب اثبات شود مسلّماً دليل محکمتر است و اشرف است زيرا با مطالعه در صرف وجود و نه مرتبه اي از آن به مطلوب مي توان رسيد واخصر است چون نياز به ارائه ي ادلّه ي ابطال دور و تسلسل نبوده و بدون آن مطلوب حاصل مي شود ... و اگر بنا باشد برهان صانع متوقف بر ارائه ي آن ادلّه باشد مسلّماً طريق اثبات طولاني تر است.» (شيرازي، سيد رضي. 1383: ج2، ص907) در تبيين اخصر بودن تقرير سبزواري اين را نيز مي توان اضافه کرد که ايشان علاوه بر اينکه از ابطال دور و تسلسل استفاده نکرده، مقدماتي از قبيل وحدت، تشکيک، بساطت وجود و امکان ماهوي را همانطور که خود ايشان متذکر مي شوند؛ بکار نبرده است. (سبزواري، 1981: ج6، ص16) لذا به قول علّامه طباطبايي (طباطبايي، 1362: 268 ) به جدّ مي توان گفت که مختصرترين برهان ارائه شده در اثبات واجب تعالي برهان صديقين سبزواري است. که اين را مي‌توان نوعي ابداع و نوآوري به شمار آورد.

تقرير چهارم:تقرير چهارم حاجي شبيه تقرير سوم ايشان است، لکن در اين تقرير از ابطال دور و تسلسل استفاده نشده است. تقرير برهان بدين شکل است: «وجود حقيقي يا واجب است، فهو المطلوب و يا مستلزم واجب؛ و اين استلزام بخاطر اين نيست که اگر واجب نباشد ممکن بوده و مستلزم دور، تسلسل و يا مطلوب باشد؛ بلکه همين که در نگاه ابتدائي و بي خردانه؛ وجود واجب رفع شود، بدون هيچ مؤونه ي زائدي [از قبيل دور و تسلسل] در نگاه ثانوي؛ واجب الوجود اثبات مي شود[3]» (سبزواري، 1372: 27–26).

بيان نوآوري

همان تفاوتهايي که در تقرير سوم آورده شد، در اين تقرير قابل بيان است اما تفاوت اين دو تقرير اين است که در اينجا ابطال دور و تسلسل مورد استفاده قرار نمي گيرد، بلکه فرض داراي دو شق است که هر دو به واجب منتهي شده و واجب را اثبات مي کند. حاجي بدين شکل برهان را اقامه مي کند که اگر شق اول رفع شود ـ و آن اينکه وجود حقيقي؛ واجب باشد ـ شق دوم ـ وآن اينکه، ممکنِ فقيرِ وابسته اي  باشد که ربط محض و متقوّم به واجب است و وجودي وراي وجود واجب نداشته باشد ـ  بدون هيچ مؤونه و کمک کننده اي ـ از قبيل ابطال دور و تسلسل ـ اثبات مي شود. اثبات چنين موجودي همان اثبات واجب است چه اينکه، وابسته و ربط؛ وجودي وراي وجود مستقلّ ندارد.

نکته اي که در اين تقرير قابل ملاحظه است اين است که حاجي؛ آن تفکّري که بلافاصله وجودِ حقيقيِ واجب را نفي مي کند، تفکّري غير عاقلانه توصيف کرده و از آن به «النظرة الحمقاء» ياد مي کند. اما از ديدگاه سبزواري با وجود آنکه النظرة الحمقاء نگاهي غير عقلاني است، با آن نظر نيز مي توان واجب تعالي را اثبات کرد.

 

 

نتيجه

1 ـ برهان صدّيقين اوّلّين بار توسّط فارابي در «فصوص الحکم» مطرح شده و ابن سينا به طور مدوّن به آن پرداخته و فيلسوفاني همچون سهروردي، خواجه نصير، ملاصدرا و حاج ملا هادي سبزواري در آن نوآوري هايي بوجودآوردند.

2 ـ يکي از مهمترين ابداعات حاج ملّاهادي سبزواري، نوآوري ايشان در تقرير برهان صدّيقين است که به چهار شکل اين برهان را تقرير مي کند.

3 ـ حاج ملّاهادي سبزواري، گرچه به يکي از بزرگترين شارحان حکمت صدرايي معروف است، و فيلسوفي است که از آراء فلاسفه ي پيش از خود استفاده مي کند؛ لکن نگاهش به فلسفه به طور عام و به فلسفه ي ملاصدرا به طور خاص، نگاهي تقليدي نيست و در مواردي از جمله برهان صديّقين صاحب نظر و مبدع بحساب مي آيد.

5 ـ گرچه در ظاهر، برخي از تقريرات حاج ملا هادي سبزواري از برهان صديقين؛ شبيه تقرير پيشينيان از جمله تقرير ابن ترکه و خواجه نصير الدين طوسي است لکن با تعمّق در اين تقريرات و مقايسه آنها مي توان دريافت که تقريرات سبزواري ابداعي بوده و داراي اختلافات فراواني با بيانات ديگران است.

6 ـ مطمئن ترين، شريف ترين و کوتاه ترين تقرير برهان صديقين تا زمان سبزواري، متعلق به وي بوده که ايشان از آن به «أوثق، اشرف و أخصر البراهين» تعبير مي کنند.

کتابنامه

1-   قرآن کريم

2-    آشتياني، ميرزا مهدي. (1367). تعليقه بر شرح منظومه. به اهتمام عبد الجواد فلاطوري و مهدي محقق. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

3-    ابن سينا، حسين ابن علي. (1383). الإشارات و التنبيهات. قم: نشر البلاغه.

4-    -----------------. (1364). النجاة. با ويرايش و ديباجه محمد تقي دانش پژوه. تهران: دانشگاه تهران.

5-    ابن محمد ترکه، علي. (1381). تمهيد القواعد. با مقدمه و تعليق سيد جلال الدين آشتياني. قم: بوستان کتاب.

6-    اردبيلي، سيد عبد الغني. (1381). تقريرات فلسفه‌ي امام خميني. تهران: مؤسسه‌ي تنظيم و نشر آثار امام خميني.

7-    جوادي آملي، عبدالله. (1372). تحرير تمهيد القواعد. تهران: انتشارات الزهراء.

8-    --------------. (1368).  شرح حکمت متعاليه. تهران: انتشارات الزهراء.

9-    حسن زاده ي آملي، حسن. (1365). نصوص الحکم بر فصوص الحکم. تهران: مرکز نشر فرهنگي رجاء.

10-   سبزواري، هادي ابن مهدي. (1351). اسرار الحکم. تهران: کتابفروشي اسلاميه.

11-  ------------------. (1372). شرح دعاي صباح. تحقيق نجفقلي حبيبي. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

12-   ------------------. (1981). تعليقه بر حکمت متعاليه. بیروت: دار احياء التراث العربي.

13-   ـ -----------------. (1413). شرح منظومه. باتعليقه ي حسن زاده ي آملي. تهران: نشر ناب.

14-   سهروردي، شهاب الدين يحيي. (1372: الف). مجموعه مصنفات. ج1. التلويحات اللوحية و العرشية. تصحيح و مقدمه‌ي هنري کربن. تهران: مؤسسه‌ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

15-   ----------------------. (1372: ب). مجموعه مصنفات. ج1. المشارع و المطارحات. تصحيح و مقدمه ي هنري کربن. تهران: مؤسسه‌ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

16-   --------------------. (1372: ج). مجموعه مصنفات. ج3. الواح عمادي. تصحيح و تحشيه و مقدمه سيد حسين نصر. تهران: موسسه ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

17-   --------------------. (1372: د). مجموعه مصنفات. ج3. پرتو نامه. تصحيح و تحشيه و مقدمه سيد حسين نصر. تهران: موسسه ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

18-   --------------------. (1372: هـ). مجموعه مصنفات. ج3. يزدان شناخت. تصحيح و تحشيه و مقدمه سيد حسين نصر. تهران: موسسه ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

19-   سيدحسینی، سيدصادق. (1379). مجله‌ي کلام اسلامي. شماره‌ي 34. قم: موسسه‌ي تحقيقاتي و تعليماتي امام صادق (ع).

20-   شيرازي، سيد رضي. (1383). درسهاي منظومه. تهران: انتشارات حکمت.

21-   شيرازي، قطب الدين. (1391). شرح حکمت الإشراق. تصحيح سيد محمد موسوي. تهران: انتشارات حکمت.

22-   شيرازي، محمد ابن ابراهيم. (1981). الحکمة المتعالية في الأسفار الأربعه. بیروت: دار احياء لتراث العربي.

23-   ------------------. (1388). الشواهد الربوبيه. مقدمه وتصحيح وتعليق سيد جلال الدين آشتياني. قم: بوستان کتاب.

24-   ------------------. (1361). العرشيه. تصحيح متن و ترجمه غلامحسين آهني. تهران: انتشارات مولي.

25-   ------------------. (1381). المبدأ و المعاد. تحقيق و تصحيح و مقدمه دکتر محمد ذبيحي و دکتر جعفر شاه نظري. تهران: بنياد حکمت صدرا.

26-   ------------------. (1342). المشاعر. باترجمه بديع الملک. تهران: انستيتو ايران و فرانسه.

27-   ------------------. (1378). المظاهر الإلهيّه. تحقيق و تصحيح و مقدمه سيد محمد خامنه اي. تهران: بنياد حکمت صدرا.

28-   طباطبايي، سيد محمّد حسين. (1362). نهاية الحکمة. قم: موسسة النشر الإسلامي.

29-   طوسي، خواجه نصير. (1407ق). تجريد الإعتقاد. به تحقيق محمد جواد حسيني جلالي. قم.

30-   عشّاقي اصفهانی، حسين. (1387). برهان‌هاي صديقين. قم.

31-   ----------------. (1389). وعاية الحکمة في شرح نهاية الحکمة. قم: مرکز مصطفي العالمي للترجمة و النشر.

 

 

 

 

 

We do not support the type of file you drop. Please try other file types.We do not support the type of link you drop. Please try link of other types.

 

 

 



1.       دانشيار دانشگاه تهران : kouchnani@ut.ac.ir

2.       دانشجوي کارشناسي ارشد دانشگاه تهران و دانش آموخته حوزه علميه قم: r.nejat@ut.ac.ir

[3] . الوجود الحقيقي إن کان واجباً فهو المطلوب وإلّا استلزمه لا لإنّه إذا لم يکن واجباً کان ممکناً فيلزم إما الدّور و إما التّسلسل أو المطلوب بل لأنّه يلزم من الرّفع الّذي في النّظرة الأولي وهي حمقاء الوضع بالنّظرة الثّانية بلا مؤونة زائدة...

print




شماره های فصلنامه
Skip Navigation Links.
Collapse فصلنامه شماره 1فصلنامه شماره 1
Collapse فصلنامه شماره 2فصلنامه شماره 2
Collapse فصلنامه شماره 3فصلنامه شماره 3
Collapse فصلنامه شماره 4فصلنامه شماره 4
Collapse فصلنامه شماره 5فصلنامه شماره 5
Collapse فصلنامه شماره 6فصلنامه شماره 6
Collapse فصلنامه شماره 7فصلنامه شماره 7