منزلت عقل در روایات
شکرالله جهان مهین*
چکیده
اسلام برای عقل ارزش فراوانی قائل است و حجّیت آن را می پذیرد و به ایمانی که متکی به عقل نباشد چندان بهایی نمی دهد و برای ایمان و اعمالِ نیکِ کم عقلان و سفیهان ارزش چندانی قائل نیست.
اسلام شرط مکلّف شدن به هر نوع تکلیفی و پذیرش هر مسئولیتی، چه دینی و چه اجتماعی، بهرهمندی فرد از نیروی تعقّل می داند.
در روایات اسلامی از عقل به عنوان پیامبر درونی تعبیر می شود و فقهای شیعه عقل را یکی از ادّله چهارگانه استنباط احکام شرعی به حساب می آورند؛ و علم و تجربه به برکت عقل کارآیی لازم را پیدا می کنند و نقش عمدهی عقل در تعدیل غرائز و عواطف و احساسات انسان قابل انکار نیست. روایات منقول در مقاله نیز عهدهدار بیان این حقایقند.
واژگان کلیدی: عقل، دین، مسئولیت، وحی، غرائز
***
عقل و دین
اسلام تنها دینی است که پیروان خود را موظف می کند تا اصول دینی و اعتقادی و ایمانی خود را با اتکاء به عقل و استدلال عقلی بپذیرند، امری که در هیچ یک از ادیان دیگر سابقه ندارد.
استاد شهید مطهری می نویسد: «در هیچ دینی از ادیان دنیا به اندازه اسلام از عقل یعنی از حجّیت عقل و از سندیّت و اعتبار عقل حمایت نشده است.» (مطهری، 1367: 152)
علاوه بر این اسلام از پیروان خود می خواهد تا همه شئون زندگی ی انسانی و اسلامی خویش را به هدایت عقل سر و سامان بخشند؛ چه در غیر این صورت ایمانشان سست و نتایج اعمال نیک آنها کمارزش و چه بسا بیارزش تلقی شود.
مرحوم مجلسی از ابن عباس نقل می کند که گفت اساس دین بر عقل نهاده شده و واجبات بر پایه عقل نهاده گشته و به وسیله عقل، خداوند شناخته می شود و به او توسل پیدا می کنند و انسان عاقل از هر تلاشگری که کارش متکی به عقل نیست به خدا نزدیک تر است و یک ذرّه کار نیک که از فرد عاقل سرزند برتر است از هزار سال جهاد جاهل. (مجلسی، 1382: ج1، ص94)
حسن بن جهم میگوید:
جمعی از یاران ما، در حضور امام رضا (علیه السلام) به گفتگو پرداختند و ذکر عقل به میان آمد. حضرت فرمود: دیندارانی که عقل ندارند ارزشی ندارند و مورد اعتنا نیستند. عرض کردم جانم به فدایت، برخی افراد که به آئین شیعه گرویدهاند و به نظر ما خوش عقیده هم می باشند عقل شایسته ای ندارند، فرمود: خدا با آنان حرفی ندارد زیرا خدا عقل را آفرید و به او فرمود: روآور، روآورد و به او فرمود: پشت کن، پشت کرد، خدا فرمود: به عزّت و جلالم سوگند که بهتر و محبوبتر از تو نیافریدم و مؤاخذه و عطایم متوجه توست. (کلینی، 1392: ج1، ح32)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) از عده ای که در محضرش بودند و از مردی تعریف می کردند، پرسید: عقل و خرد او چگونه است؟ عرض کردند ای رسول خدا! ما از کوشش او در عبادت و کارهای خوب او سخن به عرض شما میرسانیم و شما درباره عقل و خرد او از ما سؤال می کنید؟ حضرت فرمود: همانا آدم نابخرد با بیخردی خود کارهایی بدتر از زشتکاری فرد نابکار مرتکب میشود. و فردای قیامت بندگان به اندازه عقل خود به درجات دست می یابند و به مقام قرب پروردگارشان می رسند (حرّانی،1363: 54)
و باز فرمود: «اِنَّما یُدْرَکُ الخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ.» (همان) همانا تمام خیرها و خوبیها به وسیلۀ عقل حاصل میشود و کسی که عقل ندارد دین ندارد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مَنْ کانَ عاقِلاً کانَ لَهُ دینٌ وَ مَنْ کانَ لَهُ دینٌ دَخَلَ اﻟْﺠَﻨََّﺔَ» (کلینی،1392: ج1، ح6) هرکس که عاقل باشد دیندار است و هر کس که دیندار باشد به بهشت می رود.
علی(علیه السلام) فرمود: «هرکس یک خصلت نیک و پایدار به من دهد (داشته باشد) به خاطر آن یک صفت او را می پذیریم و از نداشتن صفات دیگرش می گذرم ولی از نداشتن عقل و نداشتن دین چشم پوشی نمی کنم زیرا در بی دینی امنیت نیست و زندگی در ترس و هراس لذت بخش نباشد و نبودن عقل، نبودن زندگی است، بی خرد جز مرده ای بیش نیست و بی عقلان جز با مرده ها مقایسه نمی شوند.» (همان، ح30)
باری، زیر بنایی بودن عقل نسبت به ایمان تا حدی است که خداوند در قرآن خویش حتی در یک آیه هم بندگان را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن و یا به هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند یا راهی را کورکورانه بپیمایند، و حتی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل، ملاکهای آنها را درک نمیکند نیز به چیزهایی که در مجرای احتیاجات قرار دارد علت آورده است، مانند «اِنَّ الصَّلوﮤَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشاءِ والمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللهِ اَکْبَرُ» (عنکبوت(29)، آیه45) همانا نماز از بدکاری و منکرات جلوگیری میکند، و یاد خدا بزرگتر است. و موارد دیگر. (طباطبائی، 1427: ج5، ص218)
عقل و تکلیف و مسئولیت
انسان موجودی مکلّف و مسئولیت پذیر است و باید در برابر مقامی عالی که بر او تکلیف قرار داده است پاسخگوی اعمال و رفتار خود باشد و به دنبال آن و پس از حسابرسیها نتایج خوب و بد اعمال خویش را دریافت کند و اما از آنجائی که این مقام عالی ممکن است قانون اجتماعی، یا وجدان اخلاقی و یا مرجع دینی و... باشد مسئولیت ها به اعتبار آنها متفاوت می شود اما آنچه در همه آنها معیار و ملاک تکلیف و پذیرش مسئولیت به حساب می آید، برخورداری شخص از نیروی عقل سالم است. به همین علت برعهده بی خردان و حتی کم خردان، تکلیف و مسئولیت شرعی و اجتماعی گذارده نمیشود. اما به فرموده مرحوم مجلسی، عقلی که معیار تکلیفها و مسئولیتها و ثوابها و عقابها میباشد عبارت است از نیروئی که خیر و شر را تشخیص میدهد و توان تمییز دادن بین آنها را دارد و به علل و اسباب امور و به عوامل رسیدن و موانع نرسیدن به آنها شناخت دارد. (مجلسی، 1382: ج1، ص99)
آیات و روایات پرشماری پیام آور این حقیقت و هشدار دهنده ی این واقعیت اند که دنیا محل تکلیف و عمل و قیامت جای حساب و ثواب و عقاب است و به تعبیر علی (علیه السلام): «اِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسابَ و غداً حِسابٌ وَ لا عَمَلَ.» (نهج البلاغه، خطبه42) اکنون (دنیا) هنگام عمل است نه حساب و فردا (قیامت) وقت حساب است نه عمل.
از طرف دیگر اشاره شد که طبق آموزه های دینی ملاک هر تکلیف و مسئولیت و میزان هر ثواب و عقابی عقل است.
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «چون خداوند عقل را آفرید به او فرمود پیش بیا، پیش آمد بعد فرمود عقب برو عقب رفت آنگاه خداوند فرمود به عزّت و جلال خود م سوگند می خورم که خلقی را بهتر از تو نیافریدم فقط ترا فرمان دهم و تنها تو را نهی کنم و تو را ملاک ثواب و کیفر قرار خواهم داد.» (کلینی،1392: ج1، ح26)
و فرمود: «اِنّما یُداقُّ اللهُ العِبادَ فِی الحِسابِ یَوْمَ القِیاﻣَﺔِ عَلی قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العُقُولِ فِی الدّنیا.» (همان، ح7) خداوند به وقت حساب در روز قیامت بندگان را به اندازه عقلی که در دنیا به آنان عنایت کرده است مورد بازخواست و خرده گیری قرار می دهد.
اسحاق بن عمار میگوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم قربانت گردم من همسایه ای دارم که بسیار نماز میخواند و بسیار صدقه میدهد و بسیار هم به حج میرود و آدم بدی هم نیست. حضرت فرمود: «ای اسحاق عقل و خردش چگونه است.» گفتم: قربانت گردم عقل و خردی ندارد. فرمود: «این کارها مقام او را بالا نمی برد.» (همان، ح19)
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «در کتاب علی علیه السلام خواندم که ارزش هرکس به اندازهی شناخت اوست. همانا خداوند تبارک و تعالی مردم را به اندازه عقل و فهمی که در دنیا به آنان داده است حسابرسی می کند. (ری شهری، 1375: ج3، ص2035)
عقل و وحی
انسان فطرتاً موجودی کمال جو و سعادت طلب است و همۀ تلاش های خود را دانسته یا نادانسته برای تحقق این امر فطری بکار می برد و از هر عاملی که بداند و یا احتمال دهد که می تواند او را در رسیدن به هدف یاری دهد استمداد می جوید و در این وادی به حقیقت باید پذیرفت و اذعان نمود که مهمترین و پرتوان ترین عاملی که می توانند بشر را در رسیدن به کمال و سعادت یاری دهند وحی است و سپس عقلی که به برکت وحی کارآمدی خود را توانمند ساخته و به اثبات رسانیده باشد و در روایات متعدد اسلامی این دو یار دیرینه به عنوان حجّت های الهی در بین مردم معرّفی گشته اند.
1- امام کاظم (علیهالسلام) فرمود: یا هِشامُ اِنَّ لله عَلَی النّاسِ حُجَّتَیْنِ ﺣُﺠﺔً ظاهِرَﮤً وَ ﺣُﺠﺔً باﻃِﻨَﺔً فَاَمَّا الظّاهِرَﮤُ فَالرُّسُلُ وَالْاَنبیاءُ وَ الاَﺋَﻤﺔُ وَ اَمَّا الْباﻃِﻨَﺔُ فَالْعُقُولُ. (کلینی، 1392: ج1، ح12) خداوند را در بین مردم دو حجّت و راهنما است، یکی آشکار و دیگری پنهان، حجت و راهنمای ظاهری خداوند در بین مردم رسولان و انبیاء و امامان هستند و حجت و راهنمای باطنی خداوند، عقلهای مردم است.
2- امام صادق (علیهالسلام) فرمود: ﺣُﺠﺔُ اللهِ عَلَی الْعِبادِ النَّبیُّ وَاﻟْﺤُﺠﺔُ فیما بَینَ العِبادِ وَ بَیْنَ اللهِ العَقْلُ. (همان، ح22) حجّت خداوند بر مردم، پیامبر است و حجّت بین مردم و خداوند، عقل است.
گفتنی است که چون پیامبران الهی عهدهدار تربیت انسانها و هادیان واقعی بشر به سوی کمال مطلقاند، طبیعی است که خود باید از حد اعلای رشد عقلی برخوردار باشند تا تلاشهای خستگیناپذیر و راهنمایی و رهنمودشان به نحو مطلوب ثمرهی نیکو و ارزشمند خود را به بار آورد، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «خدا در بین بندگانش چیزی بهتر از عقل تقسیم نکرده زیرا خواب عاقل بهتر از شب بیداری جاهل است، و در خانه ماندن عاقل بهتر از رنج جهاد جاهل است، خدا پیامبر و رسولی را برانگیخته نکرد مگر آنکه عقل او را کامل کرده و عقلش برتر از عقل همه امتش بود. (همان، ح11)
عقل و اصول و فروع دین
در یک تقسیمبندی کلی همه معارف دینی به دو بخش قابل تقسیم میباشد، یکی اصول دین و دیگری فروع دین.
مسائل مبدأ و معاد و نبوت را اصول دین نامند که اعتقاد به آنها باید بر پایه علم و یقین باشد که این علم و یقین نیز باید از طریق عقل نظری و استدلال عقلی به دست آید، لذا تقلید در اصول دین جایز نیست و منحصراً باید از راه تحقیق و استدلال حاصل شود. در اصول دین، جز عقل نظری، هیچ چیز دیگری حق مداخله ندارد. یعنی اگر از شما بپرسند که به چه دلیل به خدا ایمان آوردهاید، باید دلیل عقلی بیاورید. (مطهری،1367: 152) اما در فروع دین، نقش و کارایی عقل به نحو دیگری است. در اینجا به نظر همه فقهای شیعه، عقل یکی از منابع چهارگانه استنباط احکام به حساب می آید که فقیه با شرائط خاص، حکمی از احکام الهی را به کمک عقل به دست میآورد. یعنی گاهی فقیه یک حکم شرعی را به دلیل عقل کشف میکند بدین معنا که از راه استدلال و برهان عقلی در مییابد که در فلان مورد، فلان حکم وجوبی یا تحریمی است و یا فلان حکم چگونه است و چگونه نیست.
به بیان دیگر یکی از مسلّمات اسلامی، خصوصاً از نظر ما شیعیان این است که احکام شرعی تابع و منبعث از یک سلسله مصالح و مفاسد واقعیاند، یعنی هر امر شرعی به علت یک مصلحت لازم الاستیفاء می باشد و هر نهی شرعی، ناشی از یک مفسده واجب الاحتراز است که اگر آن مصالح و مفاسد نمیبود نه امری بود و نه نهیی، و آن مصالح و مفاسد به نحوی است که اگر عقل انسان به آنها آگاه گردد همان حکم را میکند که شرع کرده است.
متقابلاً اگر در مواردی، عقل به مصالح و مفاسد احکام پی نبرد ولی ببیند که شارع در این جا حکمی دارد حکم میکند که قطعاً در اینجا مصلحتی در کار بوده والا شارع حکم نمیکرد، پس عقل همانطور که از کشف مصالح واقعی، حکم شرعی را کشف میکند از کشف حکم شرعی نیز به وجود مصالح واقعی پی میبرد.
اینجاست که در فن اصولِ فقه قاعده ای وجود دارد که قاعده ملازمه است و به ملازمه ی حکم عقل و شرع معروف است و با عبارت: «کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ وَ کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ[1]» بیان و مطرح می شود. (مطهری، 1358: 41-38 و همو، 1357: 32) یعنی هر کجا و هر وقت که عقل بر اساس معیارهای واقعی خود، حکمی را تشخیص دهد و فرمانی را صادر کند شرع مقدس بر آن صحّه میگذارد و میپذیرد و متقابلاً هر زمان که شرع مقدس حکم و فرمانی داشته باشد عقل صد در صد با آن موافق است و آن را پذیرا میگردد. بدین ترتیب مقام والای عقل و نقش آفرینی آن در کشف احکام و تلازم آن با قرآن و سنّت روشن میگردد.
عقل و تجربه
ضرب المثل معروفی است که میگوید: اَلتَّجْرﺑَﺔُ فَوْقَ الْعِلْمِ؛ این جمله حاکی از آن است که قسمتی از معلومات ما برخاسته از تجربههای ماست و علاوه بر این میرساند که آگاهیهای تجربی، فراتر از آموختههای ذهنی بدون تجربه میباشد و مهمتر آنکه بدانیم که هم آموزههای ذهنی و هم آموزههای تجربی، در باروری خود به فعالیتهای عقلانی نیازمندند و روایات اسلامی نیز به طور صریح اعلام می دارند که تکیهگاه علم و تجربه، عقل آدمی است.
علی (علیه السلام) فرمود: عقل بر دو قسم است یکی عقلی که به طور طبیعی نصیب بشر میشود و دیگری عقلی که از راه شنیدن سخنان دیگران و فرا گرفتن معلومات این و آن عاید انسان میگردد؛ ولی برای کسی که عقل طبیعی و سالم ندارد شنیدن مقالات و سخنان علمی سودبخش نیست مانند کسی که چشمش نابیناست و نمیتواند از پرتو نور آفتاب استفاده کند و چیزی را ببیند. (فلسفی،1363: ج2، ص304)
و باز فرمود: «اَلْعَقْلُ عَقْلانِ عَقْلُ الطَّبْعِ وَ عَقْلُ التَّجْرَﺑَﺔِِ وَ کِلاهُما یُؤَدِّی اِلی اﻟﻤَﻨْﻔَﻌَﺔِ وَالْمَوثُوقُ بِهِ صاحِبُ الْعَقْلِ وَالدّینِ.» (مجلسی، 1382: ج78، ص6) عقل بر دو نوع است عقل طبیعی و عقل تجربی و هر دو تای آنها به سود انسان منجر میشود و کسی مورد وثوق و اعتماد است که دارای عقل و دین باشد.
و باز فرمود: عُقُولُ الْفُضَلاءِ فی اَطْرافِ اقلامِها. (آمدی، 1355: ج2، ص502) عقل های فضلا و دانشمندان در اطراف نیش قلمهایشان دور میزند.
و نیز فرمود: «عقلها پیشوایان افکارند و افکار، پیشوایان عواطفند و عواطف، پیشوایان حواسند و حواس، پیشوایان اعضایند.» (مجلسی،1382: ج1، ص96)
بدین ترتیب اعضاء انسان بر حواس او تکیه میکنند و حواس او از عواطف او کمک میگیرند و عواطفش بر افکار تکیه دارند و افکار بر عقلها.
و باز در نامه ای که حضرت برای ابوموسی اشعری مرقوم داشته است می فرماید: «شقی و بدبخت کسی است که از عقل و تجربهای که نصیب او گشته محروم ماند.» (نهج البلاغه، نامه78)
عقل و غرائز و عواطف
خدای حکیم به حکمت بالغه خویش غرائز متعدد از قبیل غریزه خویشتن دوستی و حبّ ذات و علاقمندی به همسر و فرزند و بستگان و دلبستگی به مال و ثروت، جاه و مقام و ریاست طلبی و نیز غرائزی چون خشم، حرص، طمع و دهها نمونه دیگر از این قبیل را در وجود انسان به ودیعت نهاده و آنها را وسیلهای ضروری در جهت بقاء نسل و ادامه حیات و نیز ابزاری توانمند و کارساز برای پیشرفت و کمال یابی مادی و معنوی بشر قرار داده و ارضاء صحیح و بهجا و بهموقع آنها و در نتیجه برخورداری از برکات ارزشمند آنها را به دست عقل و شرع سپرده است؛ چنانکه علی(علیه السلام) میفرماید: «نفس سرکش آدمی رها و خودسر است ولی دست نیرومند عقل به شدت زمامش را میکشد و از اعمالی که مایه نحوست و بدبختی است بازش میدارد.» (فلسفی، 1364: ج2، ص308)
و فرمود: در دلهای بشر خاطرات بد و خواهشهای زشت پدید میآید، عقل است که از اِعمال آن خاطرات جلوگیری می کند و بشر را از بدکاری و گناه محافظت می نماید. (همان)
و نیز فرمود: «اَلْعَقْلُ الْکَامِلُ قاهِر لِلطَّبعِ السّوءِ» عقلی که به مرحله کمال رسیده است میتواند طبیعت بد و غرائز تندرو را سرکوب کند. (همان، ص307)
هم چنین انسان عواطف و احساساتی دارد که در چهره دوستیها و دشمنیها، محبتها و بیمهریها، حبّها و بغضها، موافقتها و مخالفتها و امثال اینها جلوهگری میکنند که به جنبه اجتماعی انسان مربوط میشوند و در اینجا نیز بعد عقلانی انسان نقش عمدهای در کنترل عواطف و احساسات دارد .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: «پس از ایمان به خدا سرآمد تمام اعمال عاقلانه، بشر دوستی و نیکی به همه مردم است، خواه خوب و درستکار باشند و یا فاسق و گناهکار.» (ری شهری، 1375: ج3، ص2054)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: «عقل(اجتماعی) آن است که انسان، غصهها را فرو برد و با دشمنان بسازد و با دوستان، خوشرفتار باشد. (قمی، 1355: ج2، ص214)
علی(علیه السلام) فرمود: «اَلْعَقْلُ حیثُ کانَ اَلفٌ وَ مَألوُفٌ» هرکجا عقل باشد، مایه الفت و همبستگی همه جانبه است. (آمدی، 1335: ج1، ص44)
شکر نعمت عقل
ما بر این باوریم که همه مواهب و نعمتهایی که هرکس در اختیار دارد، چه مادی و چه معنوی، چه بیرونی و چه درونی، همه و همه به لطف مالک هستی است که به او ارزانی کرده است و قدر مسلّم آنکه نعمتها از نظر ارزش با یکدیگر تفاوت دارند و در این میان، شریفترین و پرقیمتترین نعمتها، نعمت عقل میباشد، چنانکه علی (علیه السلام) فرمود: «خَیْرُ المَواهِبِ العَقْل (آمدی، 1335: ج1، ص387) بهترین بخششهای خداوند، عقل است.
از طرف دیگر به حکم عقل بر انسان خردمند فرض است تا پس از شناخت منعم حقیقی به شکرانهی این موهبت خدادادی، خردورزی را در تمام شئون زندگی خویش به کار گیرد و منتظر وعدهی جمیل الهی در افزایش و کارآمدی افزونتر آن باشد که در قرآن مجیدش فرمود: «لَئِنْ شَکَرتُمْ لَاَزیدَنَّکُم (ابراهیم(14)، آیه17)
و یا به توصیه و فرموده علی (علیه السلام): «اِغْتَنِمُوا الشُّکْرَ فَاَدْنی نَفْعِه الزّیادَةُ. (آمدی، 1335: ج1، ص135) شکر نعمت را غنیمت بدانید که کمترین فایدهی آن افزایش نعمت است.
نتیجه
با سیر در روایات، به اهمیت عقل نظری و عقل عملی پی میبریم. عقل نظری ما را در مسایل اعتقادی یاری میرساند، و عقل عملی در کشف حسن و قبح افعال و رسیدن به بایدها و نبایدهایی که شرع نیز بر آنها صحّه میگذارد.
پینوشتها
[1]- باید توجه داشت که این قاعده مربوط به عقل عملی است و از راه فهم حسن و قبح افعال به کشف بایدها و نبایدها میرسد.
کتابنامه
1- قرآن
2- نهجالبلاغه (تنظیم دکتر صبحی صالح. (1387). بیروت)
3- آمدی، عبدالواحد. (1335). غررالحکم و دررالکلم. ترجمه محمدعلی انصاری. تهران: کتابفروشی محمدعلی علمی
4- حرّانی، حسین بن شعبه. (1363). تحف العقول. چاپ دوم. قم: انتشارات نشر اسلامی
5- طباطبائی، سید محمد حسین.( 1427ق). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التراث العربی
6- فلسفی، محمد تقی. (1363). الحدیث. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
7- قمی، عباس. (بیتا). ﺳﻔﻴﻨﺔ البحار و مدﻳﻨﺔ الحکم و الاثار. تهران: کتابخانه سنایی
8- کلینی، محمد بن یعقوب. (1388ق). الاصول فی الکافی. چاپ سوم. تهران: دارالکتب الاسلامیّه
9- مجلسی، محمد باقر. (1382). بحارالانوار. چاپ پنجم. تهران: دارالکتب الاسلامیه
10- محمّدی ری شهری، محمد. (1375). میزان الحکمه. قم: دارالحدیث
11- مطهری، مرتضی. (1358). آشنائی با علوم اسلامی (اصول فقه، فقه). قم: انتشارات صدرا
12- همو. (1358). انسان کامل. تهران: انتشارات صدرا
13- همو. (1357). عدل الهی. قم: انتشارات صدرا