همان گونه که پیش از این اشاره شد، حضرت آیت الله بهشتی در سال 1344 به استخدام آموزش و پرورش در می آیند. به علاوه، در سال 1356 از رسالۀ دکتری خود دفاع می کنند. بعد از دریافت مدرک دکتری، مقدمات انتقال ایشان از آموزش و پرورش به پردیس دانشگاه تهران در قم فراهم می گردد، اما رئیس ساواک قم وی را احضار و انجام برنامه را منوط به قول مثبت همکاری ایشان با نظام حاکم اعلام می دارد. و چون آیت الله بهشتی از دادن چنین قولی امتناع می ورزند، انتقال وی به دانشگاه نیز ظالمانه منتفی می گردد و تاوان ایستادگی بر عقاید خود و تن به ذلت همکاری با رژیم ندادن را به این شکل می پردازند!
اما بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، در سال 1365 از آموزش و پرورش قم به گروه فلسفۀ دانشگاه تهران منتقل و با درجۀ استادیار و در مرتبۀ پایۀ یک مشغول خدمت می گردند. از سال 1367به عنوان مدیر گروه فلسفۀ دانشکدۀ مزبور برگزیده می شوند و تا سال 1386 در این سمت باقی می مانند . آیت الله بهشتی، مراتب دانشیاری و استادی را بدون وقفه طی می کنند و سرانجام، در سال 1387 بر خلاف رضایت و نظر مساعد خود، همراه با 22 نفر از اساتید دانشگاه تهران اجبارا بازنشسته می شوند. ایشان در مصاحبه با «کتاب ماه فلسفه» در بارۀ این بازنشستگی ناخواسته و واکنش خویش می گویند:
...مراحل ارتقا از استادیاری تا استادی را هم بدون معطلی گذراندم و سال 87 در جمع بیست و دو نفر از اساتید قدیمی دانشگاه تهران بازنشسته شدم. اما من به آن ها گفتم: من که موافق بازنشستگی نیستم، اشکالی ندارد، اما من تا حالا سالی یک جلد کتاب می نوشتم، از این به بعد که بازنشسته ام کرده اید سالی دو جلد کتاب می نویسم!
به این ترتیب، بعد از دفاع از رسالۀ دکتری در سال 1356 قرار بر این می شود که در پردیس دانشگاه تهران در قم، تدریس را شروع کنند، اما به دلیل امتناع ایشان از همکاری با ساواک، ظالمانه از انتقال ایشان از آموزش و پرورش به دانشگاه جلوگیری به عمل می آید. با هم خاطرات استاد را در مصاحبه با « کتاب ماه فلسفه» مرور می کنیم:
سال 56 از رساله ام دفاع کردم. بعد قرار شد در پردیس دانشگاه تهران که در قم هست تدریس کنم، برنامه هم برایم گذاشتند. از اول مهر آن سال، برنامۀ درسی هم دادند و چون در آموزش و پرورش بودم قرار شد که به دانشگاه تهران منتقل بشوم. ولی قبل از اینکه مهر بیاید و کلاس شروع بشود، ساواک مرا احضار کرد، مقداری پرونده را آوردند و سؤال کردند. بعد گفتند: قرار است بروی دانشگاه درس بدهی؟ گفتم: بله. گفتند: به ما بگویید: تا حالا چه همکاری با ما کرده اید؟ از این به بعد چه همکاری خواهید کرد؟ گفتم: تا حالا که خودتان می دانید هیچ همکاری نکرده ام، بعد از این هم همین طور است. بازپرس قیافه ای گرفت و گفت: همین؟ گفتم: بله، همین! گفت: پس ما هم اجازه نمی دهیم شـــمادانشگاه بروید. گفتم: من می خواستم بروم خدمت بکنم، حالا که شما نمی گذارید نگذارید. من طلبه هستم و زندگی ساده ای دارم و هیچ علاقه ای هم نـــــدارم به این که در دانشگاه تدریس کنم.
دانشکدۀ الهیات دانشگاه تهران، سال1367 . حضرت آیت الله بهشتی ، نفر دوم از سمت راست
و به این ترتیب، آیت الله بهشتی به دلیل ایستادگی بر عقاید خود و عدم همکاری با ساواک، از انتقال به دانشگاه محروم می شوند. اما با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی( ره) و بعد از گذشت 9 سال از این واقعه، در سال 1365 عضو هیئت علمی رسمی گروه فلسفه و کلام الهیات و با مرتبۀ استادیاری به استخدام دانشگاه تهران در می آیند. علت این تأخیر در سال های بعد از پیروزی انقلاب، این بود که ایشان تا سال 1355 در استخدام رسمی آموزش و پرورش بودند و انتقال از آموزش و پرورش به وزارت علوم با موانعی همراه گردید. البته ایشان به صورت حق التدریس با دانشکدۀ الهیات همکاری داشتند. ضمنا به مدت 21 سال، از سال 1365 تا سال 1386، مدیر گروه فلسفه و کلام بودند. به علاوه، در دوره های کارشناسی ارشد و دکتری واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی تهران، دانشگاه قم، و دیگر دانشگاه ها نیز به تدریس علوم عقلی و نقلی اشتغال دارند.
در بخش گذشته، به نقل خاطره ای از آیت الله بهشتی پرداختیم که حاکی از عمق عشق و علاقه و ارادت ایشان به حوزۀ علمیۀ قم بود. در این جا هم بد نیست خاطرۀ دیگری نقل شود که آن هم نمونه و شاهدی دیگر بر این دلبستگی قلبی است. باز هم بهتر است شرح ماجرا را از زبان خود ایشان در دهمین جلسۀ مصاحبه با رادیو فرهنگ در سال 1382 بشنویم:
پس از آن که از رسالۀ دکتری دفاع شد، من مایل بودم که با یک مرکز دانشگاهی همکاری داشته باشم. دانشکدۀ الهیات دانشگاه مشهد از طریق روزنامه ها اعلام کردند که ما احتیاج به یک استاد داریم در رشتۀ فلسفه؛ کسی که از رسالــــــــۀ دکتری اش دفاع کرده باشد. خوب، موقعیتی بود و من هم اعلام آمادگی و ثبت نام کردم و تاریخ معینی هم اعلام شـــده بود. رفتم مشهد در دانشکدۀ الهیات مشهد، در آن امتحان شرکت کردم و مدیر گروه فلسفه هم مرحوم آقا سید جلال آشتیانی بود و پی گیر قضیه هم برای استاد، ایشان بود و اصلا نظر ایشان مدخلیت داشت در انتخاب آن فردی که می خواهد وارد بود. جلسۀ امتحان برگزار شد؛ امتحان هم به صورت شفاهی و کتبی بود. من خیلی از امتحان راضی بودم ...یکی دو مـــاه گذشت. آقای آشتیانی ، اولین بار بود که با من برخورد کرد و وضعیت مرا دید و شناخت. بعد یک نامۀ بسیار زیبایی بــا خط زیبای خودش برای من نوشت (1)که شما مورد احتیاج ما هستید و هر چه زودتر باید منتقل شوید به مشهـــــــــد و دردانشکدۀ الهیات مشغول تدریس بشوید و در حوزۀ مشهد هم می توانید تدریس یا تحصیل کنید. این هم سال 1356 بود. من هم در جواب ایشان نوشتم که نامۀ شما رسید و از شما تشکر می کنم؛ آن زمان که آمدم امتحان دادم علاقه داشتــــم که بیایم مشهد و مشغول کار بشوم. ولی الآن دیگر منصرف شدم، مقایسه کردم بین قم و مشهد، و به نظرم آمد که قــــم برای من از این نظر که بتوانم کار و تدریس و تحقیق کنم بهتر است. و به این ترتیب، باز هم از رفتن از قم منصرف شدم.
(1)بینندۀ ارجمند؛ شما می توانید تصویر نامۀ فوق الاشاره را در صفحۀ اصلی سایت، قسمت نامه ها، ملاحظه بفرمایید.