منزلت عقل از دیدگاه البانی
سید رضا مؤدب[*]
سیفعلی زاهدیفر**
مریمسادات مؤدب***
چکیده
منزلت عقل و محدوده دخالت آن در شریعت در حوزه پژوهش دینی نزد محققان محل گفتگو بوده است و همچنان محور بحث های مهم در شاخههای مختلف علوم اسلامی است. مکتب سلفیه و همچنین البانی که از حامیان این مکتب در دوره معاصر محسوب میشود حسن و قبح عقلی را انکار نموده و عقل را به عنوان منبعی از منابع شریعت قبول ندارد. وی تمام احادیث عقل را باطل و دست ساز می داند. همچنین او دفاع عقلانی از دین را که به عنوان علم کلام از آن یاد میشود، امری مستحدث میداند که در سلف امت، سابقه نداشته و بنابراین غیر مشروع میباشد. او معتقد است که علم کلام، ساحت شریعت را آلوده نموده است. در این نوشتار با نقاط ضعف عقاید وی آشنا میشویم.
واژگان کلیدی: محمد ناصر الدین البانی، سلفیه، روایات عقل، دفاع عقلانی از دین.
***
البانی کیست؟
محمدناصرالدین البانی در سال 1332 ه.ق در اشقودره پایتخت وقت آلبانی به دنیا آمد. پدرش از سلک روحانیان بود و البانی نه ساله بود که پدرش از آلبانی به دمشق کوچ نمود. وی دروس تجوید و قرآن و صرف و نحو و فقه حنفی را پیش پدر فرا گرفت و از شیخ راغب طباخ اجازه روایت دریافت نمود و نیز در دمشق محضر شیخ محمد بهجة البیطار را درک کرد. (الشیبانی، 1407: 1/44) وی در دوران جوانی به واسطه ی برخی از مقالات صاحب المنار، به سلفیه گرایش پیدا کرد و پس از مطالعاتی در این زمینه ثابت قدم تر شد. البانی، ابن تیمیه و ابن قیم الجوزیه و محمد بن عبدالوهاب را پیشوایان خود در این راه می داند. (العلی، 1422: 37) وی در دمشق و دانشگاه مدینه، سالیانی تدریس داشته و نیز برای ایراد سخنرانی به بعضی از کشورهای اروپایی و اکثر کشورهای عربی سفر کرده است. او شاگردان سلفی متعددی پرورش داده است، همچون: محمد عید عباسی، عمر سلیمان الأشقر، شیخ مهدی السلفی، عاصم القریوتی، مقبل بن هادی الوادعی و دیگران. (الشیبانی، 1407: 401/1)
وی از جانب علماء معاصر اهل سنت به خاطر تخصصش در حدیث ستوده شده است. قرضاوی وی را محدث بلاد شام دانسته و شیخ محمد غزالی او را استاد محدث و علامه و صاحب قدم راسخ در سنت دانسته است. بن باز وی را مجدد عصر دانسته و گوید زیر آسمان کبود عالم تر از او در حدیث ندیده ام. (العلی، 1422: 37) وی پژوهشهای فراوانی در زمینه عقلگریزی سامان داده که اهم آنها: « سلسله الأحادیث الضعیفه و الموضوعه و أثرها السییء فی الأمه» ؛ « سلسله الأحادیث الصحیحه » ؛ «ضعیف سنن أبی داود» ؛ «صحیح سنن أبی داود» و همینطور دیگر سنن است.
تأثیر پذیری البانی از مبانی فکری سلفیه
به نظر میرسد که مکتب سلفیه به احمد بن حنبل منتهی شود و ابن تیمیه آن را توسعه داده و ابن قیم الجوزیه و محمد بن عبدالوهاب آن را ادامه دادهاند.
مختصات فکری سلفیه
1- نقل بجای عقل بنیادی ترین جایگاه را در تفکر سلفی دارد. تمام مسائل دینی از راه ادله ی نقلی مانند قرآن، سنت و اجماع حل و فصل می شود و همیشه نقل بر تمام ادله عقلی مقدم است. (اسود، 1429: 346 )
2- بیشترین تلاش این مکتب مصروف تحقیق در سنت نبوی و احادیث آن است. حدیث صحیح چه در صحیحین و غیر آن به شرط اثبات صحت متبع بوده و باید به آن عمل شود و در موارد نظری، مصدر اعتقاد قرار می گیرد و بدین جهت اقوال هیچ یک از ائمه ی مذاهب در مقابل حدیث پیامبر (ص) ارزش ندارد. (عبد الرحیم، 1423: 73)
3- اهتمام به سلف امت، اعم از صحابه و تابعین و اتباع تابعین و ذکر فضائل ایشان، از اصول و مختصات آنهاست. از مهم ترین عقاید سلفیه، پیروی از روش سلف در فهم دین است و خروج از آراء سلف صالح را جایز ندانسته بلکه آن را بدعت تلقی میکنند. (بکر، 1422: 39)
4- پرداختن به مسائل عقیدتی از جمله توحید در رأس مبانی فکری سلفی است. ایشان خود را منادی توحید و دیگران را به اندک بهانهای از جرگه توحید خارج میدانند و در پرداختن به مسائل عقیدتی از روش کلامی و عقلی به شدت پرهیز میکنند. (اسود، 1429: 347)
5- تأویل از دیدگاه سلفیه – به ویژه در مورد صفات خبری- امری مذموم و نادرست است و به شدت از آن پرهیز میشود و دشمنی با تشیع در این مکتب بسیار ریشهدار است و در نظر ایشان باب اجتهاد بر روی همه مفتوح است و تقلید از ائمه مذاهب امری مذموم تلقی میشود. (اسود، 1429: 347 و فرید، 1424: 15)
عقل و قلمرو آن از دیدگاه البانی
جایگاه عقل و محدودهي دخالت آن در حوزهي امور شرعي از پيچيدهترين مسائل در حوزهي پژوهشهاي ديني است واغلب به علّت عدم تنقيح و تبیین منزلت آن افراط و تفريط در اظهار نظرها رخ داده است.در ميان مذاهب اسلامي درخصوص منطقه جواز و عدم جواز دخالت عقل در مسایل دینی آراء و نظرات متفاوتی مطرح است. سؤال تقدم عقل بر نقل و يا به عكس با اينكه از زمانهای پيشين مورد بحث بوده است هنوز طراوت خود را از دست نداده است. در الهيات شيعي مقام عقل بسيار رفيع و در فقه شيعه يكي از منابع اجتهاد است ولی مكتب سلفيه و به تبع آن الباني، اصالت را به نقل داده و براي عقل ارزش چنداني قايل نيست.
الباني در يكي از نوشتههايش مكتب شيعه را به خاطر قرار دادن عقل به عنوان منبعي از منابع تشريع، مورد انتقاد قرار داده است. او میگوید:
از عجايب مذهب شيعه اين است كه آنها عقل را يكي از مصادر تشريع دانسته و قائل به حسن و قبح عقلي هستند (البانی، 1408: 3/159)
عبارت فوق نشان ميدهد كه الباني با حسن و قبح عقلي مخالف است و بیان میدارد كه سلفيه چنین نظراتی را به رسميت نميشناسد. البته چون تفکر البانی به شدت به نقل و اثر وابسته است لازم است موضع فکری خود را نسبت به عقل و احاديثي كه در مورد عقل صادر شده است مشخص نمايد. وی این دیدگاه فکری خود را در ضمن آثار خویش بیان کرده است.
تضعیف روایات عقل توسط البانی
الباني ، كتاب و موسوعه بزرگ حديثي خود یعنی سلسلهالاحاديث الضعيفه و الموضوعه را با نقد احادیث عقل شروع كرده و به بررسي و تعيين اعتبار آنها از نظر صحت و سقم پرداخته است. نخستین آن احادیث، روایت محکم و سازنده «الدين هو العقل و من لادين له لا عقل له» است. (البانی، 1408: 1/53)
البانی بعد از تتبع اين احاديث از منابع گوناگون، حكم به كذب و جعلی بودن همهي آنها ميكند. چنين به نظر ميرسد كه البانی تمامي آنچه در مورد فضيلت عقل در احاديث بيان شده را ضعيف و يا دستساز ميداند و میگوید: «من تمامي آنچه را كه ابن ابي الدنيا در كتابش «العقل و فضله» آورده تتبع نمودم و همهي اين احاديث را فاقد حجيت تشخيص دادم». (البانی، 1408: 1/53) احاديث مربوط به عقل با عبارات گوناگوني روايت شده كه الباني همهي آنها را به نوعي گزارش و سپس نقد كرده است. یکی از نمونهها این حدیث است: «قوام المرء عقله و لادين لمن لاعقل له» (البانی، 1408: 1/56) البانی اين روايت را موضوع ارزيابي كرده است.
او معتقد است که راوی این احاديث، داود بن محبر است كه صاحب كتاب «العقل» بوده و ذهبي نیز آرزو كرده است كه اي كاش داود اين كتاب را نمينوشت؛ (البانی، 1408: 1/56) هر چند دارقطني گفته كتاب «العقل» از موضوعات ميسرة بن عبدربه بوده و داود بن محبر آن را دزديده و با اسانيد ساختگي منتشر نموده است. (البانی، 1408: 1/56 و رجوع شود به: 2/84 ، 2/194، 3/172، 3/408، 5/391، 3/398 و خطیب تبریزی، 1399: 3/98) و فتواي ابن تیمیه نيز نادرستی و جعل حدیث یاد شده میباشد. (البانی، 1408: 5/368 و 5/398) البته روشن است که اين بدان معنا نيست كه سلفيه و شخص الباني عقل و استدلال را اصلا قبول ندارند. واضح است كه هيچ انسان عاقلي حجيت مطلق عقل را زير سؤال نميبرد و ادعاي سلفيه بر آن است كه در مكتب اسلام هيچ چيزي وجود ندارد كه با عقل صريح يا نقل صحيح در تعارض باشد (ذهبی، 1402: 49) بنابراين يكي از معيارهاي الباني براي انتقاد از احاديث و آراء، مخالفت آنها با عقل است. (البانی، 1408: 2/395، 3/267 و همان، 1405: 1/301) ولی حقیقت این است که در مكتب الباني اصالت با نقل است و اگر چيزي از منقولات براي او ثابت شود وي و مكتبش آن را خواهد پذيرفت هر چند با عقل كاملاً مخالف باشد لكن به هيچ وجه اعتراف نخواهد كرد كه اين مسأله با عقل مخالف است بلكه به وجهي آن را توجيه خواهد نمود. چنانکه اين امر در صفات خبريه و اثبات علو، استعلاء و يد و سمع و بصر براي خداوند، كاملاً واضح و آشكار است الباني همهي اين صفات را براي خداي متعال قائل است ولي آن را خلاف عقل نميداند. همچنين معتقد است که رؤيت خدا در آخرت و اينكه كسي خدا را در خواب ببيند می تواند درست باشد . (البانی، 1412: 52)
مطلب شگفت انگیزی كه ميتوان آن را شاهد بر اين نتيجهگيري دانست، كلامي از الباني ذيل حديث خلقت آدم میباشد. آن حدیث چنین است :
« اِنَّ في ابن ادم مضغة اذا صلحت صلح سائر جسده و اذا فسدت فسد سائر جسده ألا و هي القلب » ( ابی داود، 1410: 107 و طبرانی، 1388: 1/137 و ابن کثیر، 1407: 8/269 و البانی 1405، 6/465) در وجود فرزندان آدم تکه گوشتی است که اگر سالم باشد تمام جسدش سالم و اگر فاسد شود تمام جسدش فاسد خواهد شد که این عضو همانا قلب است.
الباني در خصوص حدیث یاد شده ميگويد: گرچه يكي از پزشکان با اعتراض گفت که مغز مقر عقل و كار قلب، پخش خون به جسد انساني است ولی من معتقدم که قلب، مركز عقل است زیرا خداوند هم ميفرمايد: «وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»[1] (حج: 22، آیه 46) و نميفرمايد و لكن «تَعمَي القلوبُ الّتي في الرُّئوسِ»[2] (البانی، 1405: 1/301)
مکتب سلفی، تمامی روایاتی را که در مدح عقل در کتب روایی ذکر شده به نوعی تضعیف نموده و یا دستساز قلمداد کرده است. از نظر سلفیها ایشان مهمترين آفتي كه احاديث عقل را از حجيت انداخته، وجود داود بن محبر در اين احاديث است، زیرا " داود بن محبر" از نظر بسياري از رجاليون با عناوين گوناگوني تضعيف شده و حتي ابن حجر آن را متروك الحديث خوانده است. (ابن حجر، 1411: 250)
بنابراين همه احاديث عقل از اعتبار ساقط است. در حالي كه چنین دیدگاهی نادرست است و بايد در شخصيت داود بن محبر از نظر رجاليون دقت نظر بيشتري شود. با تعمّق در اظهار نظرهاي گوناگوني كه در جرح و تعديل «داود» به كار رفته مشخص ميشود كه داود از نظر شخصيت ديني اشكالي نداشته بلكه بعضي جهتگيريهاي خاص فكري باعث جرح او از طرف رجاليون اهل سنّت شده است. گزارش ابن حجر در تهذيب التهذيب از داود بن محبر چنين است:
عبدالله بن احمد به نقل از پدرش میگوید که وی آشنا به حدیث نبود. بخاری به نقل از ابن معین گوید: وی معروف به نقل حدیث بود و حدیث را مینوشت و کذاب نبود و از پدرش روایت میکرد و فردی ثقه بود ولی به حدیث جفا نمود. جوزجانی گوید: از همه حدیث نقل میکرد و مضطرب الامر بود. ابوزرعه گوید: ضعیف الحدیث بود. ابوداود گوید: ثقهای است نزدیک به ضعیف. از یحی بن معین کلامی نقل شده که به توثیق نزدیکتر است. صالح بن محمد بغدادی گوید: ضعیف و صاحب احادیث منکر است گاهی دروغ میگفت. نسائی گوید: ضعیف است. دارقطنی گوید: متروکالحدیث است و بعد از معرفي اجمالي كتاب «العقل» مينويسد: وی احادیث خوبی به غیر از آنچه در کتاب عقل نوشته است، دارد. و در اصل او فردی صدوق بوده در حالی که احمد بن حنبل وی را تکذیب نموده و ابن حبان معتقد است که حدیث وضع میکرده و ازدی وی را متروک خوانده است. (ابن حجر، 1409: 3/4-173)
با تامّل در دیدگاه های یاد شده به نظر میرسد كه كلام ناقدين «داود» يكسان نبوده و بسیار متفاوت میباشد و شامل عباراتی مانند كذاب و متروك الحديث كه از بالاترين مراتب جرح به شمار ميرود تا ضعيف الحديث و ضعيف است ولی برخی نیز او را توثیق کردهاند.
نكته مهم و اساسي در تحليل جملات فوق كلام كليدي ابن معين در اين زمينه است. ابن معين گويد: همواره حدیث مینوشت و با عنوان محدث مشهور بود تا اینکه حدیث را ترک کرد و با معتزله همراه شد و این گروه او را از نظر عقیده منحرف کردند در حالی که او از نظر حدیث ثقه است. از عبارات یاد شده درباره داود، نکات زیر استفاده میشود:
الف: او جزء محدثين بوده و حتي معروف به تحديث بوده است.
ب: بعد از مدتي كه به كار حديث اشتغال داشته گرايش اعتزالي پيدا ميكند و به قول ابن معين معتزله او را به فساد عقيده ميكشانند.
ج: او فردي ثقه بوده؛ ولی متروک الحدیث است.
بنابراین معلوم است تمام كساني كه وي را جرح كرده و حتي تكذيب نمودهاند به خاطر گرايشهاي عقلي و وابستگي او به «معتزله» بوده است. كلام احمد بن حنبل و پسرش و نيز بخاري و بقيه محدثين هم چون نسائي در اين خصوص جالب توجه است. اینان که از مخالفان سرسخت معتزلهاند، او را تخطئه کردهاند. البته اين جبههگيريها بين اهل معقول و محدثين پيوسته برقرار بوده و محدثين از طرف متكلمين همچون معتزله متهم به ضعف عقل و انديشه و درايت فكري بودهاند. (اعظمی، 1402: 4-403)
مخالفت البانی با دفاع عقلانی از دین
علم كلام از شريفترين علومي است كه وظيفه دفاع از دین را به عهده گرفته و از استدلالات عقلی بهرهمند شده است. ديدگاه الباني در مورد عقل ميتواند تا حدود زيادي نشانگر اعتقاد او در مورد علم كلام باشد. به نظر وی آنچه سلف صالح به آن اعتقاد داشته يا بر طبق آن عمل نمودهاند معيار داوري در همهي مسائل شرعي است و مباحث عقلي و وارد شدن در عمق مسائل دين و معرفت ديني و همچنين معيار قرار دادن عقل در صحت و سقم مسائل و گزارههاي ديني به هيچوجه شايسته نيست. الباني چنين نقل ميكند که برای عقائد، چیزی مضرتر از علم کلام و حکمت یونان وجود ندارد (ذهبی، 1402: 30) در جايي ديگر علم كلام را علمي آلوده و متلوث بيان ميكند كه ساحت شريعت را آلوده نموده است. (ذهبی، 1402: 32)
او معتقد است كه علم كلام از بزرگترين فتنههايي است كه باعث انحراف بعضي از فرق اسلامي در مورد عقائد صحيح و اصيل اسلام شده است (البانی، 1398: 57) و نيز از علم كلام كه بعضي بواسطه مباني آن علم، برخی از احاديث را نقد ميكنند به خدا پناه ميبرد (البانی، 1399: 2/113) و بايد از اين علم دوري جست. او اعلام میکند که دوري از آن علم و حتي نفرت از آن را آموختهاست (البانی، 1405: 1/132) و همو می گوید هر چيزي كه در ميان سلف نبوده و يا سلف صالح مخالف آن بوده ، مبغوض است و علم كلام چنين است. (البانی، 1405: 1/90) اگر با استفاده از مباني علم كلام كه غالباً عقلاني است به عقايد سلفي و همچنين روش تصحيح و تضعيف احاديث توسط آنها بنگريم، معلوم میشود که اين عقايد تاب مقاومت در برابر عقل صريح و استدلالي را نخواهند داشت و فرو خواهند ريخت.
از طرفی البانی معتقد است که روايات آنچه را كه براي دين و دنياي انسان مفيد و يا لازم بوده بيان كردهاند و لزومي ندارد كه به بحثهاي عقلي فلسفي يا كلامي وارد بشويم و اگر در مسئلهاي از مسائل، حديث ثابتي از رسول خدا وجود داشت كه جواب آن سؤال يا مسئله بود ميپذيريم و ديگر به بحثهاي عقلي پيرامون آن وقعي نمينهيم و اصلاً ما از اين گونه مباحث منع شدهايم.
در حدیث آمده است که: «انّ اول شي خلقه الله تعالي القلم و امره ان يكتب كل شي يكون». (حاکم نیشابوری 1406، 2/498، هیثمی 1408، 7/190، ابی یعلی موصلی بی تا، 4/217، متقی هندی 1409، 6/122، البانی 1405، 1/207) اولین چیزی که خداوند متعال آن را خلق کرد قلم بود و به او امر کرد که همه حوادث را بنویسد.
آلبانی میگوید:
1- حديث فوق نشان ميدهد كه اولين مخلوق قلم است نه عرش و نه نور محمدي (ص). واينكه عرش اولين مخلوق باشد اجتهادي از سوي ابن تيميه است و اين اجتهاد در مقابل نص است.
2- اين روايت قول كساني را كه بعضي از پديدهها را ازلي ميدانند رد ميكند و ميگويد اولين چيزي كه خلق شده قلم است و قبل از قلم مخلوقي نيست.
از نظر او بحثهايي كه فلاسفه و متكلمين در اين زمينه مطرح نمودهاند همگي بيحاصل خواهد بود چون پيامبر اکرم (ص) جواب مسئله را داده و حقیقت را بيان فرموده است. (البانی، 1405: 1/207) البته الباني از اصطلاحات متكلمين نيز اظهار نارضايتي ميكند زيرا كه اين الفاظ در شرع استعمال نشده و سلف صالح نيز آن را به كار نبرده است. مثل «قديم» كه لفظي است كه زياد در الهیات استعمال ميشود. (البانی، 1398: 30)
نكته مهم ديگري كه به اين مباحث بايد اضافه شود اين است كه الباني و وفاداران به مكتب سلفي، تخصص در مباحث عقلی ندارند و بدین جهت ورود آنها در مسائل الهيات بالمعني الاخص، يعني خداشناسي، بدون اطلاع وسيع از مباني عقلي غلط است. اینان در مسائل مزبور به اظهار نظرهای عجیبی روی آوردهاند که ما به دو نمونه اشاره میکنیم:
الف- ابن تيميه در رساله تدمريه گويد: فقط معدوم است که قابل رؤیت نیست (کورانی بی تا، 48) و او در امكان رويت پروردگار در آخرت گويد كه چيزي كه ديده نميشود معدوم است. اگر معدوم نباشد بايد ديده شود و اين تجربه گرايي و حس گرايي شديد ابن تيميه را ميرساند و الباني نيز در مورد كسانيكه خدا را اينگونه وصف ميكنند که نه در بالا نه در پايين نه در راست و نه چپ قرار دارد و نه داخل است و نه خارج ، معتقد است که در واقع خدا را نيست و معدوم محض انگاشته اند و گرنه خدا بايد يكي از اين اوصاف را داشته باشد. (ذهبی، 1402: 52)
ب- ابن تیمیه و به تبع او البانی معتقدند که جمله «الله في كل مكان» با صفت علوّ پروردگار در تضاد و تنافي است و اگر بگوييم خدا در همه جا حضور دارد هم با صفت علو و هم با حديث جاريه كه ميگويد خدا در آسمان است مخالف است؛(ذهبی، 1402: 53) گرچه، اينگونه سخنان از كساني مانند البانی و سلفیه كه تأمل کافی نكرده و با مبانی عقلی آشنا نيستند، بعيد نيست و چون متكلمين مذاهب اعم از شيعه و معتزله و ديگر فرق ، مبانی فکری امثال الباني را باطل دانسته و استدلالهاي آنها را تضعیف کرده اند، مبغوض سلفيه و شخص الباني قرار گرفتهاند.
نتیجه
البانی عقل را معتبر ندانسته و تمام روایاتی را که در فضیلت عقل صادر شده است، دست ساز و مجعول ارزیابی نموده است. وی داود بن محبر راوی این احادیث را غیرثقه و جعل کننده حدیث معرفی نموده است در حالیکه با توجه به منابع رجالی مشخص گردید که وی فردی ثقه بوده و به خاطر گرایش های اعتزالی مغضوب رجالیون واقع شده است. البانی دفاع عقلانی از دین را که توسط علم کلام انجام مگیرد، مقبول ندانسته و روایات را در پاسخگویی به مسایل کافی می داند. این رویکرد موجب گردیده که بسیاری از احادیث که عقل قطعی مضمون آنها را رد میکند مورد پذیرش او قرار گرفته و اعتقاد به آنها لازم و واجب شمرده شود؛ مانند داشتن دست و تجسّم خداوند.
وی سلفی عقلستیزی است که نه تنها از عقل و مبانی عقلی گریزان است، بلکه از نقل نیز متنفر است؛ چرا که تمام روایات مربوط به عقل را تکذیب کرده است.
معلوم نیست او با آیات متعددی از قرآن کریم که عقلگرایی را ستوده و عقلگریزی را نکوهیده، چه برخوردی دارد!
اگر دین خدا از پشتوانه عقل سلیم و خرد فرهیخته و حکیم برخوردار نباشد، به دست مغرضان و جاهلان مسخ خواهد شد.
کتابنامه
1- ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی. (1417). تقریب التهذیب. بیروت: دار المعرفه
2- ------------- (1409). تهذیب التهذیب. بیروت: دار الفکر
3- ابن کثیر، اسما. (1407). البدایه و النهایه. بیروت: دارالفکر
4- ابی داودسجستانی، سلیمان بن اشع. (1410). السنن. بیروت: دارالفکر
5- اسود، محمد عبد الزاق. (1429). الاتجاهات المعاصره. دمشق: دار الکلم الطیب
6- الاعظمی، محمد مصطفی.(1402). منهج النقد عند المحدثین. ریاض: مکتبه الکوثر
7- البانی، محمد ناصر الدین. (1399). ارواءالغلیل فی تخریج احادیث منار السبیل. بیروت: المکتب الاسلامی
8- -------------- (1405). سلسله الاحادیث الصحیح. بیروت: المکتب الاسلامی
9- -------------- (1408). سلسله الاحادیث الضعیفه. ریاض: مکتبه المعارف
10- -------------- (1415). ظلال الجنه فی تخریج کتاب السنه. ریاض: مکتبه المعارف
11- -------------- (1398). العقیده الطحاویه شرح وتخریج. بیروت: المکتب الاسلامی
12- بکر، علاء. (1422). ملامح رئیسیه للمنهج السلفی. اسکندریه: دارالعقیده
13- خطیب تبریزی، محمد بن عبدالله. (1399). مشکاه المصابیح. تحقیق شیخ البانی. بیروت: المکتب الاسلامی
14- ذهبی، محمد بن احمد. (1402). مختصر العلو للعلی الغفار. تحقیق شیخ البانی. بیروت: المکتب الاسلامی
15- شیبانی، محمد بن ابراهیم. (1407). حیاه الالبانی واثاره و ثناءالعلماء علیه. کویت: الدار السلفیه
16- طبرانی، سلیمان بن احمد. (1388). المعجم الصغیر. مدینة المنوره: المکتبه السلفیه
17- عبدالرحیم، احمد قوشتی. (1423). مناهج الاستدلال علی مسائل العقیده. قاهره: دارالعلوم
18- العلی، ابراهیم. (1422). محمد ناصر الدین الالبانی محدث العصر و ناصر السنه. دمشق: دارالقلم
19- فرید، احمد. (1424). السلفیه قواعد و اصول. اسکندریه: دارالعقیده
20- کورانی، علی. (بی تا). الوهابیه و التوحید. بیروت: دار السیره
21- متقی هندی، علاءالدین علی. (1409). کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال. بیروت: الرساله
22- هیثمی، علی بن ابی بکر. (1408). مجمع الزوائد و منبع الفواید. بیروت: دار الکتب العلمیه
پینوشت
[*]- استاد دانشگاه قم
**- استادیار دانشگاه تربیت معلم آذربایجان
***- دانشجوی دانشگاه قم
[1] - ولی دلهایی که در سینههاست، کور میشوند.
[2] - مغزهایی که در سرهاست، کور میشوند.