سخن سردبیر

سخن سردبیر

سخن سردبیر

به فضل و عنایت پرورگار متعال و همکاری و همیاری فرهیختگان و اندیشمندان اهل قلم، شماره دوم فصـلنامه علمی تخصصی عقل و دین به زیور طبع آراسته می گردد. در این شماره، علاوه بر درج و نشرمقالات تخصصی در حـوزه عقـل و دیـن، مصـاحبـه ای نیـز با یـکـی از فرزانگان و اندیشه وران علوم عقلی و نقلی معاصر، حضرت آیه الله سید رضی شیرازی از سوی این جانب به عمل آمده است. نگارنده با هدایت و راهنمایی حضرت آیه الله والد و استاد عظیم الشأنم، از سال 1374 با شخصیت والای علمی و معنوی و اخلاقی حضرت آیه الله شیرازی آشنا شد و بنا به سفارش و فرمایش مطاع معظم له در حلقه درس وی حضور فعال و منظم پیدا کرد .

حضرت آیه الله شیرازی پس از اتمام تحصیلات عالیة حوزوی در تهرانو نجف اشرف به تدریس علوم عقلی و نقلی در مدارس علمیه تهران و سپس از سال 1358 در منزلشان در یوسف آباد تهران پرداختند که تاکنون نیز ادامه دارد. شاگردان بسیاری تربیت کرده اند و آثار و تالیفات بسیاری نیز به رشته تحریر در آورده اند.

صاحب این قلم، به فضل پروردگار متعال ، شرح منظومه، شواهد، و بخشی از اسفار را در فلسفه، جلد دوم کفایه و نیز فوائد الاصول را در اصول، و بخش هایی از عروه و نیز قواعد فقهیه را نزد معظم له تلمذ نموده که هنوز هم ادامه دارد.

            در اینجا به طور اجمال با نظرات ایشان پیرامون رابطة عقل و دین آشنا می شویم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1-    نظر دین مبین اسلام را درباره عقل بیان بفرمائید.

            با اتکای به روایاتی که از ائمه (ع) درباره عقل و جهل وارد شده است، می توان گفت که در تفسیر عقل، یک تفسیر روایی و یک تفسیر فلسفی وجود دارد. در تفسیر روایی عقل آمده است که :  " العقل ما عبــد به الرحمن و اکتسب به الجنان " . در حقیقت ، بنابراین روایت، عقل خارجا" مساوی می شود با شرع، نه مفهوما" . چون شرع هم همین است. پس این روایت می خواهد بگوید که شرع عین عقل است. عقل، دیگر واژه ای نیست که تفسیری بیشتر از شرع داشته باشد.

            در اینجا سؤالی پیش می آید که در غیر مواردی که اسلام حکم دارد، مانند ریاضیات ، آیا بازهم پای عقل در میان هست یا خیر؟ چون این روایت می گوید: " العقل ما عبد به الرحمن " و ظاهرش این است که معنای عقل منحصر در عبادت است. آن گاه در مسائل غیر شرعی، مانند همین احکام ریاضی که 4 = 2 × 2 ، چگونه می توان عقل را با شرع جمع کرد؟

            شاید بتوان گفت که روایت فوق در مقام مبالغه و تأکد است. یعنی مرتبه خاصی از عقل که اعلا مراتب آن است منشأ عبودیت می شود. و الا معنا ندارد که در غیر موارد " ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان " ، مانند ریاضیات ، عقل هیچ ربطی به دین نداشته باشد. پس باید گفت که این بیان روایت، نوعی مبالغه است، اما نه مبالغه ای بی ربط و خارج از موضوع . یعنی با بالاترین مرتبه عقل است که خداوند عبادت می شود و بهشت حاصل می گردد.

            در نتیجه، احکام عقل گاه در مسائل شرعیه است و گاه در مسائل غیر شرعیه و بالاترین مرتبه عقل، در مسائل شرعیه است و بالاترین مراتب احکام عقلی، احکام مربوط به شرع است.

این نکته هم قابل ذکر است که تا عقل نگوید خدا هست نتیجه ای حاصل نمی شود. تا عقل نگوید پیغمبر هست فایده ندارد . مثلا از باب قاعده لطف که یک قاعده عقلی است می گوییم: بر خدا واجب است که بعثت انبیاء داشته باشد و قاعده لطف، قاعده ای عقلی است نه شرعی. ما خدا را با عقل می شناسیم، چون در غیر این صورت ، دور لازم می آید. زیرا معرفت خدا متوقف بر شرع می شود و شرع هم متوقف بر وجود خدا می شود. لذا خود انسان می تواند بفهمد که خدایی هست و این عالم، خالق و سازنده ای دارد و این خالق ما را بیهوده نیافریده است. خلقت ما انسان ها هدفی دارد و آن تکامل ماست.  تکامل انسان هم از دور راه است: شرع و عقل و البته آنچه را شرع می گوید عقل هم می گوید و آنچه را عقل می گوید شرع هم می گوید. منتها ممکن است به مرور زمان این حقیقت روشن شود. مثلا" فعلا" برای ما معلوم نیست که چرا نماز واجب است؟ وجوب نماز از طرف شرع است. البته عقل این مقدار را می پذیرد که باید بین خالق و مخلوق رابطه ای برقرار باشد تا مخلوق همواره خدا را در نظر داشته باشد و معصیت نکند. عقل اینها را می فهمد و می فهمد که عالم خالقی دارد و موجودی بالاتر از خدا نیست و کسی غیر از خدا حق ندارد به ما دستور بدهد مگر به اذن خودش، و دستوری که خدا می دهد مطابق خلقت ماست، چون او ما را آفریده و او بیشتر و بهتر از هر کس دیگری می داند که چه چیزی به نفع ما و چه چیزی به ضرر ماست، پس حق قانون گذاری با خداست نه با بشر.

2-   آیا دین اسلام عقلانیت را بر می تابد؟ اگر پاسخ حضرت عالی مثبت است تا چه اندازه؟

ابتدا باید عقل را معنا کنیم. وقتی معنای عقل روشن شد پاسخ این سؤال هم خود به خود روشن می شود. عقلی که ما معتقدیم حق است، عقل انبیاء است . عقلی است که مصون از خطاست و چنین عقلی عین شرع و عین حق است، نه هر چیزی به نام عقل که مشوب به شبهات و آلوده به التقاطات و انحرافات و تعصبات است. پس اول باید در کبری بحث کرد و مراد از عقل را روشن ساخت، پس از آن به روشنی معلوم می شود که اسلام حتما" عقلانیت را می پذیرد. به اعتقاد ما مراد از عقل در اسلام، همان عقل الهی است و چنین عقلی مصون از خطاست . در این صورت، دیگر نباید میان عقول اختلاف پدید بیاید. عقلی که به واقع اصابت می کند یکی بیشتر نیست.

3-   آیا تعارض عقل و دین ممکن است؟ اگر چنین تعارضی رخ دهد چه باید کرد؟ جانب عقل را بگیریم و به تأویل گزاره های دینی مخالف روی بیاوریم یا جانب دین را و گزاره های عقلی را ترک کنیم، یا راه دیگری پیشنهاد می فرمائید؟

            همان طورگفته شد ابتدا باید معنای عقل و حتی معنای دین روشن شود. دین واقعی ، همان است که در لوح محفوظ است و معنا ندارد که این مخالف عقل باشد چون مطابق با واقع است.

            دین چیزی است که به نفع بشر باشد. اگر مراد از دین، همان دین واقعی باشد به هیچ وجه مخالف عقل نخواهد بود، لذا در کتاب های اصولی گفته اند: " کلما حکم به الشرع حکم به العقل و کلما حکم به العقل حکم به الشرع" این عقل کدام عقل است؟ این عقل، عقل الهی، عقل پیامبر ، و عقل همه انبیاء است، نه عقل مشوب به خطا.

            لذا ما عقل را عین شرع می دانیم. ما می گوییم: آنچه پیامبر گفته هدیه الهی است برای بشر. مگر خداوند ضرر بشر را می خواهد ؟ هرگز. خدا چیزی را برای بشر می خواهد که او را به حق و حقیقت و هدایت سوق می دهد. واقعیت نزد خدا واضح است، و چون او واقعیت را می داند، پیامبر را هم با همان واقعیت ارسال می کند.

به عقیده ما تعارض عقل و دین در مقام اثبات است نه در مقام ثبوت. یعنی در مقام اثبات یکی از اینها خراب است. یا دین دین واقعی نیست یا عقل درست نفهمیده است. و الا فی نفس الامر میان عقل و دین هیچ تعارضی وجود ندارد. فرض کنید عقل می گوید : " العالم متغیر " و ، " کل متغیر حادث " ، " فالعالم حادث " . این که در قرآن نیست، اما آیا مخالف قرآن است؟ کجای این سخن خراب است؟

4-   برداشت حضرت عالی از آیه " تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون " و نیز آیه " و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون " چیست ؟

درباره آیه اول، مراد این است که این امثال را افراد عادی نمی فهمند . مثل برای روشن کردن حقیقتی است برای بشر، یعنی با یک امر محسوس، حقیقتی معقول دریافت شود و دریافت چنین حقیقتی  تفکـر و تعقـل دربـاره آن جـز بـرای عالمان و دانشمندان میسر نمی شود . با علم و دانش است که می توان فهمید ماورای ظاهر این عالم، خالقی وجود دارد . می توان فهمید که خورشید و ماه و سـتـارگان و شـب و روز و هزاران هزار امثال دیگر، حاکی از وجودی قدرتی هستند مافوق همه قدرت های این عالم.

            و درباره آیه دوم، رجس یعنی بدبختی ، عذاب ، نجاست، پستی و ذلت . کسانی که عقل دارند، اما عقلشان را به کار نمی اندازند، خداوند بدبختی و عذاب و نجاست را بر آنها وارد می کند برای مثال، کسانی که 40 سال با پیامبر زندگی کردند، آن هم در یک قریه ای که همه از ریز و درشت حال یکدیگر خبر داشتند، او را به خوبی می شناختند ، و می دانستند که او حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارد، چطور شد که ناگهان سخنانی گفت که از عهده هیچ بشر عادی بر نمی آمد.

 

print




شماره های فصلنامه
Skip Navigation Links.
Collapse فصلنامه شماره 1فصلنامه شماره 1
Collapse فصلنامه شماره 2فصلنامه شماره 2
Collapse فصلنامه شماره 3فصلنامه شماره 3
Collapse فصلنامه شماره 4فصلنامه شماره 4
Collapse فصلنامه شماره 5فصلنامه شماره 5
Collapse فصلنامه شماره 6فصلنامه شماره 6
Collapse فصلنامه شماره 7فصلنامه شماره 7