جايگاه عقل و دين در قرآن و حديث
منصور پهلوان[1]
چكيده
از ديدگاه قرآن و حديث، عقل داراى مكانت و جايگاه رفيعى است و پيروى
كردن از احكام عقل براى سعادت دنيا و آخرت انسان كافى است. حجتهاى
الهى منحصر در عقل و شرع است و خواب و رؤيا و اشراقات صوفيانه و
امثال آنها قابل استناد و احتجاج نيست. مستقلات عقليه در قاعده «كلّ
ما حكم به العقل حكم به الشرع» كاملاً صادق است و غير مستقلات عقليه
در قاعده (كل ما حكم به الشرع حكم به العقل) با اجمال روبروست.
گرچه عقل و شرع به عنوان دو حجت ظاهرى و باطنى معرفى شدهاند،
امّا درستى و اعتبار شرع خود به توسط عقل به اثبات مىرسد. اساس
تعاليم انبياء بر توجّه دادن به احكام فطرى و مستقلات عقليه و حسن و قبح
ذاتى است.
كليد واژه: عقل، شرع، دين، مستقلات عقلى، حسن و قبح ذاتى.
جايگاه عقل و دين در قرآن و حديث، جايگاهى رفيع است و در لسان آيات و روايات
اسلامى، عقل و دين دو گوهر گرانبهاى الهى محسوب شدهاند كه پيروى از هريك موجب
نجات و رستگارى انسان خواهد شد.
لزوم پيروى از عقل
در قرآن كريم، آيات بسيارى در لزوم تبعيت از عقل وجود دارد و انسانهايى كه خود را از
اين نعمت الهى محروم كردهاند، مورد نكوهش و توبيخ واقع شدهاند؛ مثل آن كه در قالب
استفهام توبيخى مىفرمايد: «أَفَلا تَعْقِلُونَ »[2] يعنى: پس چرا تعقل نمىكنيد و خود را از اين
موهبت الهى محروم كردهايد؟
در آيه ديگر مىفرمايد: «وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ »[3] يعنى: و رجس و پليدى
را بر كسانى قرار مىدهد كه تعقّل نمىكنند. و سرانجام بدترين موجودات را كسانى
معرفى مىكند كه تعقّل نمىكنند و مىفرمايد: «إِنَّ شَـرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّـمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ
لا يَعْقِلُونَ »[4] يعنى: بدترين جنبندگان در نزد خداوند كران و گنگانى هستند كه تعقل
نمىكنند.[5]
لزوم پيروى از دين
قرآن كريم كسانى را كه از دين حق پيروى نمىكنند، مورد نكوهش قرار داده است و
در حقّ گروهى از مردم مىفرمايد: آنان كسانى هستند كه از دين حق پيروى نمىكنند.
«وَلا يَدِينُونَ دِينَ الحَـقِّ »[6] و مىفرمايد: «أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ »[7] يعنى: آيا در جستجوى
دينى غير از «دين اللّه» هستيد و آن را طلب مىكنيد؟ و مىفرمايد: «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَـهُ
بِالْهُدى وَدِينِ الحَـقِّ »[8] يعنى: او كسى است كه رسولش را به همراه هدايت و دين حق ارسال
كرد. و مىفرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الاْءِسْلامُ »[9] يعنى: دين مقبول نزد خداوند (اسلام)
است.[10] مسلّما پيروى از چنين دينى در منطق قرآن كريم، از لوازم عقل و تعقّل شمرده مىشود
و همانگونه كه قرآن بدترين جنبندگان را كسانى مىداند كه تعقّل نمىكنند، كسانى را هم كه
به چنين دينى ايمان نمىآورند و بدان كفر مىورزند، بدترين جنبندگان مىخواند و مىفرمايد:
«إِنَّ شَـرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُـؤْمِنُونَ »[11].
لزوم پيروى از عقل يا دين
در قرآن كريم، آياتى وجود دارد كه پيروى از يكى از اين دو گوهر الهى، يعنى وحى يا عقل
را موجب نجات از عذاب اخروى به شمار آورده است. به عنوان مثال، مىتوان به آيه زير اشاره
كرد: «لَوْ كُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فِى أَصْحابِ السَّعِـيرِ »[12] يعنى: اگر ما وحى خدا را
مىشنيديم يا اگر تعقّل مىكرديم، از اصحاب دوزخ نبوديم.
مسلّما معناى (نسمع) در معناى شنيدن وحى الهى است؛ چنانكه ارباب تفسير در معناى
آن گفتهاند: «نسمع من النذر ما جاؤونا به و دعونا إليه»[13] يعنى: اگر ما كلام و دعوت منذران
الهى را مىشنيديم. قرآن كريم در آيات ديگر نيز كسانى را كه وحى الهى را شنيدهاند و بدان
ايمان آوردهاند، ستايش مىكند و مثلاً از زبان مؤمنان مىفرمايد: «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً
يُنادِى لِـلاْءِيمانِ »[14].
قرار گرفتن عقل در كنار دين، براى رستگارى بشر، در روايات معصومين عليهمالسلام با تأكيد
بيشترى بيان شده است. مثلاً در كلامى از على عليهالسلام عقل بمانند رسول اكرم صلىاللهعليهوآله، فرستاده خدا
ناميده شده است: «العقل رسول الحقّ»[15] يعنى: عقل پيامبر خداست. و در حديث ديگرى آمده
است: «العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج»[16] يعنى عقل شرعى از داخل است و
شرع عقلى از خارج. در اين عبارت شريف، عقل به عنوان دينى درونى و شرع به عنوان عقلى
بيرونى معرفى شده و وحدت ميان عقل و دين به نيكوترين شكلى بيان شده است.
در حديث ديگرى انبياء و رسولان الهى به عنوان حجت ظاهرى و عقول انسانها به عنوان
حجّت باطنى ذكر شده است؛ چنان كه در الكافى از امام كاظم عليهالسلام چنين روايت شده است:
يا هشام إنّ للّه على الناس حجّتين حجّة ظاهرة و حجّة باطنة. فأمّا الظاهرة
فالرسل و الأنبياء و الأئمّة عليهمالسلام و أمّا الباطنة فالعقول[17]؛
اى هشام، خدا را بر بندگان دو حجّت است: حجّتى ظاهرى و حجّتى باطنى. امّا حجّت
ظاهرى رسولان و انبياء و ائمّه عليهمالسلاماند و امّا حجّت باطنى عقول است.
و در حديث ديگرى از امام صادق عليهالسلام روايت شده است كه فرمود:
حجّة اللّه على العباد النّبي و الحجة فيما بين العباد و بين اللّه العقل[18]؛
حجّت خدا بر بندگان، نبى است و حجّت بين بندگان و خدا عقل است.
از مجموع احاديث فوق دانسته مىشود كه عقل و وحى دو گوهر گرانبها و دو حجّت قابل
احتجاج و اعتماد است كه در اختيار بشر است و بشر بايد از آنها در جهت تشخيص مصالح و
مفاسد و وصول به سعادت خود بهرهمند شود.
انحصار حجج در عقل و دين
نكتهاى كه به لحاظ معرفتشناسى حائز كمال اهميّت است، اين است كه اگر منطوق آيات
و روايات فوق به حجيّت عقل و وحى دلالت دارد، مفهوم مخالف آنها به عدم حجيّت غير آنها
دلالت مىكند. به عبارت ديگر، مىتوانيم بگوئيم آيات و روايات فوق دلالت دارد كه امورى از
قبيل خواب و رؤيا و كشف و شهود و قرعه و فال و استخاره و امثال آنها حجيّت ندارد. يعنى
فرداى قيامت كسى نمىتواند براى اثبات درستى اعمال خود به امور فوق استناد و احتجاج كند
و كسى هم با او بر مبناى خواب و مكاشفه و... احتجاج نمىكندكه چرا به مدلول امور فوق در
زندگانى دنيايى خود عمل نكردهاى.
خواب و رؤيا
مقصود ما از خواب و رؤيا همان است كه در قرآن كريم به «أَضْغاثُ» و «أَحْلامٍ »[19] تعبير
شده است و اين غير از (رؤياى صادقانه) است كه اختصاص به انبياء و اولياء دارد. چنان كه
محمد بن سيرين كه خود كتابى در تعبير رؤيا دارد در درستى رؤياى صادقه مىنويسد:
فان من الانبياء صلوات الله عليهم من كان وحيه الرؤيا فهو نبى و من كان
وحيه على لسان الملك و هو فى اليقظة فهو رسول فقط و هذا الفرق بين
الرسول و النبى[20]؛
يعنى بعضى از انبياء هستند كه وحى آنها در رؤيا واقع مىشود و آنان را نبى مىنامند. امّا
وحى بعضى ديگر از انبياء به توسط فرشته وحى در بيدارى ابلاغ مىگردد و به آنان
رسول مىگويند و اين است فرق بين نبى و رسول.
كشف و شهود
كشف و شهود ـ كه در كلمات صوفيّه و عرفا فراوان بدان اشاره مىشود ـ يك امر نفسانى
است و بر فرض آنكه براى فردى موجب قطع و يقين شود، براى ديگرى الزامآور نيست و
اصولا كشف و شهود زمانى داراى اعتبار است كه با قرآن و حديث تطابق داشته باشد و خود
داراى حجيت و اعتبار مستقل نيست. صاحب الفتوحات المكية در اين باره مىنويسد:
اذا خالف الكشف الذى لنا كشف الانبياء عليهم السلام كان الرجوع الى كشف
الانبياء عليهم السلام و علمنا ان صاحب ذلك الكشف قد طرأ عليه خلل[21]؛
اگر كشفى كه براى ما حاصل مىشود با كشف انبياء مخالف باشد، بايستى به
كشف انبياء عليهمالسلام رجوع كرد و بايد بدانيم كه براى صاحب آن كشف خللى عارض گرديده
است.
ديگر آنكه بسيارى از مكاشفات و كشف و شهودها حاصل تخيّلات و تمايلات صاحبان
آنهاست و از نظر علمى فاقد ارزش است. مثل آنكه محىالدين عربى مىگويد: گروهى از
اولياء خدا در كشف و شهود، شيعه اماميّه را در صورت خنزير ديدهاند. وى مىگويد:
فانّ اللّه كشف له عن بواطنهما فى صورة خنازير و هى العلامة التى جعل اللّه
له فى أهل هذا المذهب.[22]
و مخالفين آنان نيز ممكن است عامّه را در صورت قردة شهود كرده باشند. چنانكه مرحوم
جلالالدين آشتيانى در تعليقات خود مىگويد: كشف و شهود آن عامّى صادق است، امّا او در
مكاشفه، صورت مثالى خويش را در آيينه صافى نفس خود ديده است.
به عقيده ما اينگونه مكاشفات بازتاب انديشههاى صاحبان آنهاست و از نظر علمى و
احتجاج، فاقد ارزش است.
استخاره
استخاره نيز معناى صحيحى دارد و آن با معناى مشهور مغاير است؛ زيرا استخاره به
معنى طلب خير از خداوند است و آن از اقسام درخواست و دعاست.[23] استخاره در شرع قابل
احتجاج نيست و اگر سرنوشت امور مهامّ خود را ـ كه در منطق قرآن كريم بايد با شور و
مشورت و تعقّل و تدبّر رقم زد ـ با باز كردن سركتاب و الهام گرفتن از مطلع آن تعيين كنيم در
پيشگاه خداوند حجّتى نخواهيم داشت.
علاّمه مجلسى رحمهالله در بحارالانوار، بابى گشوده است تحت عنوان «الاستخارة بالاستشارة»[24]
و در ذيل آن رواياتى را نقل كرده است كه دلالت دارد استخاره به توسّط استشاره، صورت مىپذيرد.
فقهاى بزرگ نيز معناى صحيح استخاره را بيان كردهاند. ابنادريس مىگويد:
الاستخارة في كلام العرب الدعاء و قال بعد كلام: معنى استخرت اللّه
استدعيت إرشادي.
محقّق حلّى مىگويد:
صلاة الاستخارة هى أن تصلّى ركعتين وتسأل اللّه أن يجعل ما عزمت عليه
خيرة.[25]
نتيجه آن كه اگر حجج الهى را همچنان كه در آيات و روايات آمده است، عقل و وحى
بدانيم، تنها بايد به آن دو استناد كنيم و از اعتماد به امور خيالى و خرافى، احتراز ورزيم.
قاعده ملازمه عقل و شرع
در بين فقها و اصوليان، اجماع و اتفاقى بر انطباق حكم عقل و دين وجود دارد. آنان از اين
مطلب، تحت عنوان قاعده ملازمه در كتب اصول بحث كردهاند.[26] قاعده ملازمه چنين است:
«كلّ ما حكم به العقل حكم به الشرع و كلّ ما حكم به الشرع حكم به العقل.» يعنى هرچه
عقل بدان حكم كند، شرع نيز بدان حكم مىكند و هرچه شرع بدان حكم كند، عقل نيز بدان
حكم مىكند. و گاه از اين مطلب تحت عنوان «ثبوت الملازمة العقليّة بين حكم العقل و
حكم الشرع» بحث كردهاند.[27]
قاعده ملازمه متشكّل از دو قضيه شرطيّه جداگانه است كه در زير به مدلول هريك
مىپردازيم:
قضيه شرطيّه اوّل مىگويد: هرچه عقل بدان حكم كند، شرع نيز بدان حكم مىكند. اين
قضيه در حوزه مستقلات عقليه است و مىگويد امورى كه عقل آن را مستقلاً تشخيص
مىدهد، مورد تأييد شرع نيز هست. مثلاً عقل به حسن نيكى به والدين حكم مىكند و
ما به دليل حجيّت عقل ـ حتى پيش از رجوع به كتاب و سنت ـ مىدانيم كه اين مطلب
مورد تأييد شرع نيز هست. البتّه ممكن است عقل، امرى را مستحسن بداند و شرع آن
را واجب و يا مستحب شمرده باشد و در هر حال، حكم شرع با كليت حكم عقل كاملاً
منطبق است.
قضيه شرطيه دوم مىگويد: هرچه شرع بدان حكم كند، عقل نيز بدان حكم مىكند.
اين قضيه در حوزه غير مستقلات عقليه است و مىگويد امورى كه شرع بدان حكم
مىكند، عقل نيز اجمالاً بدان حكم مىكند. مثلاً شرع به وجوب اقامه نماز حكم مىكند. عقل
نيز به وجوب شكر منعم حكم مىكند و عاقلى كه به حكم عقل، حجيّت شرع را دريافته است،
به وجوب اقامه نماز ـ كه از مصاديق وجوب شكر منعم است ـ حكم مىكند. يعنى عقل اصل
عبوديت را تأييد مىكند؛ امّا به همه مصاديق عبادت ـ كه در شرع به تفصيل ذكر شده است ـ
حكم نمىكند و اين معناى قضيه دوم است.[28]
شناسايى دين به توسط عقل
غير از آن كه عقل و دين دو حجت الهىاند كه عمل كردن مطابق حكم هريك از آن دو،
موجب رستگارى انسان مىشود، موضوع قابل توجّه ديگر آن است كه حجيّت عقل، ذاتى
است و علماى بزرگ آن را حجة الحجج ناميدهاند[29] و شناسايى و اعتبار دين خود به توسط
عقل صورت مىپذيرد و بىاستمداد از عقل، نمىتوان ديندار بود و اين جايگاه والاى عقل را
در نظام معرفتى دينداران به اثبات مىرساند.
ابنسكّيت از امام ابوالحسن عليهالسلام[30] نقل كرده است: «العقل يُعرف به الصادق على اللّه
فيصدّقه والكاذبُ على اللّه فيكذّبه»[31] يعنى به واسطه عقل پيامبران صادق از مدّعيان كاذب
بازشناخته مىشوند.
و در حديثى از پيامبر اكرم مىخوانيم: «إنّما يدركُ الخير كلّه بالعقل و لا دين لمن لا عقل
له»[32] يعنى همه خير به وسيله عقل به دست مىآيد و كسى كه عقل ندارد، ديندار نيست.
و در حديثى از امام ابوالحسن الرضا عليهالسلام آمده است:
«لايعبأ بأهل الدين ممّن لاعقل له»[33] يعنى از اهل دين به آنها كه عقلى ندارند، اعتنايى
نمىشود.
امام صادق عليهالسلام فرموده است: «العقل دليل المؤمن.»[34] يعنى مؤمن راهبرى به نام عقل
دارد و از آن پيروى مىكند.
اسحاق بن عمار گويد: به امام صادق عليهالسلام عرض كردم: «جعلت فداك، إنّ لي جارا كثير
الصلاة كثير الصدقة كثير الحجّ لا بأس به.» يعنى: قربانت گردم، مرا همسايهاى است كه نماز
خواندن، صدقه دادن و حج رفتن او بسيار است و عيبى ندارد. امام فرمود: «يا إسحاق كيف
عقله؟»؛ اى اسحاق، عقل او چگونه است؟ و من گفتم: «جعلت فداك، ليس له عقل.» قربانت
گردم: عقلى ندارد. امام عليهالسلام فرمود: «لايرتفع بذلك منه»؛ بدين سبب، عملى از اعمال او بالا
نمىرود و پذيرفته نمىشود.[35]
انس بن مالك گويد:
أثنى قومٌ على رجل عند رسول اللّه صلىاللهعليهوآله فقال رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: كيف عقل الرجل؟
قالوا: يا رسول اللّه، نخبرك عن اجتهاده فيالعباده و أصناف الخير و تسألنا
عن عقله؟ فقال: إنّ الأحمق يصيب بحمقه أعظم من فجور الفاجر و إنّما
يرتفع العباد غدا في الدرجات و ينالون الزلفى من ربّهم على قدر عقولهم؛[36]
گروهى نزد رسول خدا از مردى ستايش كردند. پيامبر فرمود: عقل او چگونه است؟
گفتند: اى رسول خدا، ما از تلاش او در عبادت و انجام امور خير مىگوييم و شما از عقل
او پرسش مىكنيد؟ فرمود: بيش از آنكه فجور فاجر بدو آسيب مىرساند، حُمق احمق
بدو ضرر مىرساند و فرداى قيامت، بندگان به ميزان عقولشان به درجات عاليه و قرب
الهى نايل مىشوند.
فقهاء و اصوليان نيز در مبحث منابع فقه، از «دليل عقلى» سخن گفتهاند و نيازمندى
مسلمان را به عقل، در پذيرش اصول عقايد و همچنين در شناسايى احكام، بازگو كردهاند.
مرحوم مظفّر پس از بحث از «وجه حجيّت عقل» مىنويسد:
و هل تثبت الشريعة إلاّ بالعقل؟ و هل يثبت التوحيد و النبوة إلاّ بالعقل؟ و إذا
سلخنا أنفسنا عن حكم العقل فكيف نصدّق برسالة؟ و كيف نومن بشريعة؟
بل كيف نؤمن بأنفسنا و اعتقاداتها؟ و هل العقل إلاّ ما عبد به الرحمن؟[37] و هل
يعبد الديّان إلاّ به؟[38]؛
آيا شريعت جز با عقل ثابت مىشود؟ آيا مىتوان توحيد و نبوت را جز با عقل ثابت كرد؟
اگر ما خود را از حكم عقل محروم كنيم، پس چگونه مىتوانيم رسالتى را تصديق كنيم و
چگونه مىتوانيم به شريعتى ايمان بياوريم؟ بلكه چگونه مىتوانيم به خودمان و
اعتقاداتمان ايمان داشته باشيم؟ آيا عقل همان چيزى نيست كه پروردگار رحمان با آن
عبادت مىشود؟ و آيا ديندار جز به واسطه عقل خدا را عبادت مىكند؟
نتيجه آن كه عقل ميزان اصلى در تمييز حق از باطل است و ديندارى جز با استمداد از
عقل تحقّق نمىيابد.
دين و حسن و قبح عقلى
و سخن آخر اينكه مدلول عقل و دين يكى است و دين ما را به همان چيزى راهبرى
مىكند كه عقل بدان دلالت دارد. اماميّه در مقابل اشاعره، به حسن و قبح عقلى معتقدند. آنان
با الهام از آياتى همچون «فَأَلـْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها »[39] مىگويند: نيكى و بدى كه در نهاد
بشر است همان چيزى است كه پيامبران و سفيران الهى بدان دلالت كردهاند و اگر كسى به
پيامبران و پيام آنان دسترسى نداشته باشد، بايد طبق احكام عقل عملى و همان حسن و
قبحها و بايد و نبايدهاى عقلى، عمل كند. امام على عليهالسلام در يكى از خطب خويش مىفرمايد:
پيامبران آمدهاند تا دفينههاى عقول آدميان را إثاره كنند و همانها را به مردم يادآور شوند.
«ليثيروا لهم دفائن العقول»[40] و آيات قرآن كريم كه مىفرمايد: «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ »[41] به
مسئوليّت يادآورى پيامبر اشاره دارد؛ يعنى امورى كه آدمى به واسطه حجّت باطنى، آنها را
مىداند و پيامبر فقط به يادآورى آنها مىپردازد.
در آيات قرآن كريم، به وضوح، به مسئوليت بازگويى پيامبر اكرم از حسن و قبح عقلى،
سخن رفته است؛ ازجمله در تعريف پيامبر اكرم و آيين او مىخوانيم:
«الَّذِينَ يَـتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّـبِىَّ الْأُمِّـىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى
التَّوْراةِ وَالاْءِنْجِـيلِ يَـأْمُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ المُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ
الطَّـيِّباتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الخَبائِثَ »[42].
اصول و اركان دعوت پيامبر امّى ـ كه موعود تورات و انجيل است ـ از اين قرار است: او به
نيكى فرامىخواند و از زشتى بازمىدارد؛ طيّبات را حلال و خبائث را حرام مىكند.
روشن است كه نيكى و زشتى و طيّبات و خبائث همان امورى است كه در مستقلاّت
عقليه، حسن و قبح عقلى ناميده مىشود و فرا خواندن دين به عمل كردن يا ترك آنهاهمان
فرمان عقل است.
حكماى اسلامى نيز به تطابق حكم عقل و شرع توجّه كردهاند. ازجمله ابنرشد اندلسى
كتابى دارد تحت عنوان فصل المقال فيما بين الحكمة و الشريعة من الاتصال و در آن به
اثبات تطابق عقل و دين پرداخته است و ازجمله مىنويسد: مفاد ظاهر هيچ منطوقى در
شريعت اسلام مخالف با مفاد برهان عقلى نيست.[43]
نتايج
1ـ در منطق قرآن كريم و روايات معصومين عليهمالسلام عمل كردن به مدلول حكم عقل يا شرع ـ
كه از آن دو به حجّت باطنى و حجّت ظاهرى تعبير شده است ـ براى رستگارى و نجات از
عذاب دوزخ كافى است.
2ـ خواب و رؤيا و اشراقات صوفيانه و عرفانى از ديدگاه قرآن و حديث داراى حجّيت و
اعتبار نيست.
3ـ قاعده ملازمه عقل و شرع در غير مستقلاّت عقليّه، با اجمال روبروست.
4ـ گرچه عقل و دين هر دو حجّتهاى الهى شمرده شدهاند، امّا حجيت عقل ذاتى است و
حجّيت دين به توسط عقل به اثبات مىرسد و كسى كه عقل نداشته باشد، ديندار نيست.
5ـ اساس تعليمات قرآن كريم يادآورى امور فطرى و توجّه دادن به حُسن و قبح عقلى و
توصيه بر انجام امور حسن و پرهيز از امور قبيح است.
منابع و مآخذ
قرآن كريم، ترجمه محمّدمهدى فولادوند، تحقيق و نشر دارالقرآن الكريم، تهران، 1377ش.
1. آمدى، عبدالواحد بن محمّد، غررالحكم و درر الكلم، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1378 ش.
2. ابن رشد، محمّد، فصل المقال فيما بين الحكمة و الشريعة من الاتصال، با مقدمه و تعليقات
مترجم سيد جعفر سجادى، انجمن فلسفه ايران، 1358 ش.
3. ابن سيرين، محمّد، تفسير الاحلام الكبير، دارالفكر، بيروت، بىتا.
4. ابن شعبه حرّانى، ابومحمّد حسن بن على بن حسين، تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسين،
قم، 1404 ق.
5. ابن عربى، محىالدين، الفتوحات المكية، دار صادر، بيروت،دوره 4 جلدى، بىتا.
6. انصارى، شيخ مرتضى، فرائد الاصول، به خط نجمآبادى، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، بىتا.
7. خراسانى اصفهانى، شيخ محمّد مهدى، الآيات والاخبار الراجعة الى العقل، نسخه عكسى در
كتابخانه مركز الاحياء للتراث الاسلامى، شماره 1971، قم.
8. الراغب الاصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، دارالمعرفة، بيروت، بىتا.
9. طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، مكتبة العلمية الاسلامية، تهران،
بىتا.
10. طريحى، فخرالدين، مجمع البحرين، كتابفروشى مرتضوى، تهران، 1375 ش.
11. قمى، ميرزا ابوالقاسم، قوانين الاصول، به خط عبدالرحيم، مكتبة العلمية الاسلامية، بىتا.
12. كلينى، ابوجعفر محمّد بن يعقوب، الكافى، تصحيح علىاكبر غفارى، دارالكتب الاسلاميه، تهران،
1365 ش.
13. مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، المكتبة الاسلامية، تهران، 1405 ق.
14. المظفر، شيخ محمّدرضا، اصول الفقه، نشر دانش اسلامى، تهران، 1405 ق.
15. نهجالبلاغه، سيد شريف رضى، تحقيق صبحى صالح، انتشارات دارالهجرة، بىتا.
[5]. كلمه بُكم جمع أبكم به معنى گنگ و أخرس است: هو الذى يُولد أخرس. يقال: بكم عن الكلام إذا ضعف عنه لضعف
عقله فصار كالأبكم (المفردات، ص58). و اينكه در بعضى ترجمههاى قرآن كريم آن را به (لالان) ترجمه كردهاند، نادرست است. (ر. ك: ترجمه محمّدمهدى فولادوند، ذيل الانفال، آيه 22.)
[10]. مقصود ما از دين در اين مقاله همان معنايى است كه قرآن كريم از اين كلمه اراده فرموده است.
[13]. مجمع البيان، ج9 ـ 10، ص324.
[15]. غرر الحكم، ص50، ح 296.
[16]. مجمع البحرين، ج5، ص425.
[17]. الكافى، كتاب العقل و الجهل، ح 12.
[20]. تفسير الاحلام الكبير، ص18.
[21]. الفتوحات المكية، ج3، ص7.
[22]. الفتوحات المكية، ج2، ص8.
[23]. علاّمه مجلسى ـ قدّس سرّه ـ مىنويسد: كان يونس بن حبيب اللّغوي يقول: إنّ معنى قولهم استخرت اللّه استقبلت الخير؛ أي: سألت اللّه أن يوفّقني خير الأشياء التي أقصدها. بحارالانوار، ج91، ص225
[26]. براى اطلاع از مباحث اصوليان در اين باب، رجوع كنيد به: قوانين الاصول ميرزاى قمى، فرائد الاصول و مطارح الانظار شيخ انصارى، كفاية الاصول آخوند خراسانى و اصول الفقه شيخ محمّدرضا مظفر.
[27]. اصول الفقه، ج1، ص195 ـ 217.
[28]. رجوع شود به: مظفر، اصول الفقه، مبحث الملازمات العقلية، ج1، ص193 تا 217 كه در آن از مستقلات عقليه و حسن و
قبح عقلى و ثبوت ملازمه عقلى بين حكم عقل و حكم شرع بحث شده است.
[29]. اين تعبير از مرحوم آية اللّه ميرزا مهدى اصفهانى غروى رحمهالله متوفاى 1365 قمرى است. رجوع كنيد به تقريرات درس حجية القرآن ايشان كه در بخش مخطوطات كتابخانه آستان قدس رضوى است و رساله الآيات و الاخبار الراجعة الى العقل كه نسخه عكسى آن با شماره 1971 در كتابخانه مركز الاحياء للتراث الاسلامى نگهدارى مىشود.
[30]. اين حديث را بعضى از دانشمندان از ابوالحسن الرضا عليهالسلام مىدانند؛ امّا تحقيق نشان مىدهد كه مراد از آن ابوالحسن الهادى عليهالسلام است.
[31]. الكافى، كتاب العقل و الجهل، ح 20.
[33]. الكافى، كتاب العقل و الجهل، ح32.
[36]. مجمع البيان، ج9 ـ 10، ص324.
[37]. تضمين بخشى از حديث امام صادق عليهالسلام كه در پاسخ پرسش «ما العقل؟» فرمودهاند: ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان. الكافى، كتاب العقل و الجهل، ح 3.
[38]. اصول الفقه، ج2، ص116.
[40]. نهج البلاغه، خطبه 1، ص 43.